Monday, December 31, 2007

زکام فرآورده والدین

یک توصیه بهداشتی مفید و تجربه شده برای والدینی مثل خودم دارم که گاهی از فرط کمی دانستن اشتباهات بزرگی مرتکب می شویم!، درحدود یکماه پیش احساس کسالت و شروع سرماخوردگی داشتم،به سرعت دکتر بهداری را دریافتم وبا یک عدد انژکسیون آنتی بیوتیک قوی همه چیز را در نطفه خفه کردم!،چند روزپیش با همان حس و شهود!و در پی سرمای شدید اخیردوباره پیش دکتر رفتم،اینبار در پاسخ دکتر که به تزریق حواله می داد ،مخالفت کردم و دو تزریق پیاپی را به صرف احتمال پایین آمدن سطح ایمنی بدنم رد کردم و نتیجه آنتی بیوتیک خوراکی و طولانی کردن درمان،درگیری یسنا با سرماخوردگی و کسل شدن وسرفه و ...
توصیه می کنم اگر کودک در منزل دارید،به محض احساس بیماری با قویترین و کوتاهترین روش پیش از انکه کودکتان را نیز مبتلا کنید،درمان را شروع کنید!.
پ.ن: در عکس یسنا را در حال نقاهت و تماشای تلوزیون در آغوش پدر می بینید،هیچوقت در حالت عادی او را نمی توان در این حالت آرمیده دید!

Saturday, December 29, 2007

سنجابهاي عاقل!

به من سخت مي گذرد!،وقتي با اين حدت و شدت مي گويند انسان اشرف مخلوقات است و بقيه مخلوقات را تا درجه بيشعوري و كندذهني پايين مي آورند!،نميدانم اين خود متشكري نوع بشر از كجا اولين بار پيدا شده ولي چيز مزخرفي است!.


نمونه اش همين سنجابهاي صخره اي و زميني كاليفرنيايي را ببينيد به چه حدي از استتار رسيده اند كه با ماليدن پوستهاي انداخته شده مارهاي زنگي(نوعي افعي) به بدن خودشان و استفاده از بوي بدن مار زنگي نوعي حجاب شناسايي درست مي كنند و از تيررس مارهاي زنگي دور مي مانند!(لينك خبر)،آنوقت يكي از همكاران باهوش من به مدت يكسال تله براي گرفتن موش مي گذاشت و نمي فهميد چرا طعمه هاي اين تله ها را هيچ موشي نمي خورد!(واقعاً كه چه اشرف مخلوقاتي!) و وقتي برايش توضيح مي دادم كه شامه موش بوي بدن انسان را به راحتي تشخيص مي دهد و به طعمه دستمالي شده جنابعالي نيم نگاهي هم نخواهد انداخت با دهان باز نگاهم مي كند!.

مصريها به دنبال حقوق كپي رايت آثار باستانيشان




فكر كنم ديگر قضيه حمايت از حقوق مولف،مصنف دارد كارش به جاهاي باريكي مي كشد!،دولت مصر اعلام كرد كه به توسط حقوقدانانش به دنبال گذراندن قانوني بين المللي براي حمايت از آثار باستانيش است و در طي آن بايستي تمامي كپي برابر اصلهايي كه از آثارمعروفي چون اهرام سه گانه يا مجسمه ابوالهول در هر كجاي دنيا ساخته شده است حقوق كپي برداري از اين آثار را پرداخت كنند!،فكر كنم در صورت موفقيت مصريها ما ايرانيها هم بتوانيم چيزكي به جيب بزنيم!،البته بعد از اينكه مقادير معتنابهي از حقوق نقض شده كپي رايت ديگران را پرداختيم!.از طرف ديگر اماراتيها كه در راه ساخت عجايب جهان به صورت مجموعه توريستي در دبي هستند بيش از ديگران بايستي احساس خطر كنند!.
پ.ن: خلاصه كه همه به دنبال احقاق حقوق ناشي از كپي برداري از ايده هايشان هستند شايد روزي نوبت به وبلاگستان هم برسد!.

Thursday, December 27, 2007

کار منعطف وسیٌارFlexible&Mobile Work


کمپانیها در هزاره جدید بهبود عملکرد کارکنان، افزایش خلاقیت و حفظ نیروی انسانی موثرشان را بعنوان اصلی ترین رمز موفقیت در کسب وکار مدنظر قرار می دهند. برخلاف سده های پیش که منابع فسیلی بی نهایت تخمین زده می شد و مصرف سبز این فراورده ها هنوز توجیه اکولوژیک نیافته بود،امروز بسیاری از شرکتهابه سامانه جدیدی می اندیشند که با انعطاف دیسپلین کار از مکان حضور کارکنانشان به بهترین صورتی بهره برده و عواید ناشی از صرفه جویی آن را بعنوان حاشیه سود مطمئن به جیب بزنند...لینک
کمپانی یاهو با ترتیب دادن برنامه های حمل و نقل شامل تخفیف های ویژه در ازای استفاده از ناوگان عمومی،تاکسی سرویسهای چند سرنشینه در مسیرهای مشترک،محیط کار متنوعی برای کارکنان فراهم آورده که در ازای آن کارکنان عملاً در نقش شرکا،مشتریان و تامین کنندگان نیز برای کمپانی ظاهر میشوند!،حداکثر استفاده از تکنولوژیهای موبایل و اسفاده از لپ تاپ و نرم افزارهای کاربردی آنها نیاز به حضور فیزیکی کارکنان در مکانهای مشخصی بعنوان محیط کار را از بین برده و کارکنان می توانند در هرجایی بخشی از وظایفشان را به انجام برسانند،واژه کار منعطف و سیار(Flexible&Mobile Work) از تولیدات بسیار جدید مدیریتی برای کمپانیهای پیشرو است.یاهو برای کارکنانی که به ازای استفاده از ناوگان عمومی با تاخیر حضور در محل کار روبرو بشوند با چشم پوشی بخشی از این تاخیر را جبران می کند!.
پ.ن:شاید وقت آن قرا رسیده باشد که امور مسافرت شرکتهای بزرگ هم با برنامه ریزی بر اموری این چنینی هم از هزینه هایش بکاهد و هم سبز بیاندیشد!.(می دانم سیٌد الان یک سری کامنت شدید و غلیظ تحویلم می دهد!،ولی چه باک که بایستی گفت شاید که بکار اید!)

میراث و میراث خوار وبلاگ


امروز در مسیر بازگشت ار محل کار با سیٌد در مورد بیمه نامه عمری که تنظیم کرده بود و این که از این به بعد ریسک کشته شدنش به دست ذینفعان این بیمه نامه چقدر بالا می رود!،شوخی می کردیم و می خندیدیم،یکدفعه بحث داراییهای یک وبلاگ نویس پیش آمد و اینکه داراییهای مجازی!ما اهالی وبلاگستان به چه کسی تعلق خواهد داشت؟،در آینده رژیم حقوقی تعیین سهم و میراث یک وبلاگ نویس به چه صورت خواهد بود؟؟!.
با هم تصمیم گرفتیم که پسوردهای دستیابی به داشبوردمان در بلاگر و آدرس ایمیلهای شخصی و کاریمان را در جایی مکتوب به امانت بگذاریم و وصیت مجازی در مورد نحوه برداشت و استفاده از میراث مجازیمان را مشخص کنیم،باید پس از ما تکلیف این چندرغاز "بایت"معلوم باشد و ...
پ.ن: راستی هیچ به فکر افتادید چیزی که امروز فقط یک دلمشغولی یا یک سیفون روحی روانی !بیش نیست،شاید بعدها ارزشی در خور داشته باشد؟؟؟!.

Wednesday, December 26, 2007

پسر عموي يسنا تقديم مي كند!

اين شاه پسر،پسر عموي يسنا است كه عكس تولدش را براي دخترعمو فرستاده و من هم به يادگار از دوسالگي سروش (همين چندروز قبل به افتخاردوسالگي مفتخرشدند!)در وبلاگ يسنا ثبتش مي كنم!.سروش شباهت خاصي به كودكي عموي يسنا دارد و فعلاً پسر معقول و محجوبي است!.



Tuesday, December 25, 2007

واحد پول جهاني در 2050


در طي روند جهاني شدن يك اتفاق عظيم در راه است!،پول واحد جهاني!،حدس مي زنيد پول رايج2050 ميلادي كدام واحد پول معروف و معتبر امروزي در بازارهاي مالي دنياست؟نامش را مي دانيد؟...
شايد برايتان جالب باشد و شايد هم غير قابل تصور!،ولي ساختار پولي آينده از نگاه من به سمت آنچه در 5000سال قبل جريان داشت نزديك خواهد شد،يعني ساختار پاياپاي مبادله كالا با چيز ديگري كه به نوعي يك واحد پولي همه پذير و مناسب براي آينده اي سبز است.
چندي قبل در مورد تصميمات سازمان محيط زيست بريتانيا برايتان تعريف كردم كه چگونه برچسب توليد دي اكسيد كربن بعنوان عامل رقابتي بر بازار عرضه و تقاضاي كليه كالاهاي توليدي اين كشور تاثير گذارده است و الان هم با اطمينان مي گويم كه واحد مرجع و يكاي پولي جهان در 2050،(
CO2 Footprint)يا معادل توليدي دي اكسيد كربن يك كالاو خدمات خواهد بود،از اين پس همه بايد بدانند كه به ازاي گام برداشتنشان چه تاثيري بر دنياي اطرافشان مي گذارند و چه ميزان معادل از مخرب لايه ازن و عامل اصلي گرمايش زمين را روانه اتمسفر مي كنند،از اين طريق مبادله حق انتشار اين گاز به فروش خواهد رسيد و سهم جهاني هريك از ابناي بشر كه با توجه به اقليم محل سكونت و نقش وي در توليد آن متفاوت است به صورت سرانه در اختيارش خواهد بود، وبه صورت پولي رايج براي خريد كالاها و خدمات بكار خواهد رفت...
اگر به سمت راست وبلاگم توجه كنيد برچسب سبزي مي بينيد كه نشان مي دهد به ازاي راه يافتن كاربراني كه به وبلاگم سر ميزنند چه ميزان انرژي معادل دي اكسيد كربن منتشرشده از اين تاريخ به بعد ،صرف شده است و هميشه يادمان خواهند ماند كه هر يك چه نقشي در گرمايش زمين داريم!.
سازمان ملٌل هم اكنون در حال حمايت كردن از پروژه اي به نام
CDM در تمامي دنيا است،CDMيا مكانيسم توسعه پاك به مجموعه فعاليتهاي كاهش دهنده يا حذف كننده گآزهاي گلخانه اي اطلاق مي شود كه به ازاي موفقيت آميز بودن هريك از اين پروژه ها ، بازارهاي جهاني خريد و فروش(CO2 Footprint) مابه ازاي اين حق انتشارها ي صرفه جويي شده را خريداري و سود سرشاري را نصيب صنايع و توليد كنندگاني كه موفق به اجراي پروژه هاي مذكور شده اند مي گردد،پس بهينه مصرف كنيم و سبز توليد كنيم در جهاني بدون گازهاي گلخانه اي...

Monday, December 24, 2007

پرواز از روي گاردريل

ديروز در شروع روز خوبي بود و در پايان روز بسيار بد تمام شد ،ولي الان كه در موردش فكر مي كنم مي بينم مي توانست خيلي بدتر تمام بشود ...
2-3 شب قبل،آنلاين با گاز نگير صحبت مي كردم و گلايه مي كردم كه چرا مدتي است آپديت نمي كند،در پاسخ از سانحه بخير گذشته! خودش در هنگام رانندگي در يك اتوبان پر رفت و آمد گفت و در رفتن لاستيك جلو ماشين و اين كه سرعتش بخاطر ترافيك سنگين زياد نبوده و ...
ديروز براي اتمام قضيه ثبت سند منزل به نامم به همراه نماينده شركت براي تسليم كردن چك حاوي مبلغ وام شركتي ،اتومبيل دوستم را قرض گرفتم و پس از رفتن و انجام كارهاي نهايي صدور سند در دفترخانه،چند جعبه شيريني خريدم و به اتفاق همان نماينده شركت براي رساندن وي به مقصدش وارد يك مسير اتوباني شدم؛براي دور زدن بايستي از يك مسير دور برگردان و تقاطع غير همسطح به مسير بازگشت اتوبان مي رفتم،پس از وارد شدن به دور برگردان با سرعتي در حدود 50 كيلومتر بر ساعت، ناگهان ديدم كه فرمان به اختيارم نيست و ماشين دارد جفتك مي اندازد،فقط سعي كردم كه ترمز نزنم! و با سنگين كردن دنده اتومبيل را رام كنم،ازبخت خوب اتومبيل پشت سرم هم فاصله خوبي از من داشت و به من نزديك نشد،و ترافيكي در اين دور برگردان وجود نداشت،پس ازچرخيدن اتومبيل به سمت شاگردبه گاردريل كنار برخورد كرديم و از ارتفاعي معادل3-4 متر به صورت ميانبر!به
سمت مسير بازگشت اتوبان پايين رفتيم!.اتومبيل كمي پيش از ورود به اتوبان كه مملو از ماشينهاي در حال مسابقه بودند!،بدون واژگوني توقف كرد،همكارم كمربند نبسته بود و كمي از ناحيه زانو ضرب ديده بود ولي خودم هيچ مشكلي نداشتم،فقط دلشوره داشتم كه اتومبيل امانتي را در هنگام پياد شدن مثل يك جعبه خورد و خمير شده ببينم!.
كمربند را آزاد كردم و پياده شدم...
از قرار اين نافرماني اتومبيل به تركيدن لاستيك جلو سمت راننده مربوط بود كه خوشبختانه با وجود آن پرش محيرالعقول ، مسيري كه به لطف كم كاري فضاي سبز! هنوز محوطه سازي نشده بود و فاقد هر گونه عوارض ساختماني و مملو از شن و ماسه! بود به نجات جان بنده و همكارم آمد و خسارت نسبتاً جزئي به اتومبيل وارد آمد،سريعاً يك جرثقيل عبوري را متوقف كردم و اتومبيل را به اولين نمايندگي مجاز رساندم،شروع اتفاق ساعت11 صبح و ماشين تعمير شده ساعت 14 بعد از ظهر در پاركينگ اداره بود!.
نماينده شركت را همان موقع با جعبه شيريني و كرايه راه روانه كردم،(عصر ديروز حول و حوش ساعت17 با او تماس گرفتم و احوالش را پرسيدم،گويا تمام شيرينيها را خيرات كرده بود!)،ديروز عصر را گرچه مي توانستم در آسودگي پس از يك رالي دوماهه براي خريد منزل سر كنم با سردرد و افسردگي به خاطر اتفاقي كه براي اتومبيل دوستم افتاده بود به سر بردم...

پ.ن: يك پلان از محل خروج اتومبيل از مسير پيچ دوربرگردان در تقاطع غير همسطح را برايتان تصور كرده ام...
پ.ن:راستي مقدار معتنابهي از گاردريل را هم انداختم ولي قبل از سر رسيدن صاحبش !از صحنه جنايت گريختم!.

Saturday, December 22, 2007

WisdomGeekهمبازي ساير خوره ها!


چند شب پيش،دوست خوبم زير خط IT،آنلاين بود و طبق معمول برايش زحمت داشتم!،برايم ازبازي خوره و حواشي آن گفت و اين كه مي داند من هم يكي از انواعش هستم ولي نمي داند كدام نوعش!!و دعوتم كرد كه همبازي ديگران باشم...
همه ما آدمها به نوعي خوره و شيفته چيزي هستيم ولي كدام نوع از اين شيفتگي در غالب اين بازي مي گنجد؟؟،برايتان خواهم گفت.

Geekواژه اي است دستپخت همين يكي دو دهه اخير و به نوعي از فن آوريهاي برتر(HighTech) سرچشمه گرفته است،جواناني كه در بازار و يا در معرض دگرگونيهاي اين كسب و كار بوده اند،خودشيفتگي شديدي نسبت به هر آنچه در آطراف آن مي گذرد نشان دادند و بدين ترتيب خوره شدند!!،پس مي شود نتيجه گرفت كه شايد اين خوره گي مشمول مفاهيم نو و پركششي باشد كه به نوعي به آينده نيز مرتبط است!، من پيشاپيش قبل از اينكه آغاز كنم وحيد را بعنوان خوره آينده! دعوت به بازي مي كنم.(گرچه مي دانم او نيز سري پر سودا دارد و تمركز بر تئوري بازيها را بيشتر از اين نوع بازيهاي وبلاگي خوش مي دارد!)
بله من هم خوره هستم ولي فقط فكر كنم خوره بيشتر دانستن،آگاهي دغدغه شبانه روزي من است،گرچه تا مرزهاي ابتدايي آن نيز بسيار منزل نرفته باقي است!،پس از شوقم به دانستن مي گويم:

1-آرزو داشتم براي دانستن نكات يك فن آوري يا دانش مثل فيلم ماتريكس،فقط از يك بانك اطلاعات وسيع موضوع مورد نظر را درخواست كني و با يك پهناي باند ترابايتي و سرعت گيگابايتي،تمام دانش مورد نياز در اطراف آن موضوع را به صورت قابل بهره برداري به ذهنم روانه بشود!.
2-آرزو داشتم سامانه تحليل و مطالعه از مرزهاي ديداري امروزي به سمت مرزهاي حسي و شهودي حركت كند،آنوقت در مدت كمي هركسي كه به اين توانايي دسترسي پيدا مي كرد در دانش مورد علاقه اش روزي يك نوآوري ايجاد مي كرد!.
3-آرزو داشتم براي هر كسي در هر مرتبه و هر وضعيت برداشت ذهني فرصتهاي مساوي براي بيشتر دانستن بوجود آيد،به جهاني فكر مي كنم كه در آن كم هوش و باهوش جايگاه متفاوتي ندارند زيرا براي هر يك زمينه اي براي بيشتر دانستن تعريف شده است،مثلاً بوجود آمدن سامانه آموزشهاي عالي براي معلولين ذهني!.
4-دلم مي خواست هرچه در دنيا به صورت اطلاعات موجود است در اندك زماني كه براي من هم قابل دسترس باشد! به بانك اطلاعاتي تبديل شود!،باور كنيد كه بيشتر دانستن در جهان امروز فقط محتاج زيرساخت بانك اطلاعاتي مناسب با درگاههاي قابل بهره برداري براي انواع سامانه ها است...
5-اشتراك عادلانه تمامي دانسته هاي بشري پايه و اساس عدالت واز بين بردن كامل فقر و تبعيض است،در انتها آرزو داشتم كسي مي آمد كه تمامي دانش بشري را به رايگان و به مساوات در همه جا تقسيم مي كرد!(اعتقاد به منجي تقسيم كننده دانش بشري!!)،مثلاً تمام مراجع تخصصي
Yale،MIT،Stanfordو امثالهم از همين امروز با كلمه عبور Anonymous براي همه قابل دسترس بود،تمامي مجلات و كتابهاي الكترونيك رايگان و خلاصه عجب بهشتي مي شد!...

حفره اي براي سيگاريها

ممنوعيت كشيدن سيگار در محلهاي عمومي با وارد شدن به فاز دوم از اول ديماه سال جاري،با بخشنامه اي شديد و غليظ! كه حتي در ادارات براي هر بار مشاهده مي تواند تا پنجاه هزار ريال جريمه كسر حقوق ازمتخلف را به همراه داشته باشد، دريچه اي نو به فرهنگ سازي براي رعايت حقوق عامه است،من هم از ديروز هر جا كه بوي سيگار مي شنوم تذكرات را فراموش نمي كنم!.

صاحب رستوراني درشهر گلسار در آلمان-ايالت ساكسوني سفلا!، ايده بكري به كار زده كه مشتريان دودي! خود را از دست ندهد!،با تعبيه سوراخي در ديواري مجاور هواي آزاد مشتري را براي سيگار كشيدن به اين حفره دعوت مي كند!،بقيه را خودتان ببينيد!...لينك خبر
پ.ن: بسياري از ايالتهاي آلمان از ابتداي ژانويه 2008 سيگار گشيدن در فضاي مسقف و عمومي را ممنوع كرده اند،ايران نيز براي تمرين اين حركت عمومي،به الزامات قانوني و سختگيري هاي مناسب اوليه نياز دارد.(نه اينكه در محلهاي عمومي باعث هتك حرمت يا برخوردهاي ساديستيك بشود!،فقط

يادآوري و يا راهنمايي متخلف به بيرون محل عمومي!)


پ.ن: بعقيده من بودن و بكار بردن چنين ايده هايي به راحتي به شخصي سيگاري القاء مي كند كه رفتار جنابعالي از ازاين به بعد در اندازه تحمل عامه مردم نيست و بايد براي تداوم آن ،از هنجارهاي حضور عادي بين مردم فاصله بگيري و در حفره اي چنين فرو بروي!.

خطاي انساني در ايجاد فاجعه زيست محيطي كره جنوبي


فاجعه آلودگي سواحل كره جنوبي در اثر سانحه تصادم نفتكش(Hebei Spirit Tanker) با بارج حامل جراثقال هنوز ادامه دارد،مقامات گارد ساحلي كره جنوبي براي 4 نفر شامل كاپيتان كشتي نفتكش و كاپيتانهاي كشتيهاي يدك كش بارج حامل جراثقال متعلق به شركت سامسونگ و متصدي عمليات حمل بارج تقاضاي حكم بازداشت و پيگيري خطاي انساني در ايجاد اين فاجعه از مقامات قضايي كره جنوبي شدند. چندين هزار پرنده آلوده به مواد نفتي در اين سواحل فقط بعنوان بخشي از اين فاجعه درگير اين خطاي جبران ناپذير هستند.گويا كاپيتان نفتكش به هشدارهاي راديويي كاپيتانهاي دو كشتي يدك كش بارج توجه نكرده است.لينك خبر
پ.ن: با يكي از دوستان در مورد تبعات اين سانحه بحث مي كردم،پيشنهاد ممكن براي جلوگيري از تكرار چنين سوانحي ايجاد حريم تردد ويژه براي كشتيهاي حامل مواد خاص شامل حمل مواد نفتي، شيميايي، راديواكتيو و نظاير آن است، اين حريم بايد بتواند زمان كافي براي واكنش در اختيار مجريان هدايت شناورهاي عبوري از كنار هم را در اختيارشان بگذارد.

Friday, December 21, 2007

شب يلداي ايراني به تقويم اتحاديه اروپا راه يافت!


در اولين دقايق جمعه21 دسامبر2007 يعني همان موقعي كه ما ايرانيها خودمان را براي شب يلدا آماده مي كرديم،حوزه شينگن(Schengen zone) يا بهتر بگويم اتحاديه اروپا وسعت گرفت و مردماني آزاد قادر شدند از استوني تا پرتقال را بدون محدوديت ويزا تردد كنند،پرده هاي آهنين اروپاي شرق مي رود كه فرو ريزد زيرا استوني، لتوني، ليتواني، لهستان، جمهوري چك،اسلواكي،مجارستان،اسلوني و مالتا نيز به اروپاي متحد پيوسته اند و اين فرصت فرخنده را جشن گرفته اند.لينك خبر
پ.ن:مژده به قاچاقچيهاي انسان كه آسياييها را به اروپاي متحد قاچاق مي كنند!،ديگر نيازي نيست مسافت زيادي رابراي بردن محموله انساني به اولين مرز شينگن متحمل بشويد،كافي است آنها را به استوني برسانيد!!.
پ.ن:جمعيت اروپاي متحد به 400 ميليون نفر رسيد!و بدين سان شب يلداي ما ايرانيها به تقويم اروپايي بعنوان روزي بياد ماندني راه يافت!.
پ.ن:شينگن نام دهكده اي است در لوگزامبورك كه در سال 1985پيمان اتحاديه اروپا براي مرزهاي مشترك در آنجا به امضاء رسيد.

تصویرگر نامتعارفDiane Arbus


ما آدمهای معمولی که اسم خودمان را آماتور می گذاریم!،وقتی دوربین به دست می گیریم معمولاً به ثبت چیزهایی می پردازیم که بشود بعد به دیگری هم نشان بدهیم یا روی وبلاگمان بگذاریم،یا حس خوب و متعارفی یا حداکثر ناشاد ولی باز هم متعارف به اشتراک بگذاریم!،ولی در دهه 60 میلادی عکاسی یهودی تبار به نام دیان آربوس(1923-1971) سعی داشته خلاف این مسیر حرکت کند و موفق هم شده است،در کارهای آربوس مخلوطی از زشتیها،عدم تناسبها وحس روانی خاصی از مقایسه آدمهای معمولی با آدمهایی که معمولی نمی دانیم ولی هستند و می خواهند معمولی انگاشته شوند به بیننده منتقل می شود.


آربوس را پس از دیدن فیلمی از نیکول کیدمن و رابرت داونی جونیور(پالتوپوست خز)FUR یافتم،کیدمن به جلد برداشتی تخیلی از زندگی او رفته است و زندگی یک آدم نامتعارف را تصویر کرده است،سوژه های آربوس را فواحش،پیرمردها و پیرزنهای برهنه،کوتوله ها،غولها،کسانی با نواقص اندامی و امثالهم شامل می شدند.پ.ن:عکس کودکی با نارنجک در دست از نمونه کارهای معروف اوست،با جستجوی نامش به عکسهای بیشتری از او در وب دست می یابید.









پ.ن:از آربوس گفته های پرمغزی هم به یادگار مانده:

I really believe there are things nobody would see if I didn't photograph them.

A photograph is a secret about a secret. The more it tells you the less you know.

Wednesday, December 19, 2007

تلخي،روشنايي،اميد و فرجام در عكسهاي يونيسف2007

آلبوم بهترين عكس سال 2007 يونيسف را به نقل از اشپيگل تقديم مي كنم:


عكس متعلق به داماده 40 ساله افغان كه عروسي 11 ساله را به حجله مي برد!،عكاس(Stephanie Sinclair).







عكس از استثمار نيروي كار خردسال در بنگلادش،عكاس(GMB Akash).







عكس از مادري تنها كه سرپرستي 5 فرزندش را بعهده دارد و پسرش نيز به سرطان مبتلا است،عكاس(Renee C. Byer).








عكس از معلولين ناشي از فلج اطفال در بيمارستاني در جمهوري كنگو،عكاس( Finbarr O'Reilly).








عكس متعلق به آلبومي است از يك كار تحقيقاتي بر روي عادات تلوزيون نگاه كردن كودكان آلماني،عكاس( Wolfram Hahn).











عكس از كودكي 9 ساله كه در روز تولدش با شادي بر روي مبلي در ميان انبوه آشغالهاي يك زباله داني در مانيل بالا و پايين ميپرد!،عكاس(Hartmut Schwarzbach).












عكس از رساندن كودكان مجروح بيت اللحم در نوار غزه پس از حمله نظامي اسراييل به بيمارستان،عكاس( Hatem Moussa).







عكس از زني 37 ساله و دختر 11 ساله اش در رواندا كه طي درگيريهاي اخير رواندا مورد تجاوز به عنف قرار گرفته اند و مبتلا به ايدز هستند،عكاس(Jonathon Torgovnik).











عكس روايت كودكان فراموش شده چچني را بازگو مي كند،عكاس( Musa Sadulayew).







عكس از آويخته شدن كودكان خردسال به ميله بارفيكس براي 5دقيقه بعنوان بخشي از تمرينات ژيمناستيك در دانشگاه ورزش شانگهاي چين،عكاس(Nir Elias).







عكس از باشگاه كشتي سومو در ژاپن،جايي كه يك سوموكار از كودكي مي آموزد تا 10 برابر قويتر از سايرين باشد!،عكاس(Steven Achiam).







پ.ن:متاسفم كه دنياي ما با چنين تصاويري هم مملو است!،ولي براي كمي فكر كردن و كمي چشيدن طعم آنچه بر ديگران مي رود بد نيست!.
پ.ن:راستي اگر توانستيد با ديدن اين عكسها حدس بزنيد 3 عكس اول كدامها بوده اند؟(تقلب نكنيد!)

پایان"سالار"


با وجود عدم استقبال از پادکست ترکانی اینجانب! و یسنا که پشت در اتاقم یک لحظه سکوت استودیویی باقی نمی گذارد!،داستان کوتاه و بامزه"سالار" را به انتها رساندم،به خوبی خودتان ببخشید و تحمل کنید...
پ.ن:لینک دانلود قسمت دوٌم،لینک دانلود قسمت سوم

Tuesday, December 18, 2007

در خانه اي در كنار درياچه صبر كنيم


بازيگران يك فيلم اكشن مثل Speed را بعد از سالها دوباره با هم در يك اثر درام بر اساس طرح داستاني از كتاب Persuasion به قلم جين آستين ديدن،واقعاً ميخكوب كننده است!.
خانه كنار درياچه(2006) اثر كارگردان آرژانتيني آلخاندرو اگرستي با بازيگري كينو ريوز و ساندرا بولاك و نقشي نه چندان تعيين كننده با بازيگري شهره آغداشلو،تنظيم مدرني از داستان جين آستين در زمان معاصر مي گذرد و دو انسان را براي انتخابشان در زندگي به داوري زمان واگذار مي كند...
پ.ن: بسياري از ما براي هر نوع انتخابي در زندگي بيصبرانه مي جنگيم و تلاش مي كنيم در حاليكه حقيقت هيجان انگيز اين فيلم هشدار مي دهد كه بايستي صبر كرد و همه چيز را به دست زمان سپرد،عليرغم تم روايت گونه داستان فيلم و حضور يك در ميان غايب بازيگران،تدوين تحسين كننده اي تا پايان فيلم شما را به همراه خود درگير خواهد كرد،نازلي را تشويق كرده ام كه فيلم را ببيند و از حسش بگويد،شايد او و ديگراني كه به زمان نياز دارند دريچه ديگري بر روي اين فيلم بگشايند.
پ.ن: راستي حضور كوتاه و پر رنگ كريستوفر پلامر را فراموش نكردم!،پدري هنرمند و خلاق ولي مانند اكثر ما مردها! خودخواه كه زندگي كودكان و همسرش را فداي شهرت و موفقيت خودش كرده بود...
پ.ن:بخش عمده اي از فيلم به تفسيري شخصي از زيبايي يك بنا و نگاه خلاقانه به ساختمانهايي كه در آن زندگي مي كنيم مربوط است و بيشتر بيانيه هنري و مدرن براي خلق يك اثر موفق معماري است و در شهر شيكاگو به شكار بعضي نماهاي زيبا پرداخته است.

"سالار" عباس پهلوان رابشنوید


پادکست را امتحان نکرده بودم،به خاطر یک خودخواهی شخصی که درباره قرائت خوانده هایم برای دیگران دارم!،ولی یسنا باعث شد تا با خواندن روزانه کتابهای شعرش،حس کتابخوانی با صدای بلند تسخیرم کند!و به سراغ کتابهای تجدید چاپ نشده رفتم و اولین پادکست را با بخشی از داستان کوتاه"سالار"نوشته عباس پهلوان طنٌاز!نام آشنای معاصر از مجموعه فراموش شده کتاب شعر و قصه که به همت و زیر نظر خودش در آبانماه 1352 چاپ شده است به دست و گوشتان می سپرم تا چه مقبول افتد...
پ.ن: اگر این روش را می پسندید برای ادامه داستان خبرم کنید،دانلود قسمت اول از داستان "سالار"!.

Monday, December 17, 2007

پس قلعه و شهر نوي آمستردام برچيده مي شود؟!



آمستردام بعنوان يكي از قديميترين بندرگاهها شمال اروپا از قرن 17 ميلادي ، با حقيقتي بعنوان تن فروشي، بازاري بالقوه و مشترياني از سراسر جهان روبرو بوده است،ملوانهايي كه از سراسر هفت دريا به شوق دمي تفريح و آسودگي تن!،به لنگرگاه آمستردام و كانالهاي بيشمارش مي شتافتند، شهرتي افسانه اي براي شهري آزاد در اروپا رقم زدند كه تمام ماجراجويان پير و جوان! را براي تفريحات ريز ودرشت به اين شهر كشانيد . 700سال پيش اين شهر كه در ابتدا دهكده اي ماهيگيري بيش نبوده است با آبراهه هاي متعددي درياي شمال رااز طريق رود راين(Rhine) به اروپاي شمالي پيوند مي داده است و اين موقعيت خاص برايش مركزيت تجاري و لنگرگاهي خاصي را به ارمغان آورد.بعدها آمستردام تا پايتختي هلند و مركزيت سياسي نيز پيش رفت...لينك
در ميان كانالهاي پيوسته اين نسخه ونيز هلندي!،منطقه اي مركزي(
Dam) شكل گرفت كه طبق نقشه پيوست درمحدوده چند كانال محصور در دايره قابل تشخيص است و قديمي ترين بخش شهر(De Wallen)را نيز شامل مي شده است و امروزه به خاطر آپارتمانهاي تك اتاقه استيجاري با پنجره هايي عريض كه بيشتر به ويتريني براي برده داري نوين شباهت دارد و با نور نئون قرمز در شب مي درخشد به نام(red-light district) شهره عام و خاص است!.در اين آپارتمانها كه اجاره اي معادل100تا150 يورو براي يك شيفت كاري 8 ساعته مستاجرينش، اجاره مي پردازند بزرگترين صنف تن فروش جهان به صورتي كاملاً قانوني(البته طبق آمار سازمانهاي بهداشتي و حقوق بشر بسياري از مهاجرين غير قانوني و كساني كه قادر به پيدا كردن شغل نيستند شامل صاحبين اين ويترينهاي قرمز مي شوند!.) مشغول ارائه خدمات ! و تحصيل روزي است!.در كنار اين زنان گروهي از قوادان،گروههاي اسكورت شبانه،جنايتكاران سازمان يافته ،توزيع كنندگان مواد مخدر و بي سرپناهان ديگري در اين شهر پرسودا در خاكستري از زندگيهاي تباه شده اين زنان به سر مي برند،بنا به گزارشات رسمي درآمد اين صنف در همين منطقه در سال بالغ بر 100ميليون يورو مي شود كه شهرداران ادواري آمستردام را هميشه خوشنود و شكرگزار بار آورده است!.
ولي آخرين اخبار از آخرين شهردار آمستردام(
Job Cohen) در مصاحبه اي مطبوعاتي حاكي از اين است كه جمع آوري بساط چندين صدساله اين محله و انتقال زنان مذكور رابه نقاط ديگر با هدف جمع آوري ولگردان و جنايتكاران و باندهاي توزيع مواد مخدر و نه جلوگيري از تحصيل روزي آن زنان بينوا!!(ماليات شغلي اين زنها از درآمدهاي اصلي شهرداري آمستردام است!) در دستور كار شهردار جديد قرار گرفته است، وحكايت از اين دارد كه وي كمر به تغيير تاريخچه شهر و محله معروفش بسته است! و تلاش دارد به جاي ويترينهاي كذايي مجموعه مدرن و جذابي از بوتيكها و مراكز خريد آلامد را در اين منطقه مستقر سازد.لينك خبر
پ.ن: قوانين هلند تن فروشي،قمار و استعمال ماري جوانا را در آمستردام مجاز مي داند.
پ.ن: چه مي شد اگر همين جناب شهردار تمهيدي مي انديشيد كه از همين زنان با كمي آموزش در گرداندن همين فروشگاهها استفاده كند؟!،شايد اين كارش مي توانست واقعاً اسمش را درتالار مشاهير هلند براي ابد زنده نگاه دارد!.

دکترمهندس اکونومیست!


یک روز در اوایل کارم،در اتاق یکی از مدیران شرکت،بالای سر منشی اش توجه ام به گزیده سخنان یک مدیر جهانی که به صورت تراکت چاپ شده بود جلب شد:"...اگر کسی را در رابطه با وظیفه اش مورد خطاب قرار گرفت و در پاسخ، ندانم کاری واشتباه خود را به دیگری و عوامل دیگر نسبت داد،از اولین تعهد یک مدیر یعنی پذیرفتن مسئولیتش در قبال وظابف محوله شانه خالی کرده است ".
به قدری این مفهوم در جانم نشست که پس از آن در قبال وضعیت مشابه، اولین کاری که به ذهنم می رسد،عذرخواهی است و بعد هم تلاش چندبرابر برای جبران مافات...
پ.ن:در عرف مسئولیتهای اجرایی سنگین و کلان پس از اثبات تقصیر،اولین قدم کناره گیری بالاترین مقام اجرایی بعنوان نشانه ای برای احترام به حقوق عمومی و مرهمی بر آلام خسارت دیدگان است و بعد دستگاه اجرایی اقدامات اصلاحی را بعنوان بالاترین الویت دستگاه آغاز می کند،البته اینها همه در دیار ما در چهارچوب فیلمهای تخیلی وآرمان گرایی واقعیت دارد و دکترمهندس اکونومیست! به راحتی همه تقصیرها را به گردن دستهای داخلی می اندازد که پس از دستهای بیگانه ،آلت جدیدی به نظر می‌رسند!!.
(ای وای که هاراکیری 切腹یک مدیر مقصر ژاپنی چه لحظه با شکوهی است و تمام مدیران جهان را به تعظیم وادار میکند!)

Sunday, December 16, 2007

فرهنگ واژگان یسنا+لبخند ژوکوند

یسنا فرزند پدر و مادری اصالتن شیرازی است و به قول خودمان نمره شیراز هم هست!،ولی به واسطه غربت نشینی پدر و مادر و عدم آشنایی مادرش با ظرایف این لهجه(متولد پایتخت ولی شیرازی اصیل)و پدری که سالیان سال با لهجه هایی متفاوت و عموماً غیر شیرازی خو گرفته و لاجرم فارسی را سلیس حرف می زند!بایستی از بسیاری جهات لهجه خاصی نداشته باشد ولی به لیستی از واژگان لغت نامه شخصیش نگاهی بیاندازید تا اصل موضوع دستگیرتان شود!:
،شو،آبو،عباسو،دشو،کشو،ماشو،پیشو...
آیا لهجه ریشه در ژنتیک دارد؟آیا این همه "اوو"ربطی به نمره شیراز بودن شناسنامه ای یسنا دارد؟.
پ.ن:به کسانی که 5 عدد از کلمات بالا را در معنای واقعی آن تفسیر کند جایزه نفیسی تعلق خواهد گرفت!.
پ.ن: نام این پست را پیشاپیش پپلا انتخاب کرده بود.


پ.ن:عکس این پست متعلق به 5 روزگی یسنا است و من اسمش را لبخند ژوکوند! گذاشتم.

Saturday, December 15, 2007

ادامه شكايت به دعوت مزيدي


اين شكايت اخير باعث مطرح شدن درد دلهايي شد كه بايستي براي بعضي از آنها كمي مقدمه بچينم:
مزيدي عزيز مقايسه يكي از معروفترين وبلاگهاي فناوري آطلاعات
IT را با وضعيت وبلاگهاي فارسي، قياس مع الفارغ دانسته! و معتقد هست كه شايد با ايجاد وبلاگهاي گروهي شايد بتوان حداكثر تا كليك 5000 رفت البته براي يك سايت جدي و مخاطبين درست و حسابي!،والا همين الان هر كسي مي تواند يك سايت زرد لجني! با جمع آوري عكسها وكليپهاي روان گردان!راه بياندازد وآمار كليكي در اين حدود را بعد از4-5 ماه گرد و خاك بدست بياورد!.
در جواب بايد بگويم كه تجربه وبلاگ گروهي بعقيده من در بهترين حالت با مديري دموكرات و خوش فكر!، تجربه 2در2 ايها بود و اين نه فقط به خاطر مهدي حكيمي كه بعلت بي ادعايي گروهي بود كه تصميم گرفتند در كنار هم بنويسند و در اختيار سايرين قرار بدهند و اگر معضل فيل –تركاندن! پيش نيامده بود ،هنوز هم مي توانستيم گروهي با حداقل10 نويسنده كه هر كدام در هفته حداقل 3-5 مطلب آماده مي كنند روبرو باشيم،كليك وبلاگ گروهي2در2 در بهترين شرايط تا 1000هم بالا رفت ولي به فيل! برخورد كرد و اعضاء هر يك به سراغ وبلاگهاي شخصي خود رفتند ،ولي مشكل ساير وبلاگهاي گروهي كه متلاشي شدند بيشتر به وضع اسفبار فرهنگ تيمي كار كردن و كار گروهي و غول خفته ديكتاتوري در شخصيت بيمار ايراني است كه گاهي با سوداي سردبيري يا مدير گروهي همخواني ندارد...

وبلاگهاي تخصصي مانند همين وبلاگ مثال زدني در مطلب قبل به شدت در ايران با محدوديت مخاطب روبروست،در واقع ايراني جماعت از تحصيل كرده ها گرفته تا نوجوانهاي بي سرگرمي! كه اهل وبچرخي !هستند،كمتر به يك حوزه خاص مي پردازند و معمولاً خودشان را در معرض طوفان لينكهايي كه با آن روبرو مي شوند قرار داده و سكان به دست كليك مي سپارند!،چنين رويكردي فرصت تمركز بر هدف و تخصص يا مضامين خاص را از مخاطب مي گيرد و شخص را بر تكه موشواره اي شناور بر امواج وب تنها مي گذارد!.
دوست ناشناس ديگري به حوزه كم مخاطب تر زبان فارسي اشاره داشت و در مقايسه با جمعيت بيش از1ميلياردي انگليسي زباناني پافشاري مي كرد كه مخاطب بالقو اي براي يك وبلاگ به زبان انگليسي هستند كه كمي تا قسمتي به واقعيت نزديك است ولي تمامي آن نيست...
پ.ن: به طور مثال همين الان وبلاگهاي ارزشمندي مثل روبو يا مزيدي در بسياري از سرويس دهنده هاي داخلي وب با فيل قاط زده!،آيا راهي براي درمان بيماري اين فيل پيدا مي شود؟!.

پ.ن: ادامه بحث را در وبلاگهايتان يا با كامنت در پاي همين مطلب دنبال كنيد،بگذاريد يكبار هم كه شده قضيه روشمند دنبال شود.

شکایتی از خودمان


به تصویر بالا منتها الیه سمت راست دقت کنید،نه اشتباه نمی کنید،623کیلو یعنی 623 هزار مخاطب آنهم فقط از طریق فید وبلاگ!،چرا ما وبلاگی با چنین حجمی از خواننده نداریم؟،اصولاً چرا ما خواننده نداریم حتی در مجالهای کوتاه وبلاگی در حدٌ دیدن یک فتوبلاگ؟؟؟!.
شاید مهمترین دلیل را باید در خود ایرانی مان جستجو کنیم،عدم تولید مفهوم و چسبیدن به جمع آوری اطلاعات دیگران و حداکثر ترجمه از زبانهای دیگرو بعد هم سطح نازل متوسط مطالب وبلاگستان فارسی...
پ.ن:سخت افسرده شدم!.

Friday, December 14, 2007

از فاجعه زيست محيطي نشت مواد نفتي در كره جنوبي بياموزيم

فاجعه نشت مواد نفتي از يك تانكر در جنوب غرب سئول(Shinduri beach) در كره جنوبي،آلودگي نوار ساحلي را به طول 150 كيلومتر سبب شده است كه جماعتي بالغ بر 10000نفر داوطلب و نظامي! مشغول عمليات كنترل بزرگترين فاجعه زيست محيطي اين كشور هستند،اين حادثه در پي سوراخ شدن تانكر(Hebei Spirit) در برخورد با يك جراثقال دريايي از سه نقطه اتفاق افتاده است و سلامت اكولوژيكي منطقه را به شدت تهديد مي كند.لينكخبر


با توجه به ترافيك روزانه 17 ميليون بشكه نفت خام و فرآورده هاي نفتي از تنگه هرمز،و پتانسيل ريسك بالاو احتمال رخداد چنين فجايع زيست محيطي بايستي تمامي همسايگان و از جمله ايران دست به تشكيل بزرگترين بريگاد زيست محيطي جهان براي واكنش سريع در برخورد با آن بزنند.اين بريگاد بايستي سناريوهاي انواع احتمال آلودگي در تمامي شرايط آب و هوايي و تخمينهاي متفاوت فاصله نسبت به سواحل را دستور كار خويش قرار دهد،تجهيز ناوگاني ويژه با آخرين متدلوژي و تكنولوژيهاي روز و برنامه ريزي براي به خدمت گرفتن پتانسيلهاي شناوري در تمامي بنادر جنوبي از اهم كارهاي اين بريگاد بايستي باشد.
پ.ن:بافاجعه اي چندين برابر بزرگتر در آبراه اي مسدود،سند نابودي كامل اين منطقه امضاء خواهد شد و ديگر پس ازاين اهميت نخواهد داشت كه كه بركه اي بد بو و مالامال از مواد نفتي خليج عربي يا فارس
ناميده بشود!! .

آمازون پرچمدار كتاب جديد خانم رولينگ




كتاب جديد خانم رولينگ در راه است!،از قضا مسير پولسازي و شهرت براي او تمام نشدني است،در حراجي بي سابقه در حراجي معروف لندن(London auction house Sotheby's) بيشترين مبلغ پرداخت شده براي يك كتاب كودك براي خريداري اولين جلد دستنويس از مجموعه جديد داستان پريان به قلم خان رولينگ تحت عنوان"The Tales of Beedle the Bard" يا قصه هاي بيدل خنياگر توسط سايت معروف آمازون(Amazon.com)بزرگترين خرده فروشي اينترنتي جهان به قيمت گزاف 4 ميليون دلار!(يك ميليون و نهصد و پنجاه هزار پوند انگليس) پرداخت شد.لينك خبر




سايت آمازون از پيش براي موفقيت خويش خوشبين است و با قرار دادن گوشه اي از داستان بازاريابي را در سايت خودش شروع كرده است!.
آيا بودن نام خانم رولينگ بر يك داستان جديد باز هم مي تواند تكرار كننده موفقيت هري پاتر باشد؟آيا آمازون ريسك درستي را انجام داده است؟...

ترانه برتر از اصل فیلم!Volver


پدرو آلمادوار را به لطف شبکه فرانسوی می شناسم که مدتی کانالهایش را به روی مصرف کنندکان شبکه های هاتبرد باز گذاشته بود و بر حسب تصادف بررسی آثار آلمادوار را شامل می شد،بعدها فیلم بازگشت وجشنواره کن پیش آمد و حالا نوبت به دیدنش رسید،همانطور که انتظارش را داشتم مثل همیشه دغدغه وی چیزی جز دنیای زنان نیست ولی این فیلم نبود که جذبم کرد!!!،بلکه تانگویی از کارلوس گاردل که به ترانه ای در سبک فلامنگو تبدیل شده با صدای استرلا مورنته و پنه لوپه کروز بر روی آن لب می‌زند و من را لحظه ای به شک انداخت که نکند پنه لوپه هم ته مایه ای برای فلامنگو دارد!!!،برای آنها که ندیده اند یا دیده اند و باز هم مشتاق دیدن این کلیپ هستند لینک آن را پیداکرده ام.
پ.ن: آلمادوار از جمله کارگردانهای است که به بازیگران تیم آغازین خود بسیار وابسته است وبسیار مشتاقم بدانم اگر با کارمن مائورا برخورد نکرده بود، نقش اصلی فیلمهایش را به که می سپرد؟!.

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes