رنجنامه ای که فیلم شد
فیلم اخیر بیضایی"وقتی همه خوابیم" را همین دیشب و صد البته نه در سینما تماشا کردم!,من تا پیش از دیدن فیلم هیچ نقد و نظری را در مورد فیلم مطالعه نکرده بودم و با توجه به حضور یکی از دوستان در تیم کارگردانی تا ساعاتی بعد از فیلم هم در فضای حواشی فیلم قرار نداشتم...
فیلم با داستانی چند لایه و ظن و گمانهایی در مورد "چکامه و نجات" و چند گره داستانی شما را می برد تا نقطه ای که متوجه می شوید در پشت صحنه فیلمبرداری هستید و آنچه در پیش رو دارید در واقع رنجنامه ای است برای سینمای ایران و روابط پشت پرده آن و تناقض پایان ناپذیر بین تیم مالی (تهیه کنندگان)و تیم اجرایی-هنری (کارگردان,بازیگران,عوامل اجرایی) که در بسیاری از اوقات پیش از حضور ممیزی و سانسورچی فیلم را از نفس می اندازد!.
با کمی دقت در دیالوگهای دختربچه فیلم متوجه می شوید که بیضایی انگشت خود را به سوی جامعه و روابط حاکم بر کل آن نشانه گرفته است و سخن از دریغ و افسوس جامعه ای است که به راحتی موقعیتهای برترش را به آدمهایی وامی گذارد که برتریهای لازم را ندارند و این چرخش واژگونه موقعیتها و آدمها مانند همان زخمهایی است که در پهلوی چکامه در سکانس پایانی فیلمی فرو می رود. بیضایی با استفاده از سبک روایی جدیدش همه تماشاگرانش را در اواسط فیلم جا می گذارد تا برای یکبار هم شده این تماشاچی نباشد که پرده دلخواهش را با همه آن میزانسن ها و ریتم روایتی و داستان منسجم دنبال کند و این مرتبه با کارگردان و سینماگران واقعی در پشت صحنه آنچه بر هنرمندان واقعی این مرز و بوم می رود را مزه مزه کند.
پ.ن:اگر از کسانی هستید که برای دین اخراجیهای 2 ,هفت میلیارد تومان به کیسه نابلدهای سینما ریخته اید برای دیدن این فیلم خود را خسته نکنید!,اگر با پیشداوری قبلی به دیدن فیلم می نشینید این فیلم را نبینید, این فیلم شکیبایی می طلبد و ابزار لازم برای فهم دردهایی که بر صحنه جان می گیرند!!!.
پ.ن:شاید بیضایی خطر نکرده اگرنه نام فیلم بایستی خواب همگانی رقم می خورده است!.
پ.ن: کودک فیلم چندین بار از پدر و مادرش در مورد واژه "لجن مال" می پرسد و هر بار او را به بزرگ شدن و تجربه شخصی آن فرا می خوانند!...
فیلم با داستانی چند لایه و ظن و گمانهایی در مورد "چکامه و نجات" و چند گره داستانی شما را می برد تا نقطه ای که متوجه می شوید در پشت صحنه فیلمبرداری هستید و آنچه در پیش رو دارید در واقع رنجنامه ای است برای سینمای ایران و روابط پشت پرده آن و تناقض پایان ناپذیر بین تیم مالی (تهیه کنندگان)و تیم اجرایی-هنری (کارگردان,بازیگران,عوامل اجرایی) که در بسیاری از اوقات پیش از حضور ممیزی و سانسورچی فیلم را از نفس می اندازد!.
با کمی دقت در دیالوگهای دختربچه فیلم متوجه می شوید که بیضایی انگشت خود را به سوی جامعه و روابط حاکم بر کل آن نشانه گرفته است و سخن از دریغ و افسوس جامعه ای است که به راحتی موقعیتهای برترش را به آدمهایی وامی گذارد که برتریهای لازم را ندارند و این چرخش واژگونه موقعیتها و آدمها مانند همان زخمهایی است که در پهلوی چکامه در سکانس پایانی فیلمی فرو می رود. بیضایی با استفاده از سبک روایی جدیدش همه تماشاگرانش را در اواسط فیلم جا می گذارد تا برای یکبار هم شده این تماشاچی نباشد که پرده دلخواهش را با همه آن میزانسن ها و ریتم روایتی و داستان منسجم دنبال کند و این مرتبه با کارگردان و سینماگران واقعی در پشت صحنه آنچه بر هنرمندان واقعی این مرز و بوم می رود را مزه مزه کند.
پ.ن:اگر از کسانی هستید که برای دین اخراجیهای 2 ,هفت میلیارد تومان به کیسه نابلدهای سینما ریخته اید برای دیدن این فیلم خود را خسته نکنید!,اگر با پیشداوری قبلی به دیدن فیلم می نشینید این فیلم را نبینید, این فیلم شکیبایی می طلبد و ابزار لازم برای فهم دردهایی که بر صحنه جان می گیرند!!!.
پ.ن:شاید بیضایی خطر نکرده اگرنه نام فیلم بایستی خواب همگانی رقم می خورده است!.
پ.ن: کودک فیلم چندین بار از پدر و مادرش در مورد واژه "لجن مال" می پرسد و هر بار او را به بزرگ شدن و تجربه شخصی آن فرا می خوانند!...