Monday, October 5, 2009

هزار جهد بکردم که سٌر عشق بپوشم...


یک قسمت در داستان "سووشون" سیمین دانشور است که یک خبرنگار ایرلندی زمان جنگ جهانی دوٌم در یک مهمانی در شیراز شعری را می خواند با این مضمون که "یک هواپیما تسلی برای همه مردان غمگین جهان..." و آن موقع که من برای اوٌل بار سووشون را می خواندم هنوز نه آنچنان مردی شده بودم! و نه معنای غم مردانه را می دانستم,فقط این کلمه تسلی یک طور خاصی در ذهنم مانده بود و احساس گس , تلخ و سکره آوری به جا گذاشته بود...

زمانه فرصت زیادی برای آموختن مفاهیمی چنین سترگ در اختیارم نگذاشت و تا آمدم که به خودم تکانی بدهم معنای غم و تنهایی مردانه به سراغم آمد و سالها پس از آن تنها چیزی که سبب آرامشم را فراهم می آورد همان تسلی است که هر کسی به طبع, وسع و بضاعت خودش در چیزی آن را می جوید...

زندگی و منش شخصی من بهترین لحظات و تنها تسلای ممکن را در آموختن یافته است و اگر توانسته ام که بخشی از آن را بیاموزم , باور دارم که سبب تسلای دیگران نیز بوده ام!.

پنج سال گذشته و تجربه نوشتن مداوم در وبلاگ گروهی و شخصی به لطف سیٌد یوسف و مهدی روبو و همه کسانی در توسعه وبلاگستان فارسی به لحاظ ابزار و محتوی مشوق و یاورم بودند و مخاطبان خوبی که امروز به لطف همراهی آنان پست هزارم وبلاگ "چشمهایی که فکر می کنند"را در این آدرس منتشر می کنم, سالهایی بوده است که تنها با نوشتن تسلی یافته است!,تسلی برای غم مردی که مانند بسیاری از مردان و زنان این دیار در پی جستن چیزی در خور راهی شده است...

پ.ن:از دوستان بسیار خوبی که در این وادی یافته ام و در دنیای مجازی تنهایم نگذاشته اند و به فراخور به زندگی واقعی من نیز راه یافته اند نیز سپاسگزارم...

blog comments powered by Disqus
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes