Wednesday, September 30, 2009

کاریکاتوریستهایی که ناخودآگاهشان از آنسوی دنیا نقش می زند!

اگر گفتید شرایطی شبیه به آنچه کاریکاتوریست ایندیپندنت از براون کشیده است کدام دولت مسخره و در حال غرق شدن دیگری را آن هم در اوٌل کار کابینه اش در ذهنتان مجسم می کند؟,البته زیاد هم به مغزتان فشار نیاورید!!!.
پ.ن:به قدری ظاهر سوژه وصف الحال بعضی ها است که اصلاً اهمیت ندارد اصل سوژه به کدام مسئله داخلی بریتانیا ارتباط دارد!, پایان کار آنهایی که نمی دانند وقت خداحافظی رسیده است زیاد با این فضا تفاوتی نخواهد داشت!.

Tuesday, September 29, 2009

اسلحه ارتشهاي آزاديبخش و افول AK-47

افسانه شركت سازنده معروفترين سلاح اتوماتيك جهان كه 60 ارتش در جهان به علاوه همه گروههاي تروريستي آن را سلاح اوٌل خويش مي دانند،چندي است كه رو به زوال رفته است و همان عواملي كه روزي باعث شده بود تا ميخاييل كلاشنيكوف و كارخانه Izhmash Arms به خود ببالند و تسري سلاح سبك و پر مصرف AK-47 را به اقصي نقاط دنيا در زير پرچم سرخ جشن بگيرند، به سمٌ مهلكي تبديل شده كه بقاي كارخانجات توليد كلاشنيكوف افسانه اي را در هاله اي از ابهام فرو برده است!...لينك خبر
سياست هاي جاه طلبانه اي كه روزي به اسم اسلحه ارتشهاي آزاديبخش به صورت بي رويه اي و بدون اخذ ليسانس توليد،كلاشنيكف را به همه بلوك شرق و متقاضيان آن با قيمتي بسيار نازل واگذار مي كرد، به شمشير دو لبه اي بدل شد كه اين سلاح با 8 توليد كننده! متفاوت در ساير نقاط جهان و عموماً در بلوك شرق سابق ،چين و كره شمالي اين بازار پر سود و منفعت را حداقل براي پدرخوانده خود دچار اغتشاش و افت تقاضا كرده اند!. كاهش درآمد از 10.8 ميليارد دلار در سال 2007 به 3.5 ميليارد دلار در سال 2008 به اعلان رسمي ورشكستگي كارخانجات ايژماش بدل شده است.
عدم پايبندي به قوانين بين المللي تجارت و ثبت و اعطاي گواهينامه توليد و اختراع در شوروي سابق امروزه به معضلي تبديل شده كه حقوق مولفين همه دستاوردهاي فني،علمي و تجاري را در كشورهاي آسياي مركزي پس از فروپاشي شوروي با سردرگمي روبرو كرده است...
پ.ن: نكته اساسي در اينجا است كه كشورهايي كه با مشي انقلابي ساليان زيادي در پشت ديوارهاي ستبر ايزوله شده اند پس از واقع نگري و تمايل به پيوستن به بازار آزاد و تجارت جهاني بايستي تاوان ساليان سال بي قانوني و عدم پايبندي به قوانين بين المللي را با خسارتهاي بيشماري به مراتب بيش از عقب ماندگي سالهاي حصار جبران كنند...
پ.ن: حقوق مولفين و مخترعين و ثبت بين المللي آن و همچنين احترام به حقوق مشابه طرفين خارجي از دعاوي حقوقي سالهاي آينده پيشگيري خواهد كرد.
پ.ن:ميخاييل كلاشنيكوف با اسلحه اي با شماره سريال 1 از خط توليد كارخانجات ايژماش و موزيسين ايرلندي كه براي طرح گيتارش از كلاشنيكف استفاده كرده در كنار گردان آويز جواهرنشاني از كلاشنيكف به خاطره اي دور دست از سلاح ارتشهاي آزاديبخش تبديل مي شوند!.

نسل جدید مالیاتها بعنوان حامی خدمات درمانی

برنامه پیشنهادی دولت اوباما برای اصلاح ساختار خدمات بهداشتی و درمانی به جنجالی بی سابقه در آمریکا بدل شده است که خطوط قرمزی بین بعضی مردم بعنوان ذینفعان احتمالی و بعضی دیگر بعنوان منتقدین ساختار طرح که به زعم آنها ناقض حقوق شهروندی است و از طرف دیگر بین صاحبان بعضی صنایع بزرگ و کسب و کارهای دخیل در ساختار بیمه و بهداشت و درمان با دولت فدرال ترسیم نموده است!.
یکی از بحثهای جالب توجه مطرح در این لایحه که در نیویورک تایمز نیز به آن پرداخته شده است, وضع مالیاتهای جدید بر نوشیدنی های شیرین است!,این گونه نوشیدنیها که بر اساس اطلاعات , آمار و ارقام دولت فدرال بیشترین سهم را در افزایش هزینه های خدمات درمانی آمریکا بازی می کنند بایستی در صورت تصویب لایحه اصلی با افزایش قیمتی روبرو شوند که سهم ما به ازای خدمات درمانی ناشی از نوشیدن آن را نیز در برگرفته و مصرف کننده ضمن خرید این کالا پیشاپیش سهم درمان خود را پرداخت نماید!!.بیماران مبتلا به دیابت و بیماریهای کلیوی,قلب و فشار خون همگی در گروهی قرار دارند که مصرف این نوشیدنیها در ایجاد وضع موجودشان بی تاثیر نبوده است و به لحاظ هزینه نیز در دهک بالا و گرانقیمت خدمات درمانی طبقه بندی می شوند.صاحبان شرکتهایی مانند کوکاکولا و پپسی نیز در این میانه به هر دری می زنند تا با مقایسه طرح پیشنهادی دولت اوباما با سیاستهای دولتی شوروی سابق نقض حقوق شهروندی در انتخاب مصرف را زیر سوال ببرند.

پ.ن:حضور دولت یا حکومت بعنوان عهده دار ایجاد و اجرای راهبردهای کلان در دوران تاریخی فعلی امری کتمان ناپذیر است ولی این بحث که دولتها تا کجا این نقش را می توانند با هر توجیه یا تاویلی دنبال کنند و آیا دولت می تواند صلاحیت اخذ شده از مردم را بعنوان ابزاری برای بازیگردانی اصلح به کار ببند؟ پرسشی است که در سراسر دنیا توسط مردم پرسیده می شود...

Monday, September 28, 2009

Hydroponics به آپارتمانها راه مي يابد؟

كشت گياه در اذهان عامه به آب و خاك و مواد مغزي براي ريشه نيازمند است ولي 70 سال است كه گياهان را از طريق روشي ابداعي و علمي در فضايي فاقد خاك نيز مي توان پرورش داد و با توجه به محدوديت خاك در بعضي مناطق مانند آزمايشگاههاي فضايي يا سطوح صخره اي و بازمانده از گدازه هاي آتشفشاني،اين راهكار به انتخابي سودمند براي توليد محصولات گلخانه اي بدل شده است.
كشت بدون خاك يا Hydroponics مديون تلاشهايي است كه از اواخر قرن 17 ميلادي براي اثبات نحوه رفتار گياه براي جذب مواد معدني حلال در آب،شكل گرفت و در 1937 در دانشگاه كاليفرنيا به بار نشست.
پس از ابداع اين روش،گونه هاي متفاوتي از آن بر حسب استفاده از سازه هاي پلاستيكي يا احجام متخلخل ساخته شده از نوعي خاك رس نيز بعنوان تامين كننده سطح رشد و بارگذاري مكانيكي گياه بر سطح نيز توسط پژوهشگران بعدي مورد استفاده قرار گرفت.
آنچه امروز بعنوان كشت بدون خاك عموميت يافته،گلخانه هايي است كه مي تواند با استفاده از زمين كمتر بعنوان زيرساخت محل كشت و نسبت توليد بهتر،گونه هاي مرغوب گل،گياه،ميوه و سبزيجات را توليد كند.
ولي آنچه كه در پست امروزبراي خود من اهميت داشته،راه يافتن اين شيوه كشاورزي آزمايشگاهي به بحث دكوراسيون و تزئينات داخلي ساختمانها است كه توسط طراح برزيلي Rafael Fernando مورد توجه قرار گرفته است.
استفاده از سازه فلزي بعنوان زيرساخت اين طراحي با فرم حلزوني و چيزي شبيه چرخش رشته هاي DNA ، در اين حجم كم مي تواند نويدي باشد براي فضاي سبز آپارتماني و نگرش جديد به استفاده كشت بدون خاك را در مقياسهاي غير تجاري تقويت نمايد.

اولین شهر جهان از شرٌ بطریهای پلاستیکی خلاص شد!


بطری از جنس پلی اتیلنHDPE و ترفتالئاتPET بیشترین انواع بطریهایی هستند که در جهان به بسته بندی و عرضه آب آشامیدنی اختصاص می یابند و با وجود تمام تبلیغاتی که در مورد امکان بازیافت آنها می شود,بیش از 80% کل آنها از محلهای دفن زباله سر در می آورند!, 20% باقی مانده نیز به سهم های مساوی بین فرایند بازیافت و سوختن در زباله سوزها تقسیم می شوند!.
این آمار با وجود تمام آگاهی است که در مورد صرفه بازیافت تنها یک بطری پلاستیکی حاصل شده است,امروزه بشر دوران مدرن می داند که با صرفه ناشی از بازیافت کامل یکی از این بطریهای کذایی می تواند انرژی یک لامپ 60 واتی را شش ساعت تامین کند!.لینک
مبارزه عمومی با مصرف این بطریها در بسیاری از نقاط جهان شروع شده است ولی هیچگاه این مبارزه مانند آنچه که در یک شهر کوچک استرالیایی اتفاق افتاده,جنبه عمومی و داوطلبانه نیافته است.اهالیBundanoon در حالی در سحرگاه 28 سپتامبر 2009 از خواب برخواستند که شبانه تمامی این نوع بطریها از سطح تمام فروشگاههای شهر جمع آوری شده بود و برای عرضه آب آشامیدنی رایگان مکانهای عمومی برای پر کردن بطریهایی از انواع دیگر و چندبار مصرف آلومینیومی فراهم شده بود...لینک خبر
زیرساخت فراهم شده برای کنارگذاشتن مصرف این بطریها به بهای تامین آب آشامیدنی رایگان در سطح این شهر کوچک 2035 نفری (آمار جمعیت سال2006) و نصب آبخوریها و محلهای عمومی پرکردن بطری آب و همچنین پرکردن رایگان بطری آب متقاضیان در فروشگاههای شهر تمام شده است!, در ظاهرمنافع عمومی و خلاصی یافتن از مزاحمت زباله های پلاستیکی حاصل فدای منافع شخصی چند فروشگاه شده است ولی حساب و کتاب شهرداری نشان می دهد که منافع خصوصی صاحبین کسب و کارهای وابسته نیز در ازای صرفه کاهش خدمات شهری مابه ازاء جبران می گردد...
پ.ن: این ماجراهای شیرین ادامه خواهد یافت و عاقبت به خیری انسان هزاره سوٌم در سایه افزایش شعور عمومی دولتمردان و مردمان قابل دسترسی است!.



Sunday, September 27, 2009

Debategraphابزار هزاره سوم برای مناظره مجازی


یکی از رویکردهای آینده پژوهی در مدل کمپانی شل,یا بهتر بگویم مدل برگزیده آنها استفاده از روشی است به نام سناریونویسی یا تجسم متغیرهای محتمل آینده در قالبی به هم تنیده که مدیران یا رهبران سازمانهای تابعه آن کمپانی را در جهت یابی و طی طریق از میان عدم قطعیتهای پیشرو در آینده محتوم یاری می رساند. تهیه نسخه های بیشمار از این سناریوها که با همسویی یا واگرایی به سمتهای مشخصی , وزن انتخاب را برای هر الویتی تعیین می کنند منجر به نوعی روشن بینی برای رهبرانی می شود که این گونه روش را به روشهای اقتضایی یا واکنشی ترجیح می دهند...
این مقدمه کمی تا قسمتی فنی برای پرداختن به بخشی از این سناریوها است که بر یافتن پرسشهای اساسی هر دوره زمانی تمرکز دارند, در واقع نقطه آغاز این سناریوها طرح پرسشهایی محوری است که بعنوان اساسی ترین بخش سناریو, محور تغییرات بلاانقطاع و محوری آن سناریو محسوب می شوند, به طور نمونه سناریوهای دهه نخست و دوم هزاره سوم بر نقش مردم در تصمیمات اصلی حکومتها تاکید دارد...
یافتن چنین پرسشهایی بر اساس سلیقه یا برداشتهای محدود شخص یا اشخاص شکل نمی گیرد بلکه بر روشها و ابزارهای جدیدی تکیه دارد که با روشهای آماری و بر اساس تغییرات جهت گیری شده فراوانی آنها سر و کار دارد.
روزنامه ایندیپندنت نیز به یکی از همین ابزار مجهز شده که با جمع آوری آراء و نظرات عمومی جامعه و پخته شدن و بالغ شدن مضامین مرتبط با آن در قالب یک مناظره مجازی,پرسشهایی نخستین و اساسی شکل می گیرد!.
روش نموداری و اینتراکتیوDebategraph برای مرتبط کردن نظرات عمومی پیرامون یک واقعه یا پدیده اجتماعی,این توانایی را دارد که رفتارهای نامحسوس جامعه جهانی را برای جبهه گرفتن له یا علیه یک مضمون فکری در قالبی کاملاً ملموس و قابل اندازه گیری متمرکز کند. داشتن چنین قطب نماهایی برای گرفتن نبض جامعه به ابزاری تبدیل خواهد شد که هر رسانه ای در هزاره سوم به آن نیاز خواهد داشت.
پ.ن:به طور نمونه به این لینک ایندیپندنت رفته و ببینید که چگونه نظرات مردم جهان(انگلیسی زبانها!) پیرامون پرونده هسته ای ایران در حال شکل گرفتن است...
پ.ن:علیرغم اینکه دقیقاً روش پرسش یابی در سناریوهای شل را تجربه نکرده ام ولی باور دارم تکنیکی شبیه به آنچه این رسانه انگلیسی در پی آن است میتواند روش سودمندی باشد...
پ.ن:با رفتن به سایت نمودارساز مناظره و ثبت نام, میتوانید در مورد موضوعات مطرح شده اعلام نظر کرده یا نظرات دیگران را مورد ارزیابی قرار دهید,هر تغییری که شما در هر مناظره بوجود می آورید میتواند در جهت گیری کل آن مناظره موثر باشد و این گونه است که آراء و عقاید جامعه جهانی از یکدیگر تاثیر می پذیرد!.

Saturday, September 26, 2009

شيشه هايي كه ساختمان را به اندازه سردوگرم مي كنند!



شيشه بعنوان ضعيفترين بخش سازمان از لحاظ بارگذاري مكانيكي و همچنين نقطه ضعف هدر رفتن انرژي گرمايش در زمستان از طريق جداره و سرمايش از طريق نفوذپذيري تابش خورشيد در فصول گرم،پاشنه آشيل ساختمانهاي امروزي به شمار مي رود.با توجه به ضعف هاي مذكور و محدوديت نورگيري ساختمان در استفاده از مصالح ديگر، مجموعه اين تهديدها به فرصتي يگانه تبديل شده است و ايده اي ايتاليايي از شيشه هاي دو جداره و سه جداره پوشش داده شده در هردو فصل سرد و گرم و نوعي فن با حسگر حرارتي،ابزاري ساخته است كه علاوه بر صرفه انرژي و كاهش بار مكانيسمهاي سرمايش و گرمايش ساختمان،امكان ايزوله صدا و دما را بسيار فراتر از استانداردهاي اروپايي فراهم ساخته است!. لينك
در زمستان هواي بين جداره شيشه هاي گرم شده و به محض رسيدن به دماي تنظيم شده و مورد نياز فضاي داخل ساختمان حسگر فن مذكور فرمان در سرويس قرار گرفتن را صادر كرده و هواي مطبوع گرم شده به داخل ساختمان هدايت مي شود و در فصول گرم نيز با افزايش دماي بين دو جداره همين عمل به طور معكوس اتفاق افتاده و هواي گرم در جهت بيرون از ساختمان هدايت مي گردد.كاهش سروصداي محيطهاي پيراموني تا حد 44 دسي بل از نكات بارز استفاده از اين سامانه با نام تجاريVetroVentilato® مي باشد.
پ.ن:در مناطقي كه استاندارد زلزله و استفاده از مصالحي چون شيشه در كشورمان بطور همزمان ريسك كمتري به دنبال داشته باشد،با استفاده از چنين ايده اي مي توان وزن سازه را نيز به قدر قابل توجهي كاهش داد.
پ.ن:هواي گرم خروجي در فصول گرم از ساختمان را نيز مي توان به سيستمهاي يوتيليتي وصل كرد كه از گرمايش مذكور در جهت فرايندهاي سرمايشي بهره برداري كنند.


Friday, September 25, 2009

موسیقی و رهایی تن

اعتقاد به درمانگری موسیقی و ترکیب آن با حرکاتی شوریده حال و چیزی شبیه به سماع یا حرکات رقص زار یا بابازار و شباهتهای آن با آنچه در کلیسای سیاهپوستان تعمیدی اتفاق می افتد,بی دلیل و ارتباط نیست.ترکیب رقص با موسیقی کوبه ای و تحرکی که از سر شوق و باور در رقصنده ایجاد می شود موجبات آزاد شدن انرژی نهفته فوق العاده ای است که پس از رها شدن احساسی از سرخوشی و تخلیه روانی همراه با خستگی باقی می گذارد.
به گمان من آنچه اتفاق می افتد همه از ارتباط کهنی است که بین هارمونی موسیقی و هارمونیک تن و روان همه موجودات وجود دارد و از خوشبختی بعضی مردمان و آئینهایشان این رابطه تا به امروز باقی مانده و بدسگالی بعضی دیگر مردمان و باورهایشان آن را به کناری نهاده و از اثرات نیکوی آن نیز محروم مانده اند!.
متاسفانه نیکونهادی موسیقی به پای بدنهادی یا شبه خرافه بودن بعضی آئینها نوشته می شود و در این میانه حکم به حذف موسیقی دادن گویا راحتتر به نظر می رسیده است...
پ.ن: مهم نیست که به چه آیین و دین و مسلکی اعتقاد دارید و آیا از اشعارUrban contemporary gospel چیزی می فهمید یا خیر,مهم آن است که شما هم به وجد می آیید و می خواهید در میانه رقص و پایکوبی آنها خودتان را بجنبانید و تن رها کنید!.
پ.ن:من اطمینان دارم بعضی باورهای مذهبی و آیینی به موسیقی و رقص آراسته شده اند تا پایدار بمانند و این رمز پایایی یا گسترش بعضی از آئیینهای سنتی است که از ابزار موسیقایی بهره برده اند و الٌا با گریستن و بر سر و بدن کوفتن و رنج بردن هیچ باوری در دوره معاصر ترویج نمی شود.
پ.ن: فیلم کمدیThe Fighting Temptations با هنرمندی Cuba Gooding, Jr.وBeyoncé Knowles نیز به همین سبک رقص و آواز کلیسای سیاهپوستان آمریکایی می پردازد, با دیدن یسنا که محو موسیقی و رقص آنها شده بود و بی اختیار خودش را می جنباند باور کردم که موسیقی با روان آدمی حرف می زند!.

Thursday, September 24, 2009

ولایت کتابها


سفر ولایت هر چقدر که زودتر از موعد همیشگی واقع شود و هرچقدر هم با موضوعیتی متفاوت پیش آمد کرده باشد ولی می تواند توفیق اجباری خیابان گردی و پرسه در کتابفروشیهای دلخواه را فراهم آورد.کتابفروشی دانش و کتابهای نورسیده و دست اوٌلش را نمی توان کنار گذاشت حتی اگر ناغافل مامان یسنا به آن سمت خیابان برای خریدن رنگ موی سفارشی مادر برود و شما سر بر گردانید و خودتان را جلوی کتابفروشی وسوسه انگیز جوانیتان بیابید و بدون اطلاع به همسر با یسنا به درون کتابفروشی نقلی موصوف بخزید و در کسری از دقیقه دو کتاب"یک روز ناظر انتخاباتی"و"بیابان" را شکار کنید !.
ایتالو کالوینو متولد 1923 در یکی از حومه های هاوانا در کوبا اصالتاً ایتالیایی است و فقط با توفیق اجباری شغل پدرش برای تولد و دو سال بعد آن در کوبا حضور داشته است و سپس به ایتالیا موطن پدر و مادرش باز میگردد تا به عنوان یکی از برترین نویسندگان ایتالیایی زبان که نوولها و داستانهای کوتاهش به انگلیسی ترجمه شده است,شهرت بیابد.داستان یک روز ناظر انتخاباتی به حضور وی بعنوان یکی از اعضای احزاب چپ ایتالیا و ناظر انتخاباتی در سالهای 1953 و1961در پای صندوقهای رای باز می گردد و تجارب حقیقی یک ناظر را از آنچه در روزهای انتخابات در حوزه های انتخاباتی می گذرد را تصویر کرده است...
کتاب دوٌم که هنوز هم موفق به خواندنش نشده ام به قلم ژان ماری گوستاو لوکلزیو و برنده نوبل ادبیات 2008 است و با توجه به فضای آفریقایی داستان تجربه جدیدی است,می خوانم و بیشتر از آن برایتان خواهم گفت...
پ.ن:داستان کالوینو از انتخابات به قدری نکات ظریف و باور نکردنی از فسادپذیری سیستمهای انتخاباتی دارد که شباهتهای آن با آنچه در این سمت دنیا می گذرد شما را به اشتباه می اندازد که مگر می شود وقایع در ایتالیا گذشته باشد؟!.


Wednesday, September 16, 2009

یک بام و دوهوای زنانه

جنبش زنان و تساوی حقوق زن و مرد دیگر قدمتی 100 ساله یافته و دیگر کسی نمی تواند با شنیدن نام فمینیسم با تعجب به دنبال معنی و مفهوم آن باشد,زنان آمده اند و سنگرهای پیش رو را یکی پس از دیگری از آن خود می کنند...

نقش زنان بیش از هر چیز به نقشی که در جامعه تقبل می کنند ارتباط دارد,یعنی جامعه ای که زن در آن فقط کدبانوی مطبخی است و نتوانسته به هر دلیلی از مطبخ بیرون بیاید,به همان دلیل حقوقی را نیز بسیار فراتر نتوانسته برای خود به ثبت برساند.افزایش سطح تحصیلات و رقابت بیشتر در بازار کار و مبارزه برای سهم بیشتر مشاغل مدیریتی و تصمیم سازی ,از زن شخصیتی ساخته است که کتمان موقعیتش دیگر به سادگی امکانپذیر نیست,نتایج کنکور امسال با ادامه روند صعودی بیش از 60% درصد پذیرفته شده زن فقط یک حقیقت به دنبال دارد و آن هم توقع بیشتر برای موقعیت بهتر در سالهای آینده است,کافی است تا با گرفتن حقوق کمتر و انجام کار موثر و بیشتر بسیاری از مشاغل به قبضه زنان درآید.در سایر کشورهای نیز این روند کم و بیش بنا بر ساختارهای فرهنگی و پذیرش جامعه, رو به رشد بوده وسرعت گرفته است تا جایی که در هندوستانی که در بعضی نقاط کشاورزان زنان خود را به فروش می رسانند,در جای دیگر با ورود زنان به عرصه تصمیم سازی ایالتی,ترتیب راه اندازی قطارهای اختصاصی زنان بین نقاط صنعتی در دستور کار قرار می گیرد و زنان 4 شهر عمده هند می توانند برای طی این مسیرها از قطار و کوپه و خدمه اختصاصی زن استفاده کنند!!.علیرغم تایید همه سطور بالا تناقضی نیز در برخورد با مسائل محیطهای کاری یا تحصیلی مختلط وجود دارد و آن شکایاتی است که زنان از آزارها یا مزاحمتهای مردان در این بخشها مطرح می کنند وپس از آن همه تلاش برای ساختن جامعه ای برای همه انسانها بدون تبعیض جنسی, در نقطه نیل به برابری درخواستهایی مانند آنچه در خطوط راه آهن هند مطرح شده را طرح می کنند!.به نظر می رسد مبارزه زنان برای این برابری بایستی به نقطه ای فرهنگی نزدیک شود که ر این نقطه فرهنگ عمومی را به پذیرش خواستهای طرفین نزدیک کنند.

پ.ن:زنان سالیان سال تلاش کرده اند که از مطبخ بگریزند و حالا که فرصتش فرا رسیده نباید با طرح جداسازی جنسیتی, مشکل جدیدی راخلق کنند!,قانونهای کارگشا می تواند با هر نوع تعارض و رد شدن از حدود شهروندی مقابله کند...

Tuesday, September 15, 2009

ديگر به دوش حمام هم اطميناني نيست؟!


آب و مظهر پاكيزگي بودن از آن مترادفهايي است كه نقض و چيزي عليه آن گفتن شگفتي زيادي به همراه دارد!،اگر اين بيانيه بر عليه آب و حمام با يكديگر باشد ديگر بايد انتظار داشته باشيم كه مخاطب با شك و ترديد بيشتري آن را دنبال كند!،ولي آنچه كه حقيقت دارد و توسط دانشمندان آمريكايي به اثبات رسيده،همين مظهر پاكي اگر در كاسه دوش حمام ماندگار شود ميتواند كولوني و جمعيتي از باكتريها را كه با آمد و رفت جريان آب هم قابل از بين رفتن نيستند در محل ايجاد كند.لينك خبر
اگر يك سر دوش حمام را پس از مدتي استفاده باز كنيد ،لايه جرم گرفته و بعضي اوقات ژلاتيني را خواهيد ديد كه در محل تشكيل شده و با تحقيقاتي كه در 9 شهر آمريكا و بر روي تعداد زيادي سردوش و اسپري كننده آب در حمام انجام گرفته نوعي از باكتري با نام Mycobacterium aviumدر همه آنها با جمعيتي بيش از 100 برابر حد خطرناك تجمع اين گونه شناسايي شده است!.
اين نوع باكتري مي تواند باعث ايجاد عفونتهاي ريوي در اشخاصي كه دچار نقص ايمني يا كاهش موقت ايمني بدن هستند گردد.
پ.ن: البته نگراني وجود دارد ولي اين نگراني غيرقابل رفع نيست و با چند توصيه از قبيل جوشاندن سردوش در محلول آب و سركه،تعويض گاه به گاه سر دوشها حتي پيش از خرابي!و موقتاً كنار گذاشتن استفاده از اسپري آب در اوقاتي كه درگير بيماري و كاهش ايمني بدنتان هستيد مي تواند در كاهش ريسك آلودگي از طريق دوش گرفتن شما را ياري رساند!!.
پ.ن:نگراني اصلي من در مورد بيماراني است كه در بيمارستانها بستري هستند و بويژه در بخشهاي مانند پيوند اعضاء يا بيماران سرطاني كه از ايمني پاييني برخوردارند با همين دوشها حمام داده مي شوند و آنطور كه از سوپروايزر عفوني بيمارستانها شنيده ام هيچگاه اين بخش از تجهيزات حمام مورد نمونه برداري ميكروبيولوژيك قرار نمي گرفته است!.

لوده گی در بازی بزرگان


وزارت نفت و شرکتهای تابعه شرکت ملٌی نفت ایران در بخشهای مرتبط با تولید دارای بدنه کارشناسی هستند که به لحاظ تمرکز تخصص و سطوح تصمیم سازی به دستگاههای متفاوتی در خلال صدساله اخیر حضور این صنعت در ایران تبدیل شده اند.
در این میان به یمن حضور دیرپای پالایشگاه نفت آبادان به عنوان یکی از بزرگترین و مدرنترین پالایشگاههای جهان در زمان تاسیس, صنعت پالایش نفت و تولید فرآورده های پالایشی قدمت بیشتری نسبت به سایر بخشهای چهارگانه دارد. حساسیتهای تولید و نگاهداری پالایشگاهها باعث شده است که چرخه کار در دل یک پالایشگاه مستقل از حواشی بیرونی و جامعه به پیش رود و بحرانها و تحرکات اجتماعی نتوانسته تاثیری بر فرایندهای اصلی و عملیاتی گذارد...
تزریق آدمهایی که از جنس نفت نیستند به بدنه مدیریت نفت در صورتی موثر است که آن آدمها آنقدر مستعد باشند که رموز بودن و پویایی در این فضای فنی-تخصصی را دریابند والا محکوم خواهند بود که خط و ربط کار را از مشاورین و کارشناسان ارشد قدیمی مجموعه دریافت کنند و عملاً به آدم کوکی تبدیل می شوند!.آمدن میرکاظمی و احتمالاً فهرست تحمیلی که در جیب دارد نیز از این قاعده مستثنی نیست زیرا بودن در هرم تصمیم گیری نفت با هیچ شعبده ای در یک شب اتفاق نخواهد افتاد و هنر گرداندن این مجموعه مانند سایر وزارت خانه های دست چندمی نیست که یک مهندس سیویل یا صنایع احیاناً بتواند! از عهده آن برآید و فهم راهبردها و تعامل با شرکتهای فرعی حتماٌ به تجارب درون سیستمی و مقبول بدنه وزارت خانه بودن نیاز دارد.
بحث تحریم بنزین و کمبود تولید داخلی به قدری فنی,ملموس و تا حداقل2 سال دیگر غیرقابل علاج است که ادعای ناپخته یک کارشناس از گوشه پرتی که با تولید و اجرای عملی ایده اش بیگانه است فقط به درد دکتر مهندس اکونومیست متوهم خودمان می خورد که چشمانش را ببندد و ادعا کند که تحریم بنزین را به طرفه العینی در هم خواهد شکست!!.
ایده هایی مانند تخصیص خوراک نفتای واحدهای حلال سازی پتروشیمی به چرخه تولید بنزین پالایشگاهی یا تزریق میعانات گازی به جای نفت خام به واحدهای تقطیر اتمسفریک مانند لطیفه هایی است که این روزها در پالایش و پخش دهان به دهان می شود!,چون حداقل آنها می دانند که چنین شکرخوری هایی از لحاظ اجرایی و تغییرات مورد نیاز واحدهای پالایشی بالادستی و پایین دستی چه معنایی دارد!!.
پ.ن: با گفتن"دوست دارم كاري كنيد كه هفته ديگر وزير نفت يا روابط عمومي نفت به كساني كه ما را تهديد به تحريم بنزين مي‌كنند بگويند كه تو را به خدا ما را تحريم كنيد." نباید انتظار داشته باشید که تصمیم نامعقول و ناشدنی,به خاطر افاضات شما,شدنی بشود!.
پ.ن:این افاضات حضرتش را در وزارت نفت بخوانید و ببنید چطور می شود ادبیاتی چنین سخیف و من درآوردی را به تنها سنگر سازمانی باقی مانده این دیار قالب کرد!.

Monday, September 14, 2009

عقاب آدمخوار مائوری وجود داشته است


داستانهای افسانه ای از موجودات اعجاب آور در بین بومیان و ساکنین اولیه سرزمینهای باستانی همیشه به خیال پردازی منجر نمی شود وگاهی نیز در دل یک کاوش علمی حق به جانب بومیان مائوری داده می شود که باور داشتند پرنده ای ترسناک در حد و اندازه شکار انسان و آدم خوار نیز در نیوزلند باستان وجود داشته است!.لینک
فسیل یافت شده در پایان قرن 19 میلادی امروز به مدد عکسبرداریهای مجدد از تشخیص قبلی و تعلق به خانواده لاشخورها استعفا داده و قرابت آن با Te Hokioi افسانه ای مائوریها و قامت 2 متری و وزن 250 کیلوگرمی به اثبات رسیده است !.
پ.ن: سر جولیوس فون هاست در 1870 این فسیل راHaast's eagle - Harpagornis moorei نامگذاری کرده بود.

برچسب مواد غذایی را جدی بگیریم

رژیم غذایی سالم برای خانواده و کودک, پیش از هر چیز به معنای برآورده شدن نیاز روزانه از لحاظ کالری و ویتامین و مواد معدنی توصیه شده با زیر ساختی از مواد غذایی طبیعی است.فاصله گرفتن ازعادتهای طبیعی تغذیه بویژه با افزودن کالاهای خوراکی که به صورت فرآوری شده و با اضافه کردن افزودنی,رنگ و دستکاریهای ژنتیک در فهرست مواد اولیه غذاهای امروزی مشاهده می شوند بزرگترین خطری است که از یک سبد خرید به داخل منزل انتقال می دهید...
دیگر کمتر کسی پیدا می شود که در یکی از شهرهای بزرگ یا کوچک زندگی کند ولی توانسته باشد از وسوسه خریدن یک ماده غذایی فرآوری شده در طی یک هفته دوری کند یا کودکش را کاملاً خودآگاه و بدون تنش از درخواست انواع این نوع خوراکی یا تنقلات باز دارد.
تاثیرات رنگهای خوراکی,افزودنیهای مجاز و غیرمجاز خوراکی و عوامل حساسیت زایی که بدون اعلان رسمی بر روی بسته موادغذایی بویژه انواع آسیایی و جنوب شرق آن به خورد خودمان یا کودکمان می رود, ناخودآگاه بسترساز بیماریهای آلرژیک یا سوء رفتارهای ناشی از مواد غذایی اینچنینی شده و داستان آغاز می شود...
امروزه در دنیای مدرن هیچ ماده غذایی بدون یک سری از اطلاعاتی که بایستی آگاهی کامل از نوع مصرف آن بوجود می آورد به بازار عرضه نمی شود و اگر بسته غذایی خارجی فاقد برچسبها,جداول و شرح مواد اولیه به دستتان رسید از همین نکته برای شک کردن در محتویات آن استفاده کنید...
هیچ ماده غذایی که در جداول مواد ترکیبیingredients آن به بیش از 3-4 ماده ترکیبی اشاره شده را برای استفاده کودک کمتر از3 سال در نظر نگیرید.درصورتی که پس از خوردن این گونه مواد غذایی توسط کودکان سنین بالاتر متوجه تغییرات رفتاری مانند پر جنب و جوشی یا بی خوابی شدید,حتماً از مصرف مجدد آن نیز جلوگیری شود.
مواد غذایی که برچسب تغییر یافته ژنتیکGenetically modified (GM) بر خود دارند در کشورهایی تولید کننده نیز با شک و تردید و فقط به خاطر قیمتهای ارزانتر در بازار به مصرف می رسند و در کشورمان نیز هنوز هیچگونه مرجعی اظهار نظر رسمی در مورد آنها ندارد!, پس با دیدن چنین عنوانی حتماً از مصرف موقتاً منصرف شوید!.
پ.ن: بعضی از این اطلاعات را از سایت سلامت و تغذیه نوجوانان و جوانان استرالیا برداشت کرده ام.
پ.ن: بیش از 90% مواد غذایی خارجی و خوراکیهای وارداتی از مبادی قاچاق و بدون هیچ نظارتی وارد شده اند و ما بقی نیز فاقد بررسیهای مورد لزوم برای مطابقت با پیشنیازهای جدید تغذیه هستند,ترجیحاً با دیدن یک برچسب یا آرم خارجی هر چیزی را در دهان نگذارید!.
پ.ن:بی تعارف بگویم!,اگر از آنچه بر برچسب یک ماده غذایی خارجی نوشته شده سر در نمی آورید بهتر است آن را به کنار گذارده و با خرید یک ماده غذایی طبیعی و مقدار میوه سری را که درد نمی کند دستمال نبندید!!,در غیر این صورت چند لحظه قبل از تصمیم نهایی برای خرید از محتویات ماده غذایی مورد نظر اطمینان حاصل کنید!.

Saturday, September 12, 2009

زمزمه کن

وسوسه خواندن يا به زمزمه خواندن بسياري از اشخاص را در ساعاتي از شبانه روز يا مانند بعضي ! درهمه اوقات به خود رها نمي كند و اينگونه است كه از كنار آدمهايي عبور مي كنيد كه انواع صداهاي زير و بم ،كوك و ناكوك،دلنشين و گوشخراش از آنها به گوش مي رسد و صد البته همه آنها در حال تمدد اعصاب و ريتم كردن حالات روحي آن لحظه شان هستند!.عادت به خواندن و به ريتم و موزون خواندن در ميان ايرانيان از ساكنين صحرا و كوهستان آغاز مي شود،كساني كه مجالي فراخ براي خواندن داشته اند و بي ترس از مورد قضاوت قرار گرفتن آنچه در ضمير پنهان داشته اند به بضاعت خويش در اين وادي بي غل و زنجير و محبس رها مي كنند و به طرزي خود رها مي كنند.فرهنگ و تاريخ ايراني از لحاظ ضبط و ثبت اين لحظات به صورت مكتوب بسيار كاهلي كرده و در حصار خرافه و فشارهاي مذهبي حداقل 1000سال از جمع آوري اين گنجينه به دور مانده است.از اين رو است كه اهالي دشت و كوه و صحرا و بيابان لحظات تنهايي را به راحتي به زمزمه هاي محلي يا مقامي مناطق خويش اختصاص مي دهند.آغاز شهرنشيني،فضاي محدود شهري و آپارتمان نشيني حاصل توسعه غيرمتوازن اين روزها بيش از هر چيز همين رسم مترنم زمزمه كردن و آواز خواندن را از مردم ستانده!،زيرا اين ديوارهاي نازك و پنجره هاي نور گير حمام كه به خلوت سايرين نيز سرك مي كشد سانسور كننده احساس مردمي شده كه از قضاوت شدن به شدت بيمناكند!، خواه در مورد زشت و زيبايي صدايشان يا مورد خطاب قرار گرفتن براي شكستن سكوت ديگران!!...رسم خواندن در كوچه و پس كوچه در گذر ساعات آخر شب نيز با برچيده شدن بساط شادخواري،برچيده شد تا بخش ديگري از فرهنگ زمزمه كردن به كنار گذاشته شود و ديگر كمتر كوچه اي صداي رهگذر دل شكسته يا شادي را به خود مي شنود كه غزلواره اي به گوش جان ديگران برساند.در مشاغلي مانند بنايي و كارهاي ساختماني و بعضي از مشاغل كارگري و سخت نيازمند كار يدي نيز هنوز آخرين فرزندان روستاها و ساكنين واقعي دشت و كوهستان را مي بينيد كه بر بالاي داربست يا كنار وسايل و تجهيزات كار و درساعات خلوت تر كار زمزمه اي در كار مي كنند و بستگي به اقبال شنونده پنهان در پشت پنجره ، از انواع عاشيقلر،دشتي،شروه،اوراماني و هزار نواي ايراني ديگر گوش و خاطرت را پر مي كند.ترانه هاي كارگران مهاجر معمولاً غم دوري از ديار را متبادر مي كند ولي نمونه هاي شاد آن نيز در زمينهاي كشت و كار و شاليكاري مي توان شنيد كه بيشتر براي زدودن خستگي و ريتم كردن عضلات با كار درو كاربرد دارند.زمزمه جاشوان و ملوانان دريايهاي جنوب و شمال نيز همين كاركرد را براي جمع كردن يا پهن كردن تور و اسباب صيادي به خاطر مي آورند.نغمه هاي چوپاني و هي هي آنها ديرگاهي است كه به جزدر بعضي اجراهاي مقامي و سنتي كمتر به گوش مي رسد و اين نغمه از اولين نغمه هايي است كه قرباني گله داري مدرن و گوسفند داري حاشيه شهر شد.زمزمه ابزار مناسبي براي ريتم كردن روح و روان است و هر كه از نعمت شنيدن برخوردار است،لاجرم توانايي تكرار بخشي تا همه آن اصوات را دارد و كافي است كه براي ايجاد حال خوب و شادماني و يا زدودن حال بد بتوانيد يكي از نغمه هاي مرتبط با اين حالات را حتي به زمزمه از خود بروز دهيد،بعد از خارج كردن اين حال از بدنتان متوجه احساس خوب آن خواهيد شد.اين روزها و چهره ها و دلهاي گرفته به نسخه هاي كوچك و عملي نياز دارد،پس تا مي توانيد زمزمه كنيد و ...
پ.ن:اين روزهاي من با ريتمهايي دشتي و آوازهاي قديمي مردم دشستان كوك مي شود،شما با چه چيزي كوك مي شويد؟مي گذاريد تا بدانم؟؟...

احداث نیروگاه زمین گرمایی و ریسک زلزله

سفرنامه ژرمن در لحظات پایانی سال 2008 در همین وبلاگ را به خاطر دارید؟,همان سفر یک بازدید از نیروگاه زمین گرماییgeothermal plant لانداوLandau را نیز در برنامه مان گنجانده بود و برای شخص من تجربه اولی بود که این فناوری را از نزدیک می دیدم و با توجه به آمارهای شگفت آوری که که صرفه و دوستداری محیط زیست آن به همراه داشت همه اعضاء گروه دم به دم آه از جان کشیدیم و برای نداشتن حداقل یک واحد آن حسرتها خوردیم!...
در این فن آوری به کمک حفاری ,آب گرم اعماق 3000متری زمین با فشار طبیعی به سطح آمده و پس از تبادل دمایی با رینگ حرارتی شوفاژ شهری لانداو در حدود 5مگاوات ارزش معادل حرارتی و همچنین تامین انرژی رانش یک نیروگاه کوچک برای تولید 3 مگاوات برق حاصل می گردد.این مجموعه کوچک,بدون صدا و هیچ گونه آلاینده گی در نزدیکی ورودی شهر یکی ازنمونه های کوچک و با بهره حرارتی متوسط محسوب می شود که حداکثر دمای خروجی آب شور آن 150 درجه سانتیگراد است و با دمای کاهش یافته ای در حدود 50 درجه سانتیگراد در یک چرخه بسته دوباره به همان عمق باز می گردد و تعادل هیدرولیکی بستر حفاری شده متوازن می ماند.
پ.ن:علت یادآوری این بازدید خبر دیروز نیویورک تایمز در مورد وقوع زلزله خفیف در محل نیروگاه بود و مشهود شدن ارتباطهایی بین ریسک ایجاد زمین لرزه و زلزله با حفاریهای عمیق چنین پروژه هایی و نگرانی در محلهای دیگری که کمپانی متولی پروژه لانداو یا سایر رقبا در آن مشغول پروژه مشابهی هستند باعث شد تا موضوع را به فارسی ثبت کنم که شاید روزی به کار آید!.فراموش نکنیم که فلات آلمان زلزله خیز نیست و معمولاً در بحثهای ساخت و ساز و ابنیه ریسکهای مقاوم سازی مانند فلاتهای پر گسل کشورمان مطرح نیست و به همین دلیل زلزله 2.7 در مقیاس ریشتری باعث نگرانیهای بسیاری شده است!.
پ.ن: بعصی از اسلایدهای ارائه شده سمینار در نیروگاه لانداو و منظره یکی از میادین این شهر کوچک را با شما تقسیم می کنم.

Friday, September 11, 2009

مدرنترین متروی جهان در کسادی دبی افتتاح شد!

آنچه این روزها در دبی می گذرد به گمان بسیاری از کارشناسان بازار سرمایه امارات ترکیدن حبابی است که انتظارش از پیش می رفت, بلندپروازی و طرحهای جاه طلبانه حکام دوبی با دل گرمی مشاوران ریز و درشت اروپایی شان اهدافی کاملاً حساب شده ای در حدود 2020میلادی تعقیب می کرد و این در حالی است که بحران اقتصادی در امارات بسیار پیشتر از 2008 آغاز شده بود و معلوم نیست که جایگاه این اتفاقات در محاسبات مشاوران شیخ زاید کجا بوده است!.
و امٌا اصل مطلب به افتتاح لوکس ترین, و مجهزترین سیستم یکپارچه خودکار متروی دوریلی جهان در تاریخ کذایی09.09.09 در شهر دبی باز می گردد, مترویی که با 52 کیلومتر طول و 29 ایستگاه مجزا با واگنهایی که تهویه متبوع کامل دارند وبا سیستم اینترنتت بیسیم از نوع Wi-Fiپشتیبانی می شوند.
این مترو در حالی پس از 4 سال کار شبانه روزی نیروی انسانی بالغ بر30000نفر به بهره داری می رسد که قرار بوده است تقاضای جمعیت رو به تزاید و اتومبیلهای متعدد شهروندان دوبی را کنترل کرده و آنان را که فقط در حدود 6% استفاده از خدمات عمومی حمل و نقل را در برنامه روزمره داشته اند از اتومبیلهای لوکسشان پیاده کرده و به درون ایستگاههای بسیار لوکس و کابینهای درجه یک مترو راهنمایی کند.نگرانیهای فعلی مربوط به شهری است که به سرعت از سکنه غیر وطنی خالی شده و سکنه وطنی نیز با فرهنگ مترو و ترک کردن اتومبیلهای سوپرسالن غریبه به تمام معنا هستند!.از طرف دیگر بنزین سوپر به قیمت لیتری 25 سنت نیز از همان مشکلات عدیده ای است که روزگاری پیشتر مانند زمانی که ما نیز بیش از مصرفمان تولید می کردیم!, انگیزه استفاده از سرویس حمل و نقل عمومی را در مصرف کننده کاملاً به باد می دهد!!.
به هر تقدیر دبی بعنوان اولین شهر سواحل جنوبی خلیج فارس مالک بهترین و به روزترین سرویس متروی جهان شده است و اگر بتواند برای تامین منابع مالی و مدیریت حمل و نقل شهری اش با احتساب سودآوری و نه نسخه ای شبیه امارات ایرلاینز که فقط در حال توسعه ناوگان است ولی هنوز از بیلان مالی آن خبری به بیرون درز نکرده است و نوعی پرستیژعربی محسوب می شود,چاره ای بیاندیشد حتماً کار بزرگی انجام داده است!.
پ.ن:برنامه زمانبندی افتتاح اولین حرکت مترو در دبی قرار بود با افتتاح مرتفع ترین برج جهان در دبی هم زمان باشد ولی به دلایلی اعلام نشده ,افتتاح Burj Dubaiبه دسامبر موکول شده است.
پ.ن:هزینه پروژه بالغ بر €5.25 billionمعادل $7.64 billion برآورد شده است که البته با پیش بینی اولیه در حدود 100%گرانتر تمام شده است!.
پ.ن: جزیره نخل ساحل جمیره نیز یک خط اختصاصی مترو را با زیرساخت مونوریل در بر می گیرد ولی هنوز به خطوط اصلی شهر وصل نشده و مسافران معدودی نیز برای آن پیشبینی می شود.

Thursday, September 10, 2009

طلوع زمانه ملتٌها به بهانه 9/11


آمریکایی ها 11 سپتامبر را نقطه فرضی در تاریخ معاصرشان می دانندکه پس از آن خط کشی امنیتی شان با سایر کشورها و حساسیت برمنافعشان به یکباره دچار تغییر اساسی شد, البته بیشتر باید این دیدگاه را به حساب تیم جمهوریخواهان که بر سر قدرت بودند گذاشت, تیمی که برای شروع لشگرکشی جدید این بار به دنبال دلایلی در حد جنگهای صلیبی بود و اتفاقات روز 11 سپتامبر فارغ از حواشی و ابهامات آن بهترین فرصت را فراهم آورد.پس از این روز کذایی و تاسفبار برای بشریت چهره جهان و مناسبات کشورها به خط کشیهای دوقطبی مجهز شد که در آن اصولگرایان مسلمان افراطی در یک سو و کشورهای همسو با غرب یک سمت قرار گرفتند.
این دو فازی تامین کننده بهترین شرایط برای حضور ناوگان آمریکا در خلیج و لشگرکشی به عراق و افغانستان شد و دامن زدن به ادامه این مواضع مطمئناً به ادامه حضور غربیها و تعبیرسایر خوابهایی که برای خاورمیانه دیده شده,خواهد انجامید...
همیشه سرمقاله حجاریان در صبح امروز که عنوانش را فراموش کرده ام در این موارد کاربرد پیدا می کند و آن هم استفاده از مضمون "سیکل معیوب" برای توضیح شرایطی است که دو طرف نابخردانه بر طبل جنگ و کین می کوبند و به نوعی همزاد محتوم یکدیگر می شوند و در این میان کسانی دیگر با راهبرد یا بی راهبرد ماهی آسان و ارزان خود را از این آب گل آلوده صید می کنند, در این میان مردمانی چون ما بدون داشتن هیچ صرفه ای از قدرت,زور و زر فقط سنگ زیرین آسیاب سهمگینی خواهیم بود که هیچگاه بهره ای جز بهره کشی از گرده هایمان نصیبمان نخواهد کرد.
پ.ن:به نظر می رسد زمانه ملتٌها طلوع کرده و زمانه دولتها بایستی که رنگ ببازد و شاید این توده مردم باشند که باید بهترین تصمیم را به جای دولتهایشان بگیرند و از جایی این سیکل معیوب را کنار بگذارند...
پ.ن:هیچگاه تصادف حضور فرهیخته ای چون خاتمی را در شرایط بحرانی آن واقعه و جهت گیری مناسب دولتش را نباید از نظر دور داشت,که اگر سکان به دست نابغه فعلی بود امروز مانیز اسیر دستی بودیم...

مصیبت این بار ولی در خانه همسایه

کاریکاتوریست ایندیپندنت از مصیبتی مانند آنچه ما در این سه ماه اخیر گذرانده ایم,مضمون کوک کرده است با این تفاوت که کاندیدای برنده و بی گناه در تقلب کسی نیست جز حامد کرزای از کشور همسایه و زیرساخت فرهنگی و سیاسی کشورش و هیاهوی طالبان و سایر مخالفانش فرصت فکر کردن در مورد رنگ مخمل به کار رفته را از او خواهند گرفت!!!.
پ.ن:در مصاحبه ای که با اهالی هرات و کابل پیش از انتخابات انجام شده بود,از آنها می پرسیدند اگر تجربه همسایه در خانه شما تکرار شود چه پیش خواهد آمد؟,یکی از مخاطبین می گفت با توجه به مسلح بودن اکثر مردم جریانات به مسالمت همسایگان نجیبمان! طی نخواهد شد!!.

Wednesday, September 9, 2009

سینایی و ژانر جدید


این روزها بضاعت سینمای وطنی به چند کارگردان خاص تقلیل یافته که آنها هم اگر فیلمنامه تایید شده ای داشته باشند و تهیه کننده با شرفی هم پیدا شود تا اکران فیلمشان هزار بار رستم وار از هفت خوان گذر می کنند!,اوضاع چنین است و وقتی پا به درون این فروشگاههای عرضه محصولات نه چندان فرهنگی! می گذارید در کسری از ثانیه متوجه خواهید شد که چیزی فراخور دیدگانتان در بخش فیلمهای تازه وارد شده یا نه؟!.
یسنا و سفارشات طاق و جفتش برای فیلمهای پویانمایی(همان انیمیشن خودمان!)که به مدد تیزرهای پایان ناپذیر فیلمهای این بسته شانسی ها شناسایی می کند معمولاً سر و کار ما را به همان مغازه های کذایی می کشاند و در این میان شاید از بغل رازیانه اندک آبی پای سیاهدانه هم می رود!.
به همراه فیلم اخیر بیضایی که پیشتر صحبتش به تفصیل رفت,فیلم ناشناخته ای از خسروسینایی نیز عرضه شده بود که تاریخ ساخت آن به 1384 باز می گشت!و با عکس هنرپیشه محبوبش مهدی احمدی بر روی جلد فیلم توانست یکی از انتخابهای آن روز باشد و لاجرم خریداری شد!.پس از شروع فیلم و سکانس آغازین آن و صحنه احضار ارواح و آمدن سایه بارانی پوشی شبیه صادق هدایت کنجکاوی ام تحریک شد که قرار است کشف الاسراری از زندگی وی در قالب یک مدیوم صورت بگیرد و شاید ناگفته های تاریخی معاصر او که به زعم مسعود بهنود در کتاب "ضد یادها" در نزد یاران قدیمی اش به امانت محفوظ است حالا اجازه نشر پیدا کرده است!...
"گفتگو با سایه" مستند سینمایی متوسطی است که بیشتر داعیه نو بودن در وادی فرم ساخت فیلم دارد و اتکا بر تحقیق در نحوه سلوک صادق هدایت و رمز گشایی از خودکشی تاسفبارش در پاریس وجه ویژه ای است که در ژانرسینمای ایرانی بی سابقه است.
تدوین مناسبی از عکسها,کارت پستالها و انتخاب متونی از آثار وی که در مورد حادثه خودکشی ناموفق وی در اولین حضورش در پاریس و خودکشی موفق! در مرتبه دوٌم حضورش در پاریس را مانند یک روایت تاریخی-دراماتیک جلوه می دهد که با سلسله پژوهشهایی بر اساس تاثیرات فیلم و سینما بر شخصیت هدایت و کاراکترهای آثارش و نمادهایی که از فیلمهای مذکور به واژگان وی راه پیدا کرده اند این شبهات را تقویت می کند که هدایت نیز مانند بسیاری از اولین نسل فرنگ رفته های دوران قاجار و رضاشاه گامهای اولیه تجدد ادبی فارسی را براساس تقلید بنا نهاده است و نوزایی ادبی به آن شوری که می گفتند در کار نبوده است...
عشق زمینی و حکایت شوریدگی جوانی ایرانی معاصر سنه 1300 شمسی که در اولین حضورش در اروپا فریفته دخترکی فرنگی شده است,حکایت متواتری است و از ارزش ادبی کارهای هدایت نیز نمی کاهد و فقط کمک می کند که از وی لایه نامتوازن اسطوره گی و بت وارگی جوانان دهه 30-40 شمسی ایران زدوده شود و مانند یک انسان معمولی که می توانسته است درگیر هر گونه ناملایمات یا اشتباهات انسانهای خاکی و فانی باشد در طی یک طوفان شخصیتی و پریشان حالی مرتکب خودکشی شده است ,مورد شناخت و وزن گذاری قرار گیرد و الخ...
پ.ن:تحلیلهای مذهبی و انگ لامذهبی نیز از جمله روشهای حذفی بوده است که شاید زندگی هدایت در این مقوله نمی گنجیده است و بسیار کسان هم بوده اند که دراوج ادای باورهای مذهبی خودکشی را برای پایان راه انتخاب کرده اند.دیدگاههای پوچ گرایی و تاثیر فلاسفه اگزیستنسیالیست بر هدایت نیز بعنوان مسیری برای انتخاب این آخرکار نامیمون نیز آن چنان ادله و اثباتی به همراه ندارد.
پ.ن:اگرچه با محقق فیلم آشنایی ندارم ولی به گمانم روش تحقیق فیلم را بر اساس آنچه سامرست موام در "درباره داستان و رمان کوتاه" عرضه کرده,پیش برده است و سعی کرده با تقطیعاتی از دل نوشته های هدایت به شباهتهایی با دوران زندگی و بویژه اقامتش در اروپا و هندوستان رسیده و نتیجه را اینگونه تقدیم تماشاچی کند...

رنجنامه ای که فیلم شد


فیلم اخیر بیضایی"وقتی همه خوابیم" را همین دیشب و صد البته نه در سینما تماشا کردم!,من تا پیش از دیدن فیلم هیچ نقد و نظری را در مورد فیلم مطالعه نکرده بودم و با توجه به حضور یکی از دوستان در تیم کارگردانی تا ساعاتی بعد از فیلم هم در فضای حواشی فیلم قرار نداشتم...
فیلم با داستانی چند لایه و ظن و گمانهایی در مورد "چکامه و نجات" و چند گره داستانی شما را می برد تا نقطه ای که متوجه می شوید در پشت صحنه فیلمبرداری هستید و آنچه در پیش رو دارید در واقع رنجنامه ای است برای سینمای ایران و روابط پشت پرده آن و تناقض پایان ناپذیر بین تیم مالی (تهیه کنندگان)و تیم اجرایی-هنری (کارگردان,بازیگران,عوامل اجرایی) که در بسیاری از اوقات پیش از حضور ممیزی و سانسورچی فیلم را از نفس می اندازد!.
با کمی دقت در دیالوگهای دختربچه فیلم متوجه می شوید که بیضایی انگشت خود را به سوی جامعه و روابط حاکم بر کل آن نشانه گرفته است و سخن از دریغ و افسوس جامعه ای است که به راحتی موقعیتهای برترش را به آدمهایی وامی گذارد که برتریهای لازم را ندارند و این چرخش واژگونه موقعیتها و آدمها مانند همان زخمهایی است که در پهلوی چکامه در سکانس پایانی فیلمی فرو می رود. بیضایی با استفاده از سبک روایی جدیدش همه تماشاگرانش را در اواسط فیلم جا می گذارد تا برای یکبار هم شده این تماشاچی نباشد که پرده دلخواهش را با همه آن میزانسن ها و ریتم روایتی و داستان منسجم دنبال کند و این مرتبه با کارگردان و سینماگران واقعی در پشت صحنه آنچه بر هنرمندان واقعی این مرز و بوم می رود را مزه مزه کند.
پ.ن:اگر از کسانی هستید که برای دین اخراجیهای 2 ,هفت میلیارد تومان به کیسه نابلدهای سینما ریخته اید برای دیدن این فیلم خود را خسته نکنید!,اگر با پیشداوری قبلی به دیدن فیلم می نشینید این فیلم را نبینید, این فیلم شکیبایی می طلبد و ابزار لازم برای فهم دردهایی که بر صحنه جان می گیرند!!!.
پ.ن:شاید بیضایی خطر نکرده اگرنه نام فیلم بایستی خواب همگانی رقم می خورده است!.
پ.ن: کودک فیلم چندین بار از پدر و مادرش در مورد واژه "لجن مال" می پرسد و هر بار او را به بزرگ شدن و تجربه شخصی آن فرا می خوانند!...

جری آدامز و گذر از آرمالایت به صلح



شنیدن نام جری آدامز و شین فین در سالهای مابین 1969تا1998 میلادی مفهومی جزء مبارزات مسلحانه ارتش جمهوریخواه ایرلند شمالی,بمبگذاریهای متعدد در بریتانیا و کشته شدگان و خسارت دیدگان بیشماری از هر دو طرف به همراه نداشته است...
کمتر کسی است که آن سالها را به یاد داشته باشد و امروز با دیدن جری آدامز در هیات یک دولتمرد قابل احترام و مرد مذاکرات و دموکراسی تعجب نکند!,البته بیوگرافی آدامز از زبان خودش در مصاحبه با خبرنگار ایندپندنت می تواند بسیاری از زوایای بوجود آمدن شخصیتهایی مانند وی در آن سالهای پر از دروغ,جنایت و فقدان تاثیر آن بر وجدان عمومی جامعه بشری را بیشتر نورافشانی کند.
جری در خانواده ای قربانی رویارویی پروتستانیزم بریتانیایی با کاتولیک سنتی ایرلند و در حالی به دنیا آمد که تا همین سال قبل از تولد وی,پدرش در زندان انگلیسیها به خاطر شلیک به یک افسر پلیس پروتستان زندانی بود.عضویت همگانی در آرتش جمهوریخواه ایرلند در چنین فضایی از تحقیر و توهین بر علیه ایرلندیهای کاتولیک و سلب حقوق اولیه شهروندی بسیار بدیهی می نموده است و جری از کودکی معنای زندان,بمب,تحقیر و ترس و مرگ را فرا می گیرد.
او از همسرش Coletteکه عضو مبارزی از شین فین بوده در حالیکه در حین فرار در یکی از عملیاتهای شاخه نظامی شین فین در زیر کف خانه دراز کشیده بودند و پنهان شده بودند در حالی تقاضای ازدواج می کند که اگر از این تعقیب و گریز زنده ماندند با وی ازدواج خواهد کرد!.
او پس از دیدن عکسهایی از زندان ابوغریب و صحنه شکنجه های رایج در آنجا مقاله ای به رشته تحریر در آورده بود که جامعه جهانی و خصوصاً بریتانیا را مورد خطاب قرار می داد که عنوان آن بود: "پس عکسهای من کجاست؟". او در این مقاله به خاطرات شکنجه خویش و شباهت بعضی از این روشها با آنچه بر او در جوانی رفته بود اشاره کرد.به نوعی جری به این اشاره داشت که همان شکنجه ها و محرومیتها بود که نفرت و شوق به مبارزه و بسیاری از تصمیمات به زعم وی خشونتگرایانه را در دهه های30تا40 عمر وی رقم زد و این نیز علامت تاسفباری است که در آینده قربانیان این روشها در ابوغریب یا هرکجا دیگر به بمبهای زنده ای تبدیل می شوند که شاید تا پیش از دوباره ایستادن و فرصتی برای فکر کردن پیدا کردن در مورد آنچه انجام داده اند,خسارتهای جبران ناپذیری بوجود آورند.چندی بعد یکی از افسرانی که در تیم بازجویی و شکنجه او حضور داشت به دیدنش رفت و از آنچه که در آن سالها جزیی از آن بوده اظهار ندامت کرد و جری فقط از او پرسید: ایا هنوز هم برای ضرب و شتم من آمده ای؟ و بعد گپ زدن و شوخی و خنده جای خودش را به 30 سال نفرت داد...
او علیرغم انتقادات بسیاری زیادی که پس از 1998 و اعلام ترک مبارزات مسلحانه شین فین از وی به عمل می آید در این روزها به سیاستمداری تبدیل شده که سعی دارد برای ملٌتش و کشورش فرصت بیشتری خریداری کند,هم اکنون بسیاری از خطهای تولید به بهانه دستمزد پایینتر در بریتانیا به ایرلند انتقال یافته که این خود به معنای کار بیشتر و محرومیت کمتر برای ایرلندی هایی است که برای آویختن پرچم سه رنگشان در بلفاست مورد ضرب و شتم قرار می گرفتند و داشتن حکومت مستقل ایرلندی به خواب و خیال 400 ساله برای شان تبدیل شده بود و جری آدامزی که برای تهدیدهای دائمی اش برای خانه شماره 10 خیابان داونینگ معروفیت پیدا کرده بود امروز بعنوان یک ملاقات شونده محترم در آنجا پذیرفته می شود.
پ.ن: نفرت حاصل از تحقیر و شکنجه,کمترین چیزی است که در زندانی باقی می ماند.تبعاتی مانند تبدیل شدن یک عقیده اعتراضی ساده برای حقوق اولیه شهروندی توسط فرایند شکنجه نرم و سخت و سفید و سیاه!به حرکتهای اپوزیسیون زیرزمینی و بازتولید نهضت مقاومت و نیروهای پارتیزانی و امثالهم مانند آن است که یک راه 50 ساله را از سر گرفته و دوباره با پرداخت هزینه هایش طی کنیم...
پ.ن: جری آدامز از جمله رهبرانی است که توانسته به بلوغ سیاسی برسد و معنای گذشتن از راهبردهایی چون آرمالایت به سمت صلح را با اعماق وجودش درک کند و ملتش را به همین سو رهبری کند.
پ.ن: آرمالایت راهبرد مشی مسلحانه ارتش جمهوریخواه ایرلند بود که از نام اسلحه ای آمریکایی با نام AR-18 is وام گرفته شده بود.این مدل نسل قبل از اسلحه معروف M16محسوب می شود.
پ.ن:از نکات جالب در این مصاحبه این است که آدامز از فاصله زمانی بین 1969تا1998(در فاصله این سالها بیشترین عملیات نظامی و بمبگذاری از طرف شین فین صورت گرفته است) کمتر سخنی به میان آورده و میل دارد خاطرات و تاسفهای خود را از تصمیماتی که به عقیده وی فقط در ظرف زمانی خویش قابل قضاوت بودند و به عقیده وی فقط در تقابل با استیلای حکومتی بریتانیا تروریسم خوانده می شوند,در صندوقی از فراموشی مدفون کند...
پ.ن: از نکات عبرت آموز دیگر آن است که بسیاری از این رهبران تا دیروز چریک و مبارز!, تازه در 60 سالگی می فهمند که ای کاش بستری برای گفتگو و روشهای عقلانی وجود داشت و این راه سخت و طولانی چه بیهوده چنین پیموده شده است!.آیا زمانی خواهد رسید که سن پختگی سیاسی و دولتمداری کمی تنزل کرده و اینقدر زمان برای رسیدن به مفاهیمی چنین ساده و اولیه وقت نگیرد؟؟!.

Monday, September 7, 2009

كرايه فيلم در كيوسكهاي خودكار Redbox


سامانه فروش خودكارVending Machine و تاريخچه آن را قبلاً هم مورد تفقد قرار داده بودم!، ولي ايده كرايه فيلم DVD با كيوسك خودكار نوبرانه اي است كه با توجه به نياز به عودت كالا به زيرساخت متفاوتي نيازمند است!!. لينك خبر
در 1982زماني كه فيلمهاي فرمت VHS وارد بازار شد، يك نابغه كارآفرين به ذهنش رسيد كه چرا از همان سامانه هاي خودكار بر كرايه اين فيلمها استفاده نكند؟،ايدهMitch Lowe را آن روزها يك ايده راديكال ارزيابي كردند و او در ابتدا براي ابداع خودش نام Video Droidرا انتخاب كرد.
ايده در آن زمان با شكست روبرو شد چون در اوايل دهه نود ميلادي مردم هنوز براي خريد هاي تفنني و مبادلات مالي در حجمهاي نقدي كم از كارتهاي اعتباري استفاده نمي كردند و يكي از شروط بهره برداري از چنين سامانه اي با توجه به نياز به عودت دوباره كالا، استفاده از سامانه پرداخت اعتباري بود كه اطلاعات كرايه كننده فيلم براي تضمين بازگشت فيلم از آن استخراج گردد.
آقاي ميچ از همان آدمهايي است كه حاضر نبوده يك ايده به زعم خويش موفق را فقط به اين خاطر كه در زمان مناسب عرضه نشده،فنا شده بداند و امروز با همان ايده و كرايه فيلمهاي DVD در ازاي مبلغ ناچيز هر شب يك دلار دوباره با سامانه جديدي و با نام Redboxبرگشته است.ميچ 56 ساله الان مدير Redbox وغول جديدي در صنعت خدمات كرايه فيلم است كه در دفترمركزي شركت در ايلينويز بر امپراطوري خويش كه تا دسامبر آينده 22000كيوسك Redbox را در مالكيت خواهد داشت، حكمراني مي كند.
امپراطوري جديد وي از سال 2004 و فقط با 12 كيوسك آغاز شد و الان داراي ركورد 80 عدد فيلم كرايه رفته در ثانيه در جمعه شبها است!!!.از هيمنه و تاثير شگرف اين شركت بر صنعت اكران فيلم آمريكا همينقدر بدانيد كه كمپانيهايي مانند برادران وارنر،فوكس قرن بيستم و يونيورسال فقط بعد از سپري شدن 28 روز از اكران فيلمهاي جديدشان موافقت كرده اند تا نسخه DVD آن در اختيارRedbox قرار بگيرد!.
تا همين الان 19% درصد سهم بازار كرايه فيلم در آمريكا در اختيارRedbox قرار دارد كه در مقايسه با سهم 36%درصدي شبكه نت فليكس كه از طريق ايميل همين خدمات را ارائه مي دهد و سهم 45% درصدي شبكه سنتي كرايه فيلم توسط مراكز عرصه محصولات فرهنگي! در آمريكا نشان دهنده رشد بي سابقه و اقبال عمومي به اين طريق كرايه فيلم است.آقاي ميچ يك رقيب ديگر نيز دارد كه فعلاً با 2500 كيوسك در مقابل عرصه پوشش كيوسكهاي وي حريف جدي به حساب نمي آيد ولي همين اقبال عمومي Blockbusterرا بر آن داشته تا تعداد كيوسكهاي خود را به 7000 عدد تا 2010 ميلادي گسترش دهد!.
پ.ن: شخصيتهاي كارآفرين و موفق شباهت زيادي به آقاي ميچ دارند و در دو چيز با مردم معمولي متفاوتند:اول آنكه داراي ايده منحصربفرد و خلاق هستند و ديگر آنكه تا يك تير در تركش مانده است از زدن هدف خسته نمي شوند.
پ.ن:اگر زيرساخت كارت اعتباري و پرداخت اعتباري در مملكت خودمان هم به سر و ساماني برسد از اين كيوسكها جان مي دهد براي حاشيه خيابان انقلاب و وليعصر به جاي اقشار زحمتكش اين صنف كه در سرما و گرما كارتن فيلم شان را در بغل نگه مي دارند!.


Saturday, September 5, 2009

شنل قرمزي و بز زنگوله پا خواهرخوانده هاي قديمي هستند


با خواندن يا شنيدن افسانه هاي كودكانه در زمان كودكي تان يا تا همين حال حاضر كه براي كودكتان انواع و اقسام آن را بازخواني كرده ايد،آيا متوجه شده ايد كه فارغ از مليٌت داستانسرا يا حوزه جغرافيايي مرتبط با داستان،چه شباهتهايي بين بعضي از آنها وجود دارد؟،آيا حتي يك لحظه به اين فكر كرده ايد كه بسياري از قصه نويسان اروپايي كه در دوره معاصر پايه گذار افسانه هايي چون شنل قرمزي محسوب مي شوند در واقع ورسيوني از افسانه هاي دوران باستان را با اصالتي نه لزوماً اروپايي روايت مي كنند؟ و بلاخره اينكه ممكن است كه افسانه هاي رايج در سراسر دنيا اصالتهاي يگانه اي داشته باشند؟؟!...
حضور تفكر و جوهر ايراني در بستر انديشه غرب و دسترسي و تسلط بر ابزاري چون مردمشناسي توصيفي،از طريق زير حوزه هايي مانند باستانشناسي،زيست شناسي و زبانشناسي باعث شده تا امروز با يكي ديگر از ايرانيان فرهيخته ساكن بريتانيا آشنا شوم كه در زمينه پژوهشهاي مردمشناسي نامي جوان ولي با توجه به مقالات و پژوهشهاي انجام داده چشمه جوشاني است كه مي تواند منشاء يافته هاي متفاوت و درخشاني در علوم انساني باشد.
دكترDr Jamie Tehrani كه بايد اصالتي ايراني داشته باشد و متاسفانه نتوانستم بيوگرافي شخصي او را در وب بيابم،عضو جوان دپارتمان مردمشناسي دانشگاه دورهام است كه در مركز مطالعات تنوع فرهنگي اين دانشگاه از سال 2007 مشغول به فعاليت شده و بر مطالعاتي چون اثر پارامترهاي جمعيتي بر گوناگوني فرهنگي،مهاجرت و پديده ادغام فرهنگي و از اين دست تمركز دارد.لينك
مقاله ديلي تلگراف با عنوان قدمت باستاني افسانه هاي جن وپريان به بخشي از مطالعات وي و همكارانش در بررسي افسانه هاي بسيار معروفي چون شنل قرمزي كه مبداء نگارش و تصنيف آن به قرن 17 ميلادي وCharles Perrault نويسنده فرانسوي نسبت داده مي شود را ارائه داده است كه به عقيده دكتر تهراني و بر اساس شواهد ارائه شده اين قصه اصالتي 2600 ساله دارد! .
دكتر تهراني مي افزايد كه فرايند خلق افسانه ها شباهت تامي به فرايندهاي زيستي دارد و با توجه به اينكه در عهد باستان اين افسانه ها به صورت مكتوب گزارش نشده اند و با روش نقل سينه به سينه در طي صدها نسل بعد انتقال يافته اند و در اين فرايند بارها در فرهنگهاي مختلف جذب و دوباره خلق شده اند.قديمي ترين روايت داستاني از اين افسانه معروف به يكي از افسانه هايAesop يوناني تعلق دارد كه 6تا7 قرن قبل از ميلاد روايت شده است. تهراني با ارائه 70 ورسيون مختلف از اين داستان به خوبي نشان مي دهد كه سفر تاريخي يك افسانه از خلال زمان و فرهنگها به چه تغييراتي تن داده است.يكي از خواهرخوانده هاي باستاني اين داستان همان قصه بز زنگوله پا و بزغاله هاي اش در مصاف با آقا گرگه از ايران است! و با داستاني از نيجريه از آفريقا مشابهت نشان مي دهد،در حاليكه افسانه هاي مشابه از چين،برمه ،كره و ژاپن نيز مطرح هستند و اين نيز به خواهرخواندگي فرهنگي در دورانهاي باستاني بين بعضي از فرهنگها نيز اشاره دارد.ورسيون معروف فرانسوي بعدها توسط برادران گريم در قرن 19 بازسازي شده است و آنچه امروز به نام شنل قرمزي مي شناسيم همان روايت برادران گريم است...
پ.ن:اين يافته دكتر تهراني در مورد خواهرخواندگي فرهنگي ايران و آفريقا بر يافته هاي نقشه ژنتيكي كه نشنال جيوگرافيك از همه تبارهاي كره زمين در دست تهيه دارد انطباق دارد،زيرا بر اساس يافته هاي باستان شناسي قرابت نژادهاي آفريقايي و رد پاي مهاجرت از آفريقا به ايران قابل اثبات است...
پ.ن:دو دياگرام درختي روبرو مثالي بر پيچيدگي فرهنگي و تبارشناسي آن در مقايسه با اجدادشناسي و شباهتهاي آن دو ارائه مي دهد..

Friday, September 4, 2009

مردان ضعيف و ضعيفه هاي اغواگر

وقتي مي بينم كه شركتهاي بخش خصوصي در بخشهايي مانند فروش يا مشاوره از خانمها استفاده گسترده اي مي كنند،در بهترين حالت تصور مي كنم كه توانايي خانمها در ايجاد ارتباط موثر و روابط عمومي خلاقانه اي كه دارند مي تواند دليل اصلي باشد،سعي مي كنم ذهنم را با ساير دلايل كمتر با اهميت! خسته نكنم و از ترفندهايي مانند استفاده ابزاري از زنان و يا ضعف آقايان به صورت حقيقتي عام در برخورد با خانمها در جلسات و مذاكرات در ذهنم كوه نسازم!...
مطالعات يك گروه روانشناس هلندي در دانشگاه Radboud University نشان داده است كه مردان در حين برخورد با خانمهاي وجيه و زيبارو كه ترجيحاً قبلاً ملاقاتشان نكرده اند تمركز حواس را از دست داده و بيشترين بخش حواس را براي تحت تاثير قرار دادن خانمها مختل مي كنند!!،در اين وضعيت بخش اصلي وقتي كه به ملاقات اختصاص داده شده است تحت الشعاع قرار گرفته و نتايج شاهد بر اين مدعا است كه مردها ضعف تمركز حواس در مورد خانمهاي زيبا و جذاب را به صورت فراگيري نشان مي دهند!.
در مورد مردها تمركز بر زنانگي خانمها و در مورد خانمها تمركز بر جواني،ثروت و عواطف آقايان فاكتورهاي اساسي است كه در برخورد دو جنس مخالف به اثبات رسيده است.در طي اين آزمونها بارها مشاهده شده است كه آقايان طي برخورد با زني زيبا و جذاب حتي آدرس محل اقامتشان را نيز به ياد نمي آورند يا با تاخير زماني قابل توجهي موضوعات پرسش شده را پاسخ مي دهند!.لينك
پ.ن:براي پرهيز از چنين سوء استفاده اي از طرف شركتها رقيب،پيمانكاران و يا حتي كارفرمايان بلافصل بايستي تيمي از مذاكره كننده ها براي مقابله با اين نوع عدم تمركز آموزش يابند،اين مذاكره كننده ها ترجيحاً بايستي براي بي تفاوتي در مقابل زيبايي ظاهري زنها تمرينهاي عديده داشته باشند! و يا اختصاصاً از بين زنان انتخاب شده باشند كه البته مي تواند آثار سوء نيز بر مذاكره داشته باشد!.
پ.ن: چنين واكنشي از طرف آقايان آن هم در كشورهايي كه برخورد بين زن و مرد به راحتي و بدون از شائبه هاي شرقي صورت مي گيرد نشان مي دهد اين جدال تمام نشدني بر سر جداسازي جنسيتي هيچگاه موفق نبوده است و اختلاط جنسيتي در محل كار و آموزش هم نتيجه بسيار متفاوتي را حاصل نمي كند...
پ.ن: استفاده از لفظ ضعيفه در عنوان پست فقط براي رعايت جناس با صفت ضعف آقايان انتخاب شده و هيچ ارتباطي با آن لفظ ناميمون سنتي ندارد!،پيشاپيش بر من ببخشاييد!.

آیا شجریان نیز سبک مستان همای را می پسندد؟


در یکی از ماموریتها به پایتخت,یکی از همکاران فایلهای یک گروه جدید با نام "مستان همای " را به گوشی همراهم ارسال کرد که گذشته از ریتم و آوازی جدید,ترانه پردازی و اشعاری متفاوت و چالشی را از خلال آن تجربه کردم.علیرغم توضیحات این وبلاگ در معرفی این گروه و کنسرتهایی که گویا پس از اجرای یگانه شان در ایران,در اروپا و آمریکا برگزار کرده اند,هنوز منابع رسمی از طرف این گروه بیوگرافی و مشخصات شان را مطرح نکرده اند.پرداختن به جوانان گروه مستان همای از این جهت به ذهنم رسید که کار اخیر استاد شجریان با نام" زبان آتش" و شعر فریدون مشیری شباهت بسیار زیادی به اجراهای مستان همای دارد! و این ارتباط را من نمی توانم ثابت کنم فقط قوه شنوایی و تجربه ام در شنیدن اجرای هر دو آنها گواهی شباهت می دهد و این نیست مگر آنکه استاد نیز از نحوه اجرای آن گروه به اندازه بقیه ایرانیها لذت برده اند و برای کار جدیدشان صدای ماورای انسانی شان را به سبک آنها گره زده اند!!.
پ.ن:دعوت استاد از دژخیمان برای گذاشتن سلاح به زمین و گفتگو را باید در پلاکاردهای روز قدس مشاهده کرد!.
پ.ن:این کار اخیر استاد را از این آدرس در کیفیتهای متفاوت دانلود کنید.


تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
ندارم جز زبانِ دل -دلی لبریزِ مهر تو-
تو ای با دوستی دشمن.

زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزی ست
زبان قهر چنگیزی ست
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید.

برادر! گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسان کش برون آید.

تو از آیین انسانی چه می‌دانی؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر را
به خاک و خون بغلطانی؟

گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با توست
ولی حق را -برادر جان-
به زور این زبان نافهم آتش‌بار
نباید جست...

اگر این بار شد وجدان خواب آلوده‌ات بیدار
تفنگت را زمین بگذار...


سرنوشت طرحهای ملٌی آینده به کجا ختم خواهد شد؟


تصمیماتی از قبیل به خدمت گرفتن فن آوریهای سبز,به دو عنصر زمان و سرمایه گذاری کلان بخش دولتی و خصوصی به طور همزمان نیاز دارد.مثلاً اگر به یاد داشته باشید برای سهمیه بندی بنزین تغییرات ساختاری جایگاههای بنزین,شبکه دیتا و فرهنگ سازی در سطح ملٌی حداقل چند سال زمان برای برنامه ریزی و اجرا و میلیاردها تومان هزینه در بر داشت در حالیکه این تصمیم تکنولوژی خاصی نیز به همراه نداشت و فقط برای هدف کنترل و پایش مصرف بنزین مطرح شد.در مقایسه رفتن به سمت فن آوریهای از قبیل پیلهای سوختی, هیدروژن و موتورهای هیبریدی و الکتریکی به ابعاد عظیمی از تخصص,دانش فنی,سرمایه گذاری و زمان نیاز دارد...
صنایع خودرو سازی آلمان و غولی مانند دایملر بنز برای 2015 تعهد کرده تا خودروی کاملاً برقی به بازار عرضه کند و تولیدات فعلی هیبریدی با موتور برقی و سوخت بنزین یا هیدروژن نیز در آمریکای شمالی به تعداد چشمگیری در حال افزایش هستند ولی با این حال در منطقه ای به وسعت خلیج سانفرانسیکو در ایالت کالیفرنیا برای توسعه شبکه تامین انرژی برای ماشینهای برقی 1 میلیارد دلار بودجه در نظر گرفته شده است. این ارقام و زمانهای اعلام شده, آینده محتومی را برای سایر کشورهای مصرف کننده رقم خواهد زد...
پ.ن:اگرچه برنامه دولت جدید و وزرای نخبه! آن کاملاً رونمایی نشده است,ولی بدنه تصمیم سازی آن باید بدانند تا چشم به هم بزنند 4 سال به سر خواهید رسید و آنها که برنامه ای نداشته باشند در پایان بایدمانند دولت نهم خداحافظی کنند ,با این وصف که شهرت دولت قبلی نیز آنها را مشایعت می کند!.
پ.ن: در مورد طرح سهمیه بندی بنزین نیز به یقین اهداف از پیش تعیین شده در زمان و با هزینه پیشبینی شده به بار ننشست ولی مقایسه آن بعنوان یک طرح ملی با تصمیمی مانند گاز سوز کردن یا اشاعه مصرف برق بعنوان انرژی اتومبیل و زیرساختهای عظیم مورد نیاز برای آن,پربیراه نمی باشد!.

Thursday, September 3, 2009

رفتن یا ماندن


رفتن یا ماندن,اساسی ترین پرسش شهروندانی است که فقط به دنبال حداقلهای حقوق شهروندی در دیاری هستند که درها در آن بر پاشنه نمی چرخند...
ایزاک بابل در دهه سی میلادی و پس از فشارهای ساختار استالینی بر محدوده فکری وی بعنوان یک نویسنده خلاق در شرایط دگرگونه ای قرار داشت و در همین ارتباط به نقل از یوری آننکوف هنرمند روس که آن روزها مقیم پاریس بوده است و پس از دیدارش با وی بیان شده است:" آخرین اقامتش در اتحاد شوروی و سرکوب فزاینده هنر خلاٌق از طریق درخواستها و دستورهای حکومت او را به کلی دلسرد کرده بود.نوشتن در چارچوب ذهنیت تبلیغی ایدئولوژی شوروی برایش قابل تحمل نبود,ولی نمی دانست چطور می تواند طور دیگری زندگی کند."
دخترش ناتالی در مورد همین دوران می گوید:بابل قادر نبود خود را در قالبی غیر از نویسنده مجسم کند و این موضوع در امتناع او از ترک اتحاد جماهیر شوروی نقش مهمی داشت.بابل ترجیع بندی داشت است مبنی بر اینکه"من یک نویسنده روسم.اگر با مردم روس زندگی نمی کردم,دیگر نویسنده نبودم.مثل ماهی بودم که از آب بیرون افتاده باشد!."
بابل از آن نویسندگانی نبود که فرمولهای تجویز شده رئالیسم سوسیالیستی به مذاقش سازگار باشد.احتیاط روزافزون و سکوت معروف او نتیجه فشار رو به تزاید سانسور استالینیستی بود.بابل با سکوت خود که مقامهای رسمی شوروی آن را به سترون بودن و کم کاری تعبیر می کردند,در برابر سانسور ایستادگی می کرد.او در نخستین جلسه اتحادیه نوسندگان شوروی در 1934 گفت:"من ژانر جدیدی اختراع کرده ام-ژانر سکوت."
فیلم "گام معلق لک لک" آنجلوپولوس در دوران دانشجویی نیز از همان فیلمهایی بود که زودتر از موعد دیده شده بود! و شاید الان و شرایط فعلی برای درک آن بیشتر کارساز باشد.معترضی که از کشور خارج می شود و تن به مهاجرت ناخواسته می دهد و در کشورهای ثانی و ثالث و الخ نیز به ماوا و مکانی برای آرامش نمی رسد و می رود و می رود تا دوباره به پشت مرزهای کشور خود می رسد در حالیکه دور دنیا گشته است! و سیستم و ساختاری برای جهان آرمانیش نیافته است...
پ.ن:مطالب مربوط به ایزاک بابل را از مقدمه کتاب "عدالت در پرانتز" وی چاپ انتشاران نیلوفر و ترجمه مژده دقیقی وام گرفته ام.
پ.ن:بسیاری از آنان که می روند و به اجبار تن می دهند از نقطه ای مانند آنچه بابل در آن گرفتار شده بود گذشته اند یعنی هویتی فراوطنی و بین المللی را هضم می کنند ولی متاسفانه گروه دوم و کسانی که به اجبار می مانند در اکثریتند و به هر دلیلی هویت ملی و ایفای نقش شخصی به هر اندازه کوچک یا بزرگ را را فقط با زبان مادری در سرزمین مادری و به هر بهایی بر می گزینند...


Wednesday, September 2, 2009

زبان پالایی و واژگان طرد شدنی به باور جرج اورول


جرج اورول هشدار داده بوده است که زبان به ناچار از واژگانی انباشته خواهد شد که معنی اولیه را از دست داده اند یا به مرور زمان خلق شده اند یا تغییر یافته اند تا معانی کاملاً متفاوت از آنچه به ظاهر برای آن بوجود آمده اند را به ذهن متبادر نمایند!!.چنین واژگانی فقط بدین کار خواهند آمد که دروغی را حقیقت یا جنایتی را قابل توجیه جلوه دهند و اینگونه جامه ای به تن باد می پوشانند,او توصیه می کند که اگر کسی بتواند از چنین عادتهای مذمومی در استفاده از واژگان مذکور رهایی یابد و با ذهنی رها بیاندیشد اولین گامهای ضروری را در نوزایی تفکر سیاسی برداشته است.
در زبان انگلیسی چنین واژگانی شناسایی شده و یا توسط منتقدین زبان شناس علامت گذاری می شود, به طور اخص این واژگان در مناسبتهای خطیر سیاسی,جنگها یا مذاکرات تجاری و بده بستانهایی که یک طرف آن حتماً منافعی پنهان شده شکل می گیرد.به طور مثال واژه "collateral damage"یاخسارتهای ناخواسته در جنگ ویتنام اشاره به کشتارهای جمعی غیرنظامیانslaughtered civilians داشت که برای کم کردن تاثیر آن بر اذهان عمومی از این واژه استفاده می شد و بعدها نخ نمایی و افتضاح این واژه به قدری نمایان شد که حتی امروزه افسران پنتاگون نیز از استفاده مجدد از آن در گزارش جنگهای عراق و افغانستان پرهیز می کنند!!.
در حیطه محیط زیست واژه تغییرات آب و هوا "Climate change." هنوز طنینی نو داشته و شاید کمتر کسی بداند که یک ناظر انتخاباتی حزب جمهوریخواه برای کاستن از بار واژه گرمایش زمین "global warming"آن را متدوال ساخت تا از اتهامات دموکراتها بر علیه حزب مطبوعش بکاهد!! .لینک
پ.ن: متاسفانه زبان فارسی با آن همه یدبیضاء که در آستین ادبیات دارد در سالهای اخیربه کرات مورد تهاجم چنین واژگانی قرار داشته ولی تحقیق و نشانه گذاری هدفمندی برای رسوا ساختن واژگانی مشابه فارسی صورت نگرفته! و آن هم پرواضح است که اهل سوداگری در این دیار منافع بیشماری از این واژگان فراچنگ آورده اند و شاید به نوعی این وادی,ورطه ای باشد که اهل کلام کمتر تمنای ورود به آن دارند...
پ.ن:اگر کمی در الفاظ و واژگان اختراعی پس از جنگ ایران و عراق و دوران سرداران سازندگی و سپس دوران ذوب در ولایت و مهرورزی بیشتر مداقه کنید, فهرست بلندبالایی از چنین کلماتی که باید دیر یا زود به کناری رها شوند را می یابید!.

Tuesday, September 1, 2009

با اين همه دانستن،نتوانستن! 10:10

افزايش سطح سواد عمومي،تغيير نگرش جوامع به سمت منافع بلند مدت تر و از همه مهمتر زيرساختهاي اطلاع رساني نوين ،نسل ما را در مقابل آيندگانمان سرافكنده خواهد كرد!،آنها بعد از تحويل گرفتن كره زمين با تخريبهاي زيست محيطي بسيار و فضايي آلوده،قطبهاي منجمدي كه ديگر نامي هم از آنها باقي نمانده و تنوع زيستي فنا شده در پيش پاي مصرف گرايي اجدادشان،حتماً از خود خواهند پرسيد چگونه انسان قرن بيستم و بيست و يكم با اين همه دانستن،نتوانست؟!..
پروژه 10:10، چالشي است كه بايستي توسط جامعه پاسخ داده شود،عزمي است كه "آري" گفتن يك ملت آن را جزم مي كند، كاستن از مصارفي كه تا سال 2010 بتواند 10 درصد از انتشار دي اكسيد كربن در بريتانيا بكاهد،هدف گذاري كوتاه مدتي براي رسيدن به حداقل شرايط موجود براي تثبيت شرايط آب و هوايي است،گرماي فزاينده و اثرات اكولوژيكي منتظر بي عملي و اهمال بشريت نمي ماند...لينك پروژه در گاردين
در اين مقاله به سادگي شرح داده شده است كه اگر شما بخواهيد بعنوان يك شهروند در اين پروژه شركت داشته باشيد بايستي تا سال آينده ميلادي 1.5 تن دي اكسيد كربن ما به ازاي مصرفتان را چگونه از طريق كنترل مصارف و طريقه زندگي در 10 رده ذيل،كاهش دهيد:(البته فراموش نكنيد اين توصيه ها بر اساس زيرساخت خدمات عمومي و شهرنشيني بريتانيا ترتيب يافته است).
1-كاهش مصرف گاز شهري با اين ديدگاه كه بخش عمده انتشار دي اكسيد كربن خانواربه آن وابسته است، از طريق ترميم و اصلاح عايقبندي منازل، اصلاخ ساختار موتورخانه و شوفاژ با فن آوريهاي سبز، استفاده از فن آوري خورشيدي و كاهش يك درجه اي تنظيم ترموستات و ... (پتانسيل كمتر از 2تن انتشار)
2-كاهش مصرف برق با تكيه بيشتر به برق توليدي از طريق انرژي خورشيد و باد،نصب حداقل پانلهاي خورشيدي با توان 2 كيلووات، استفاده از يخچالها و فريزرهايي كه برچسب انرژي گروه آ را يدك مي كشند، استفاده از فن آوري LEDبه جاي روشناييهاي فعلي، استفاده ازتجهيزات كنترلي خاموش كن اتوماتيك ابزار غير ضروري پس از خروج از اتاق يا منزل و ... (پتانسيل 1 تن انتشار)
3-كاهش استفاده از وسائط نقليه شخصي از طريق استفاده اشتراكي در مسيرهاي مشترك با همكاران وهمسايگان يا متقاضيان، كاهش مسير تردد به نيم، نسبت به تردد معمول، استفاده از لاستيكهايي براي كمترين اصطكاك و مقاومت در قبال هوا و سايش بر روي جاده، جايگزيني خريدهاي اينترنتي و آنلاين به جاي خريدهاي مرسوم و سنتي و استفاده از اتوموبيل براي طي طريق به مراكز خريد، استفاده از اختيارات كار در منزل براي كساني كه محل كار چنين امكاني را فراهم آورده است و... (پتانسيل انتشار 1.5تن)
4-كاهش مسافرتهاي هوايي(با فرض آنكه كل مملكت شما از آخرين تكنولوژي مسافرت ريلي برخوردار است!!!) و كنار گذاشتن آن كه خود به تنهايي 1.2 تن پتانسيل كاهش انتشار به همراه دارد.
5-...
.
.
.
لينك براي ادامه مطالعه مطلب.
پ.ن: همانطور كه مي بينيد مردم آنور آب از حرف زدن و گزافه هاي سياستمدارشان خسته شده اند و خود باور كرده اند كه اگر خودشان برپانخيزند تا نابودي كره زمين راه زيادي باقي نمانده است!!.
پ.ن:اگر دقت كرده باشيد فقط يكي از اين 10 آيتم مي تواند همه تعهدات اشخاص را براي پروژه مذكور تا پايان سال 2010 برآورده سازد و پتانسيل كاهش انتشار در صورت تعهد جامعه به مراتب بيشتر از اهداف پروژه است.




Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes