Friday, March 25, 2011

پیران و سالخوردگی در دام هجویه های وطنی

استفاده از بازیگران و نابازیگران مسٌن و کهنسال در تلوزیون وطنی,بویژه در سریالهای مناسبتی به رسمی جدید تبدیل شده که در آن تنها چیزی که نصیب این قشر فرهیخته جامعه می شود,مضحکه و لوده گی ناشی از به سخره گرفتن آلزایمر یا بی ربط گویی ناشی از حواس پرتی این سنین است,در عوض پیرمردها و پیرزنهای ایرانی در نمایشهای تلوزیونی دیگر نقش مراد و راهنما و فرهیخته را بعهده ندارند, این نقش را بسیجی یا معمم محله به عهده گرفته اند که در هر سن و سالی که باشند بر همه اهل محل تفوق داشته و حرفشان نصً صریحی است که باید پذیرفته شود!.
پ.ن: در همین جا باید به رضا عطاران برای معرفی نابازیگرانی چون پورمخبر و امثالهم که فقط کاراکترهای طنز را آنهم به مدد نحوه گویش یا تیپ فیزیکی شان در سریالهای این روزها باب کرده اند, دست مریزادی! آنچنانی که افتد و دانی! بگویم. این جماعت کپی ساز و بدون خلاقیت از نابازیگران شکار شده توسط جنابعالی برای شرکت در سیرکی تهوع آور استفاده می کنند.
پ.ن:در مقایسه ورود کسانی مانند علیرضا خمسه, آتیلا پسیانی, گوهر خیراندیش و مرجانه گلچین به دهه های 50 و 60 سالگی شان نوع دیگری از طنز میانسالی یا کهنسالی را فراهم آورده که با توجه به پختگی این اشخاص در صحنه های مختلف نمایشی امید می رود کمتر زیر بار طنز سخیف و هجویه بازی بروند.
پ.ن: یادی از اساتید بی چون و چرای نمایش ایران کشاورز, نصیریان , مشایخی و انتطامی نیز که به اضطرار سن و سال و سلامتی و کمی هم بی مهری کارگردانان تازه به دوران رسیده که بر کاراکترهای ارزان و بازاری تولیدی سریالهای تلوزیونی بیشتر اصرار دارند و این روزها کمتر شاهد هنرنمایی هایشان هستیم نیز بی مناسبت نخواهد بود.
پ.ن:دوست ندارم این را توطئه بدانم, ولی حتی نادانسته نیز بر طبل رسوایی کهنسالی و فرهیخته گی کوفتن باعث خواهد شد که فرزندانمان در نسلهای بعد یک جو ارزش برای گیس و ریش سفید قائل نشوند...

Wednesday, March 23, 2011

دیواری حایل مرگ و زنده گی Hereafter


تعطیلات عید و فیلمهای تکه پار شده دوسال اخیر آمریکایی-اروپایی در تلوزیون وطنی, از آن شکنجه هایی است که فقط صدایش را از خلال تلوزیون نوردی های بی پایان مامان یسنا! تحمل می کنم, ولی این باعث نشده که از دیدن فیلمهای خوب و پرملاط دلخواهم به طرق غیرمجاز و غیر قانونی!(از نقطه نظر قوانین بین المللی) محروم مانده باشم!, امیدوارم عمر پر برکت نصیب سیٌد یوسف شود که بساط ما را دایر نگه می دارد!.
تنها نقطه مبهم کاینات که قابل شبیه سازی و درک و فهم زمینی و گواهی دادن در دادگاه های صالحه نشده است, مرگ و وادی پس از آن است که دستمایه ساخت اثری متفاوت و باز هم اروپایی پسند توسط کلینت استوود افسانه ای شده است!,فکر کنم اینبار نوبت مردم آمریکا است که در نقدهای سینمایی, کارگردانان شان را متهم به ساخت فیلم جشنواره پسند یا اروپایی پسند نمایند!.
فیلم Hereafterبا نگاهی سه گانه به بازماندگان حقیقتی به نام مرگ, سه انسان از سه خواستگاه جغرافیایی مختلف را به چالشی یگانه در خصوص آنچه پس از تجربه مرگ خود یا دیگران با آن روبرو هستند, می کشاند.استفاده از داستانهای غیرخطی و بازیگران اروپایی و امریکایی و ختم داستان به طریقه ای غیر قابل پیشبینی از آن تجاربی است که استوود برای تماشاچیانش را با آن روبرو ساخته است...
پ.ن:سکانس یگانه فیلم کلاس آشپزی ایتالیایی است که در آن مت دیمون با دختری ناشناس هم گروه می شود و از طریقه توانایی مدیوم بودن با ارواحی که در زندگی وی دخیل هستند مرتبط می شود, دختر اصرار دارد از آنچه در پس پرده این تماس می گذرد, مطلٌع باشد و دیمون هشدار می دهد که پس از دانستن آن دیگر هیچ چیز مثل قبل نخواهد بود.
پ.ن: فیلم مانند آثار نایت شیامالان اصراری ندارد که ماوراء را به سکانسهایی رمزآلود و پر از تروکاژ و افکت مبتلا کند, فقط بسیار صادقانه سعی دارد بگوید اگر هم دنیایی در آنسو وجود داشته باشد, زنده ها بهتر است زندگی کنند اگرچه تاثیر مابه ازای این سمت دیوار و آن سمت بر یکدیگر را نیز کتمان نمی نماید!.
پ.ن: ماری شخصیت روزنامه نگار فرانسوی فیلم, شاهد زنده سونامی سال 2004 تایلند و یکی از بازماندگانی است که تا آنسوی دیوار رفته و باز گشته است, به خاطر همین سکانس بازسازی شده سونامی در این فیلم, بسیاری از سینماهای ژاپن از پخش این فیلم همزمان با سونامی کشورشان به بهانه بازسازی صحنه های ناگوار برای بازماندگان ژاپنی سر باز زدند.
پ.ن: پس از فیلمInvictus ,استوود شیفته بازی و توانمندی دیمون شده است و گویا تا اطلاع ثانوی وی را بعنوان پای ثابت نقشهایش رها نمی کند!.

یسنا عکاس خواهد شد؟

یسنا برای عیدی امسال یک دستگاه دوربین عکاسی دیجیتال کودکان از مامان و بابا دشت کرده است و قرار است که با همکاری دایی برومندش که در عکاسی آماتور فعالیت می کند, راه و رسم عکاسی را از همین پایه کودکی فرابگیرد. دوربین مذکور توانایی های یک دوربین بسیار معمولی در حد موبایل را دارد و این در حالی است که از طراحی و ضربه گیری مناسبی برای بچه ها برخوردار است و با تجهیز بودن به دو دریچه چشمی, کار را برای بچه ها که در ابتدا قادر به بستن یک چشم و تمرکز نیستند راحتتر کرده است.این دوربین همزمان به بعضی بازی ها,امکان ویرایش تصویر و قاببندی نیز مجهز است.
پ.ن:از صمیم قلب آرزو میکنم تا تبدیل شدن یسنا به یک عکاس کودک, امکان راه انداختن یک فتوبلاگ بر روی یک دامنه مناسب بدون گند زدنهای فیل ! وطنی امکانپذیر باشد!,می دانید که اگر بچه ها از ته دل چیزی را بخواهند همه چیز امکانپذیر می شود!, با این تفاصیل فتوبلاگ آینده یسنا را مهرتاییدی بر آمدن خبرهای خوب می دانم!.

به استقبال مضحکه سال 1390





سال 1390 با اسم کذایی که برای آن انتخاب شده,نوید روزهایی تیره و تار برای معیشت ایرانیان داخل کشور را می دهد و این در حالی است که در آمدهای نفتی کشور از همیشه گزافتر بوده است و تیم ضد مافیایی دولت! تا اینجا فقط 11 میلیارد دلار کسری-مفقوده بی توجیه دارد!, بخش پارادوکسیال ماجرا بخشنامه عریض و طویلی است که در مصوبات آخر سال هیئت دولت, تمام شرکتهای دولتی را برای هزینه کردن هر نوع اعتبار در طول سالهای آینده موظف کرده است که مانند طرحهای اخذ موافقت اصولی شامل توجیهات برگشت سرمایه و صرفه اقتصادی بوده و لزوماً نیز از اعتبارات به صورت وام با بهره 15% بانکهای کشور هزینه گردد!, در صورت خصوصی شدن و مستقل ماندن شرکتهای واگذار شده به شرط تبدیل به بنگاه های اقتصادی واقعی چنین طرحی بسیار نیز بجا خواهد بود ولی در شرایطی که شیر بی یال و اشکم و دم اصل 44 در باغ وحش اقتصادمان رها شده, پربیراه نخواهد بود که به جای نعره های شیر همان میو میوی موصوف را بشنویم!.
پ.ن:فقط در بخش کالای پروتئینی افزایش بهای بیش از 30% در هفته های منتهی به پایان سال در عرضه خرده فروشی, کابوس دردناکی را برای طبقه متوسط و ضعیف رقم خواهد زد, سفره های تهی از گوشت قرمز و سفید معضل فقر تغذیه ای اجتناب ناپذیری را برای این طبقات رقم خواهد زد.
پ.ن: توقف بی سرو صدای پرداخت وجوهات هدفمندسازی در حالیکه,یارانه ها با سروصدا قطع شده اند و عدم واکنش مردم و مجلس و رهبری تواماً به ماجرا از آن داستانهایی است که فقط در تاریخ ایران رقم می خورد و لاغیر!.
پ.ن:برنامه طنز سوپاپی "خنده بازار" و گیر دادن به قضیه عزل از راه دور متکٌی, کپی بدون مجوزی است که از روی پیامکها و کوتاه نوشته های وبلاگهای آن روزهای مردم برداشت شده است, قسمت بامزه این است که پیدا است در ایران کس دیگری جز همین عده وبلاگنویس خلاقیت نوشتاری ندارد! و بعید نیست که طنزهای "مملکته دارم؟" نیز همین روزها به یک برنامه طنز دیگر نلوزیون وطنی راه پیدا کند و چه کسی جرات دارد که به دنبال کپی راست این موضوعات برود؟؟!.

Tuesday, March 15, 2011

فيلم امريكايي كه نميخواهد هاليوودي باشد


سينماي امريكا روز به روز از هيبت هاليوودي اش بيشتر فاصله مي گيرد و ديگر اصلاً عجيب نيست كه در مراسم اسكار چندين فيلم مستقل مورد تحسين و تشويق آكادمي اسكار قرار بگيرند.فيلم The Fighter هم يكي از اين فيلمها است كه سعي كرده فاصله مطلوبي از فيلمهاي بوكسوري آمريكا گرفته و در يك قصه نسبتاً ساده، روايتي واقع گرايانه از تولد يك قهرمان كه ديگر سعي چنداني براي اسطوره سازي آمريكايي ندارد،ارائه مي دهد.
بازي كريستين بل به حق شايسته اسكاري بود كه برايش به ارمغان آورد و در مجموع فيلم مي توانست يك فيلم اروپايي و بويژه بريتانيايي خالص باشد!.فيلم قابليت توصيه به همه آنهايي كه بين سينماي اروپا و مستقل آمريكا در رفت و آمد هستند را داشته و جهت تبليغات ستاد مبارزه با مواد مخدر وطني هم شديداً توصيه مي شود!.
پ.ن: بازي مليسا لئو را اولين بار در 21 گرم و بعد در رودخانه يخزده ديده بودم و تيپ بازي هايش ساخته شده براي نمايش زنان طبقه پايين آمريكايي و هيچ عجيب نبود كه در مراسم اسكار هم كنترل ادبيات واژگانش از كف رفت و آن گاف منجر به توضيح و عذرخواهي آكادمي اسكار را پيش آورد!.

Monday, March 14, 2011

سور چهارشنبه بادا به راه


مراسم چهارشنبه سوري دير زماني است كه ديگر به هر چيزي شباهت دارد جز آنكه مثلاً در عهد اساطير يا ايران باستان از آن ياد شده است.حدود سالهاي كودكستان و پيش دبستان، هنوز بوته هاي خار ماده اوليه محسوب مي شد كه بايستي از چندين روز قبل در محوطه پايگاه هوايي آن سالها كه نقاط بلا استفاده و پوشيده از خار و گون زياد داشت جمع آوري مي كرديم و در زير پله هاي آپارتمانهاي سازماني قايم مي كرديم تا شب واقعه مورد استفاده قرار بگيرد،بعد از پايان مراسم آتش هم بلافاصله چادرنمازهاي مادرانمان را قرض مي گرفتيم كه به هيئت قاشق زنان بپيونديم و چند عدد از آن آبنباتهاي بيضي و گرد مينو كه آن سالها رواج داشت سهم مان بود و كمي هم انواع آجيل شيرين يا ترش چاشني كار بود.يك دهه بعد سالهاي جنگ بود و خيل هم محله اي هايي كه يا در حال خدمت سربازي بودند و يا به صورت داوطلب بسيجي به جنگ رفته بودند و لاجرم از مرخصي كه باز مي گشتند براي رفقا انواع خرج انفجاري يا اشتعالي توپ و خمپاره و مين انفجاري خنثي شده تا خرج هاي جامد موشكهاي ار پي جي را سوقات مي آوردند، ديگر بوته اي بر جا نمانده بوده و به كمك كارتن و مقواهاي لبنياتي محله، آتش اوليه تهيه مي شد و ديگر از روي آتش پريدن به جشن انفجار انواع مهمات جنگي تبديل شده بود و سر و صداي كر كننده و نورهاي غير متعارف آن جاي چهارشنبه سوري مالوف را گرفت، يك دهه بعد پاي انواع وسايل آتش بازي چيني به ايران باز شد و انواع ترقه و موشك چيني به همراه بمبهاي دست سازي اكليل و سرنج ساخت لابراتوار هاي زير زميني محله اي جاي مهمات جنگي را گرفت و چهارشنبه سوري تبديل شد به جنگي مشمئز كننده با بوي گوگرد، اكليل، سرنج و فسفر چيني و درصد مردم آزاري آن به شدت بالا رفت!. الان 15سال است كه چهارشنبه سوري طعمي جز همين ترقه و فشفشه چيني ندارد و من به سهم خودم از رفتن بيرون و همراه شدن با آن كاملاً اجتناب ميكنم و فقط به دنبال فرصتي هستم كه در بيرون از شهر در باغي،دشتي يا جايي باز هم ياد پريدن از روي آتش هيزم و بوته خار را زنده كنم و به يسنا هم بچشانم!.
پ.ن:يكبار با يكي از همان مواد محترقه جنگي كه مربوط به خرج انفجاري جامد در استراكچر هدايت كننده موشك آر پي جي بود، نزديك بود بالكن خانه را با داداشم به آتش بكشيم! و به خير گذشت!.
پ.ن: امير عزيز در مورد رسم فالگوش ايستادن به يك بازي دست ساز صادق جم دعوتم كرده بود، تصادفاً چند شب پيش در يكي از مراكز خريد و هنگام ورود به يك مغازه دو خانم فروشنده آن يكي از همين صحنه ها را درست كردند و بدون توجه به ورود ما داشتند آبگوشت كله يكي از دخترهاي فروشنده همان پاساژ را بار مي گذاشتند، كه بله فلاني را هيچكس دوستش ندارد،همه پاساژ را آباد كرده!،فلان دوست پسرش بهمان كار را با او كرده و الا آخر....

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes