Monday, April 30, 2007

مرثيه اي براي جنازه جنگل



رقص گروهي ازهنرمندان فيليپيني به قصد مرثيه،بر جنازه جنگلهاي انبوه گرمسيري فيليپين كه 95% درختانش قانوني و غير قانوني قطع شده است و در طول ساليان گدشته باعث سيل و تغييرات آب و هوايي محسوسي در اين كشور بوده است،اين مراسم به مناسبت روز زمين(Earth Day on Sunday, April 22) در محوطه مركز فرهنگي فيليپين به اجرا درآمده است.لينك خبر
پ.ن: بايد ديد گروه عزاداران وطن هميشه غمزده ما هم فرصت ميكنند كه مرثيه اي بر جنگلهاي نابود شده يا در حال نابودي شمال كشور بخوانند؟؟

Sunday, April 29, 2007

آبگیری سد سیوند،آب در نمایشگاه بین المللی کتاب وفارنهایت451



از سال 58 تا حول و حوش سالهای اولیه دهه 60 شمسی،بهترین سالهای کتاب و کتابفروشی و کتابخوانی بود،بقدری این فضا تاثیر گذار بود که وقتی جریانات سالهای بعد وآتش زدن کتابفروشیها و جمع کردن بساط کتاب از کنار دانشگاه و توقیف عناوین متعدد کتاب اتفاق افتاد،مادرم از فیلمی به نام فارنهایت 451 نام برد و این جریان رو به تم داستان فیلم مذبور شباهت میداد،اون موقعها من هنوز سر از تخم در نیاورده بودم و فیلم باز نبودم و بنا به ساخت و اکران فیلم قبل از انقلاب و نبود نسخه های ویدئویی از این فیلم،برایم قابل دسترسی نبود و بعدها توانستم فیلم کذایی رو ببینم...
فیلم فارنهایت 451 محصول سال 1966میلادی و ساخته استادانه و تلخ فرانسوا تروفو(François Truffaut) بر اساس داستانی از Ray Bradbury در مورد آینده تلخ و بدبینانه جهانی است که درست در نقطه مقابل اتوپیا قرار دارد(Dystopia)،و در آن کتاب و دیدگاه نقادانه مورد حمله و تهدید قرار می گیرد،451 درجه فارنهایت کنایه از دمایی است که در آن کاغذهای کتاب آتش میگیرد(این فیلم اولین و تنها فیلم انگلیسی زبان تروفو در مقام کارگردانی است) و میسوزد و به شما فرصت میدم که فیلم و تلخیهای داستانش رو خودتون تجربه کنید...
تا همین جا داشته باشید که آتش در این فیلم مقابل فرهنگ و خرد انسانی قرار می گیرد و با استفاده از تماس ویرانگر آتش که در باور ایرانیان باستان قدرت تطهیر و محک پاکی و دوری از پلشتی بوده،کتاب بعنوان مظهر اندیشه رو نابود می کنه،حالا کمی دورتر و کمی دیرتر یکی از مظاهر دیگر طبیعت که در تمامی باورهای انسانی مظهر پاکی و نشانه حیات است به کمک انسان آمده تا هرآنچه از فرهنگ و اندیشه و کلید دالان معرفت باستانی بشر باقی مانده با خود بشوید و ببرد...
سد سیوند و تخریب فرهنگ به نام توسعه و ترویج آبادانی و آبی که به زمینی آغشته به فرهنگ نفوذ میکند و قبل از آبادانی،اسناد سر به مهر تاریخ باستان رو می پوساند و حالا سیاستهای نابجای تغییرمحل نمایشگاه بین المللی کتاب بدون تمهیدات زیرساختاری و عکسهای اخیر خبرگذاریها که جشن کتاب رو بر آب نشان میدهند و میبینم که میلیونها دلار کتاب خارجی و ایرانی در انباریها و قفسه های نامطمئن و بدور از تدبیر بر جوی آب بارانهای اخیر شناورند...
براستی کدام موجود جز انسان نابخرد میتواند از مظاهر پاکی و تطهیر کنندگی این چنین واژگونه بهره برداری کند؟؟؟
پ.ن: پیشنهاد میکنم از سوژه مربوطه یک فیلم در مورد تخریب فرهنگ ایرانی با آب ساخته بشود!!!

Saturday, April 28, 2007

غرب فقط مفهومی جغرافیایی است



به نظر من در جواب فراخوان صاحب سیبستان علیاء!،قبل از هر چیز بایستی یک شناسنامه نیم بند از سرگذشتمون رو برای مخاطبین بذاریم تا این امکان فراهم بیاد که یک دسته بندی از طیفهای مختلف فکری،سنی،عقیدتی و تجربی مشخص بشه،اینجاست که میشه اطلاعات پایانی رو دسته بندی کرد و به نتیجه رسید،پس اینطوری آغاز میکنم که 36 سال دارم،مسلمانزاده ای هستم که فعلاً مشغول پیدا کردن پاسخهایی برای تضادهای اطرافم هستم،اعتقادات مذهبی به معنای سینه زدن زیر علم این آقایون یا اون آقایون رو اصلاً قبول ندارم ،اعتقادات ایدئولوژیک ندارم،متاهل،چند سفر کوتاه به آسیا و اروپا داشتم،کارشناسی فنی از یک دانشکده مقبول وطنی،کمی آشنایی با زبان انگلیسی،7-8سال سابقه کار فنی در بخش دولتی،وبلاگ نویسی رو 6-7 ماهه که دارم مزه مزه می کنم،اگه فیلم دیدن و کتاب خوندن و وب نبود حتماً تا حالا دق کرده بودم!
غرب برای من یک مرزبندی مشخصی نداره،حداقل چندین سال اخیر به این باور رسیدم،شرق و غرب تو ذهن آدمها شکل میگیره،سرعت جهانی شدن بقدری زیاد بوده که نمیشه گفت مرزهای شرق و غرب کجا شکل میگیره و آیا اصلاً چنین چیزی وجود داره؟؟اگه به تاریخ رجوع کنیم مذاهب اصلی تاریخ دنیای قدیم در 1000 سال گذشته مبدع واژه غرب و شرق بودند و اینجوری بین سرزمینهاشون حصار کشیدند و پیش از این شرق فقط محل طلوع خورشید و مغرب جایی بود که خورشید از چشمها پنهان می شد،حقیقت پیشرویی که بعد از انقلاب صنعتی درد و رنج انسانی رو کمتر کرده و با استفاده از بهره وری بیشتر رونق قابل توجهی به اقتصاد دنیا داده،باعث خط کشیهای جدیدی شده که شاید مبداء جدیدی برای مفهوم شرق و غرب باشه و از دل رقابت پذیری و بقاء برخاسته، الان اقتصاد جهانی فقط در غرب متمرکز نیست بلکه در بخش قابل توجه و پر جمعیتی از شرق جغرافیایی کره زمین نیز در حال شکل گرفتن است و حقیقتی به نام چین،هند و کشورهای آسیای جنوب شرق به همراه منابع عظیم هیدروکربوری خاورمیانه و آسیای مرکزی جایی برای تمرکز اقتصاد به مفهوم غربی باقی نمیگذارند.اگر خط کشیهای جدید رو در همون قالب جهان اوٌل و جهان های بعدی! قابل قبول بدونیم،دنیا به صف بلندی از جمعیت بشری تبدیل شده که ابتدای اون به طرف برخورداری و حداکثر امکانات تمایل داره و انتهای اون از حداقلها هم بی بهره است،این که چرا جهان اوٌل ابتدای این صف ایستاده و چه جوری بقیه جاهای دیگری قرار گرفتند،خودش یک بحث مفصله،و نمیشه به راحتی قضاوت کرد،ولی بعقیده من قرار گرفتن در کجای این صف همٌ و غم ویژه ای رو میطلبه و فقط به خواستن تنها محدود نمیشه،رقابت برای بقاء تعیین خواهد کرد که چه چیزی رو سهم خودمون بدونیم و چه چیزی را در دوردستها با حسرت نظاره کنیم.
برای من غرب چیز بازدارنده ای به حساب نمیاد،خیلی هم رنگین و فریبنده نیست، برای من معنای بودن در جوٌ رقابتی سنگین جهان اول کاملاً قابل درکه و میتونم بفهمم چرا ابرانسان نیچه خلق شده و قراره که به کدوم سمت بره،زیر پا قرار دادن ضعفا و حکم به نابودی و نیستی کسانی که نمیتونند تو این مسابقه به سمت جلو بدوند خیلی واضحتر از شعارهای انساندوستانه و پزهای حقوق بشری است و متاسفانه واقعیتی است که اجتناب ناپذیره...

Wednesday, April 25, 2007

آشپزخانه های آینده در تسخیر اطلاعات

یکی از مشخصات پروژه هایی که به قصد تسخیر آینده اجرا می شوند،دست اندازی به نیازهایی است که در زمان حال جدی گرفته نشده اند،بازار رو به رشد و رقابتی جهان به هر ایده ای به قصد فرصتی درخشان میدان میدهد...آشپزخانه و لوازم خانگی یکی از بهترین گزینه های فرصت در آینده هستند و کمی جستجو به دنبال فن آوریهای جدید به قصد موضوع جالب توجهی برای مامان یسنا! باعث شد که به چند نوآوری جالب برسم...


این روزها در بسیاری از آشپزخانه ها وسیله جدیدی به چشم میخوره (که همچین هم جدید نیست و 30 سالی از عمر طراحی اون میگذره!) که برای استفاده از آن کمی بایستی با برنامه ریزی و دستور پخت و این جور اطلاعات درگیر باشی تا بتوانی از اون استفاده کنی،فن آوریهای دست چندم کره جنوبی در بعضی موارد استفاده رو خیلی مشکل کرده و خیلی از خانمهای خانه داری که زیاد با فضای دیجیتال و کیبورد و برنامه ریزی دمخور نیستند،باید کلی زور بزنند تا بتوانند از یک مایکروفر چیزی قابل خوردن بیرون بیاورند!
برای این دسته از خانمها مایکروفر جدیدی به بازار اومده که فقط نیاز داره برچسب بارکد روی غذای بسته بندی شده رو دور نیانداخته باشی تا با استفاده از اطلاعات بارکد به دستور پخت توصیه شده اون غذا دسترسی پیدا کنه و به صورت اتوماتیک بهترین پخت رو در اختیارتون بذاره!
حافظه این اجاق با 4000کد دستور پخت متعلق به تولیدکنندگان مختلف مواد غذایی در آمریکا تجهیز شده و خانم خانه دار دیگه غصه ای نداره!(البته معلوم نیست چه وقت سیستمی چنین هماهنگ و انفورماتیک در کشور عزیزمون ایجاد بشه که تولید کننده مواد غذایی با تولید کننده لوازم آشپزخونه در تعامل باشند،ولی این خودش یک ایده بکره!)


نمیدونم اجاقهای برقی که از المنتهای گرمایی استفاده میکنند رو دیدید؟این اجاقها دارای چندین کفه المنتی با مساحتهای مختلف برای استفاده در آشپزخانه هایی که از گاز استفاده نمی کنند ،به کار میرود و اشکالی که تا کنون داشتند این بود که در بسیاری از مواقع بین مساحت ماهیتابه و نقاط گرم کفه هیچ تناسبی از لحاظ مساحت قابل استفاده وجود نداره،به تازگی ماهیتابه ای درست کردند که به سنسورهای حرارتی در تمام سطح ماهیتابه مجهزه و نقاطی که بدون استفاده هستند و حرارت زیادی میبینند رو به آشپز نشون میده تا آشپز بدین وسیله یا شعله گاز رو کم کنه یا شعله الکتریکی مناسب از لحاظ سطح تابشی المنت رو انتخاب کنه یا با توزیع مناسب ماده غذایی از انرژی گرمایی به طور صحیح استفاده کنه و از تغییر فورم و خسارت دیدن ماهیتابه هم جلوگیری بشه!(نمونه این سنسورها رو در ماهیتابه های تفالTefal دیدید که فقط در وسط ماهیتابه متمرکز هستند و گرم شدن ماهیتابه رو اعلام میکنند ولی توزیع حرارتی رو نمیتونن نشون بدن)

Monday, April 23, 2007

ساماندهی حجاب یا برخورد با رنگهای شاد؟


رنگ یعنی جلوه زندگی ...
هیچ زمونه ای بی رنگ نمیشه!،هیچ واقعیتی هم تک رنگ نمیشه!،رنگ و تاثیرات اون اجتناب ناپذیره،اگر با جامعه ای روبرو شدید که به جبر زمونه،به یک رنگ یا طیف محدودی از رنگها خو گرفته باشد،در اون بدنبال معضلات اجتماعی باشید!
سلامت جسمانی انسان ارتباط اثبات شده ای با رنگهای اطرافش داره،همین تغییر فصول و رنگها به گونه ای عمل می کنند تا موازنه روحی و جسمی بشر در طول یک دوره یکساله حفظ بشه،در رابطه با مانور مبارزه با بد حجابی و اینکه عکس گرفتن از کسانی که مجوزی به شما نداده اند و نمایش و نشر اون در رسانه ها و حتی اخبار 20:30چقدر حرکت زننده ای هست! دیگه چیزی باقی نمونده که طرح کنم ولی یک جریانی خیلی جالب به نظر می رسید!،مامورین و احتمالاً تفکر راهبردی!! برخورد با بد حجابی بیش از هر چیزی با رنگها برخورد میکنه!!!،اکثر زنانی که مورد بازخواست قرار گرفته بودند یا در حال گرفتن تذکر بودنداز رنگهای شاد و گرم بخصوص طیفهای قرمز و نارنجی استفاده کرده بودند که طبق تحقیقات انجام گرفته مناسب رفع افسردگی وایجاد اعتماد بنفس و شور زندگی است!،که چقدر هم در این دوره و زمونه بدرد میخوره...
چرا این طرح ساماندهی کم عمق بودنش رو،عدم کار کارشناسی در جریان تدوین طرح و سایر کاستیهاش رو اینقدر زمخت نشون میده؟؟
این جامعه نیاز به رنگ داره،با تزریق کمی رنگ شاد و پر تحرک،شادابی و سلامت روانی و جسمانی رو به خانواده های ایرانی هدیه کنید...
پ.ن: به لینکی که دادم سر بزنید،ببینیدرنگ با سلامتی،روح،فضای داخلی و شخصیتمون چه می کنه!!

اطلس ژنوگرافیک وتبارشناسی بشر ازدویست هزار سال قبل تا به امروز


بشر امروزی و آنچه بعنوان میراث ژنتیک با خودش حمل میکنه،به جامونده از حاصل زاد و ولد و مهاجرت 200هزارساله ای ! است که از آفریقای امروزی شروع و هنوز خاتمه نیافته!!
اگر به چهره های رنگین و متفاوت خودتون و دیگرون با شک و شبهه در اصل و نسبها خیره می شوید و نمی تونید ابعاد و چرایی این تفاوتها رو درک کنید،دلیل عمده تری وجود داره...
سایت ناشنال جیوگرافیک علیرغم جهت گیریهای نامناسبی که بر سر قضیه نام گذاری خلیج فارس داشته،یکی از بهترین مجموعه های تخصصی جغرافیا در جهان است و این کار آخرشون با همکاری شرکت IBMدر راهبری پروژه ژنوگرافیک که تهیه نقشه ژنتیک انسانی است به جرات از بهترین کارهاشون به حساب میاد،پس از رفتن به بخش اطلس سفر بی پایان بشر شما در مسیری قرار می گیرید که از 200هزار سال قبل از میلاد مسیح،طبق آخرین کاوشهای باستانشناسی و گمانه زنی های دیرینه شناسان، انسانهای اولیه در نقاطی از آفریقای امروزی بوجود آمدند و بنا به دریافت دیرینه شناسان از تماس خشکیهای ربع مسکون استفاده کردند و در تمام دنیا پراکنده شدند،4 گونه متفاوت با کدگذاری L0،L1،L2و L3اولین مجموعه باعث اختلاط انسان اولیه شناسایی شدند و داستان اینگونه آغاز شد...
با توجه به استفاده سایت از یک سامانه اینتراکتیو مجبور شدم از سایت عکس بگیرم و آنچه که میبینید نمایی از صفحه ورودی به سایت است که در آن میتوانید پس از مقدمه از طریق نوارچند قسمتی بالای صفحه از دویست هزارسال قبل از میلاد مسیح شروع به حرکت کرده و به سمت آخرین تغییرات ثبت شده و انکار ناپذیر کره زمین و مهاجرت بشری مسافرتی جالب و حیرت انگیز رو شروع خواهید کرد،نشانه های دایره شکل و نارنجی رنگ نقاط مهمی از لحاظ دیرینه شناسی در طی مسافرت ژنتیک بشری رو نشون میدن و با کلیک بر روی آن به اطلاعات ضمیمه دسترسی پیدا خواهید کرد،مسیرهای نواری شکل روی اطلس هرکدام به کدهای ژنتیک نژادهای مختلف بشری در طول این مهاجرت پایان ناپذیر تعلق دارند و با توجه به پیشینه خانوادگی در هر مکانی از کره زمین که داشته اید میتوانید مخلوطی نزدیک به واقعیت از نژادهای در هم آمیخته اجداد خود رو بیابید. دو بخش پایین و سمت راست اطلس نشانگر کدهای ژنتیک(Genetic Markers) ونشانگرهای نارنجی رنگ مسیر (Journey Highlight) رو معرفی می کنند.
امیدوارم از ابهام و سردرگمی در مورد اجداد تاریخی تون در بیایید و تمام گناه رو دیگه گردن اعراب و مغولها نذارید چون جریان به پیش از این حرفها بر میگرده!
پ.ن: دوستانی که مطلب بالا رو خوندن و علاقه مند شدن که به سایت مذبور سر بزنن،تلاش کنن ،ببینن میتونن کدهای شبیه به چهره خودشون رو پیدا کنن؟

Thursday, April 19, 2007

کیفیت خدمات درمانی و پزشکانی که مطبشون رو با یک چیز دیگه عوضی گرفتن!


یک پزشک بعنوان عهده دار و متولی سلامت جامعه، اصول اخلاقی و حرفه ای بسیاری را بایستی در نظر گرفته،پذیرفته وبه آن عمل کند. عمل به این وظایف کاملاً بایسته و حتمی است و از لحظه پوشیدن این لباس محترم آغاز میگردد،لذا این اصول مقدم بر سایر شرایط و مسائلی هستند که میتواند پزشک را تحت الشعاع قرار دهد و به هیچ عنوان تعطیل شدنی و موکول به سایر دلایل نیستند، مطلب به قدری دردناک و حائز اهمیته که مجبور شدم راه اگر و امٌای مخاطبین مقاله رو ببندم!،در تمام دنیا و حتی کشور خودمون این اصول اخلاقی و حرفه ای از صاحبین این حرفه انتظار میره و مثل سایر چیزهایی نیست که ایرونی! باهاش برخورد بشه، اینکه اظهار نظر شما با در دست گرفتن حیات یا مرگ کسی در ارتباط مستقیم باشه ،شوخی بردار نیست...
قضاوت در مورداینکه معیشت یک پزشک میتونه چه ارتباطی با صحت عملکردش داشته باشه رو به خود پزشکان محول می کنم! و دردآوره که هر روز این قشر خصوصاً مرفهترها!(و صد البته نه همه پزشکان!)بیشتر به صاحبین یک بیزنس و بازاری صرف تبدیل میشن،بحث من به دستمزدی که برای زحماتشون می گیرن زیاد ارتباطی نداره،بیشتر نگران خروجی و اثربخشی حرفه درمانی هستم،
به هر حال در دوره و زمونه ای که تورم افسارگسیخته ای داره می تازه، این حرفه هم تاثیرپذیره ولی مسئولیتهای اجتماعیش در مورد کاهش درد و آلام انسانی،ارائه بهترین کمکهای درمانی،تشخیص مناسب،درمان مناسب و بیشتر از همه پاسخگویی در مورد اعمال انجام شده!! چی میشه؟؟
من فقط به ذکر چند نمونه که همین اواخر باهاشون برخورد کردم می پردازم و دلم میخواد که خود پزشکان محترم در موردش پاسخ بدن:
در هر شهری ،مخصوصاً مراکز استان متخصصین وفوق تخصصها برای خودشون یک سری درجه بندی و کلاس کار دارند که میشه از روی تابلوی مطب و محل مطب و خصوصاً سابقه درمانی آنها فهمید،بابت همین هم انواع هزینه ها رو از مریض طلب می کنند که امیدوارم نوش جونشون باشه!
بازار کار این آقایون مخصوصاً اساتید و معروفترها در طول سال سکه است و خدا عمرچند برابر بده که بتونن از عهده همه وقتهایی که میدن بر بیان!،ولی این وسط بعضی از اونها برای مدیریت اوقات کارشون در طول هفته و طول ماه،وقت عمل رو بر اساس پر یا خالی بودن صرف برنامه کارشون در نظر میگیرن و بایدها و نبایدهای سلامتی مریض گویا فراموش میشه!
نمونه اون چندی پیش یکی از آشنایان که باردار بود و ما در اواسط اردیبهشت انتظار وضع حملشون رو داشتیم،یکی دو هفته پیش خبرمون کردند که فلانی وضع حمل کرد!،ما دهنمون باز مونده بود که بابا این وقت زایمانش اردیبهشت بوده؟؟آخه یک ماه رو چه جوری در محاسبه اشتباه کرده؟
پی جو شدیم که ببینیم قضیه چیه و گفتن در معاینات آخری که خانم رفتن پیش دکتر، دکتر یکدفعه گفته از همین راه باید بری بیمارستان بستری بشی!!هر چی این بنده خدا ضجه زده که خودتون گفتید اواسط ماه بعد،دکتر گفته اگه من دکترم، میگم همین الان باید بری اتاق عمل!!،خلاصه از همونجا تماس میگیرن با مادرش و ازش میخوان که بساط زایمان! رو بردار بیار فلان بیمارستان!
آقای دکتر عمل رو انجام میدن و جنینی که هنوز درحال گذراندن ماه هشتمه و جهاز تنفسی اون تکمیل نشده رو به دنیا میارن! و بعدش هم بساطICU که نصیب هیشکی نشه و حدود یکماه بچه رو با یک ریه ناقص و کلی تالمات پدر و مادر و جراحتهای ناشی از وصل دستگاه تنفسی باقی میذارن!
خونواده هم آدمهای بیسوادی نیستن و دوست دارن بدونن آخه چه طور این آقای دکتر همچین پشتک وارویی زده؟؟ و آقای دکتر هم کلی پشت چشم ناز میکنه که من کلی لطف کردم که مادر رو براتون زنده نگه داشتم!! و بگذریم از هزینه و اشک و آه و حسرتی که برای خونواده بدبختش به جا گذاشته...
از این جور اشتباهات کم نیستند ومخصوصاً متخصصین جراحی زنان و زایمان از این زود دست به چاقو شدن یا بالعکس دیر عمل کردن،خانواده های زیادی رو داغدار و متضرر کردن...
این فقط گوشه کوچکی از عدم پاسخگویی بعضی از این پزشکان هست که در مواجهه مستقیم با ندونم کاریهاشون حاضر به پذیرفتن مسئولیتهای انسانی حرفه اشون نیستند و به خاطر فقط ردیف کردن برنامه هفتگی عملهاشون میتونن آینده یک نوزاد رو کن فیکون بکنند!!
پیشنهاد می کنم وزارت درمان به دنبال بوجود آوردن سامانه ای مدیریتی باشه تا کیفیت کار درمانی این مملکت رو تحت کنترل داشته باشه و بتونه از صحت و رعایت کامل استانداردهای پزشکی توسط پزشکان اطمینان حاصل کنه و به موقع جلوی ندونم کاریها و تکرار اشتباهات کسانی که مطبشون رو با یک بنکداری یا میدون تره بار عوضی گرفتن! رو بگیره...

Tuesday, April 17, 2007

بازی ترس و آرزو



چه قدر این دو مفهوم به هم نزدیکند،منظورم ترس و آرزو است...
یک جورایی بوی مدیریت استراتژیک میده!،تعجب نکنید!،تو بحث ابزار تحلیلی کسب و کار و برنامه ریزی استراتژیک،ابزاری هست به نام SWOT، که متشکل از حروف اول چهار واژه قدرت،ضعف،فرصت و تهدید به انگلیسی است.(Strengths,Weaknesses,Opportunities,and Threats)
در این تحلیل شما بایستی تمامی فاکتورهای دارای مزیت (قدرت و فرصت) و فاکتورهای کاستی(ضعف و تهدید) رو شناسایی کنید و در پی این باشید که طی برنامه هایی مدون مزیتها رو بپرورونید وکاستیها رو به مزیت تبدیل کنید.
بحث فاکتورهای مذبور دقیقاً مشابه همین آرزو و ترسه،انگیزشهایی که انسان رو به جلو خواهد برد اگر با دیدی مثبت براندازشون کنیم و به زمینمون خواهند زد اگه نتونیم درکشون کنیم!
بازی جدید وبلاگستان که نمیدونم از کجا شروع شده توسط بانوی نی نامه به بنده پاسکاری شده!
من از بچگی نظرم این بود توپ رو زیاد تو زمین خودم نگه ندارم،پس قبل از اینکه آرزوها و ترسهایم رو بیرون بریزم،سیٌد،روبو ،پپلا،عمو اروند و متتٌی رو دعوت می کنم که اونها هم کاستی هاشون رو به مزیت تبدیل کنن!
آرزو دارم که:
• در یک محیط آکادمیک درست و حسابی،یک جایی که تولید محتوا فرضیه اولشون باشه،شاگردی کنم،یک جاییکه بعد از گذروندن سالیان جوونی بشه با افتخار و اطمینان ازش یاد کنم.
• دخترم رو به حداکثر تواناییهایی که در وجودش نهفته است رهنمون باشم،بتونم حق پدری رو جوری به جا بیارم که اگه عمری بود ،فرزندم بابت به دنیا آمدنش و سهم من،خشنود باشه.
• جامعه و محیطی رو مدیریت میکردم که همه چیز در اون سر جای خودش باشه،کمک میکردم مردم خصوصاً جوونترها در عمرشون و تلاششون برای فهمیدن و درک کردن اون چیزایی که خودم در راهش زحمت کشیدم،مسیر رو کوتاهتر طی کنن.
• محبت و عشق به آدمها،طبیعت و زیبایی،جایگاه کلاسیک و نمادینی که ازش میشناسم رو، واقعاً در همین دوره عمر کوتاه خودم پیدا کنه.
• سفر دور دنیا رو قبل از50 سالگی تکمیل کنم و فرصت کنم همه اون چیزایی که دیدم و درک کردم بنویسم.
همیشه ترس دارم از این که:
• به قرار ملاقات،هواپیما و جلسه دیر برسم،باعث شده که همیشه با تخمین مسیر و مسائل غیرمترقبه زودتر از طرفین و یا ساعت حرکت وسیله در ترمینال باشم.
• کاری کنم که منجر به بی آبرویی و هتک حرمت خودم و خونواده ام بشه،شاید بابت همین از ریسکهای عجیب و غریب دوری میکنم.
• در هواپیما یا کشتی و یا هر جایی دیگه با خانواده باشم و خطری تهدیدمون بکنه و نتونم وظیفه مراقبت از اونها رو خوب بجا بیارم.
• برم خونه و باز ببینم خونه مون رو دزد زده و من باید یکبار دیگه همه پروسه آگاهی و پاسگاه و دادگاه رو دربدر دنبال کنم و آخرش هم به اموالم نرسم!.
• نتونم تا قبل از 45 سالگی تحصیلاتم رو در رشته ای که دوست دارم به پایان برسونم و کلاً از اینکه روزی برسه حسرت کارهایی که باید میکردم رو بخورم...

پ.ن: تصویر متعلق به تصورات و آرزوهای یک آدمیه که در مورد رفتن به ماهیگیری با قایق،کلی خواب و خیال برای خودش دیده(Alexandra Nechita 1995)-سایت

Monday, April 16, 2007

بود آیا...؟



امیدوارم سال جاری، موقعیتی رو فراهم بیاره که همه ایرانیها فارغ از اینکه به کدام آدرس و نشانی در گیتی تعلق دارند،فارغ از اینکه به چه زبانی تکلم میکنند،چه لهجه ای دارند و یا قبله اشون کدوم طرفه،بتونن مثل مضمون کاریکاتور بالا دور هم جمع بشوند و با هر چیزی که مفاهیم ایرونی و اصالت ایرونی رو تهدید میکنه مقابله کنن...

پ.ن: کاریکاتور رو از ایمیل یکی از دوستان که از این آدرس براشون ارسال شده بود جدا کردم و با توجه به اعلان زیر کاریکاتور می بایست از تولیدات این سایت باشه.


Sunday, April 15, 2007

دیپلماسی از راه هنر وحضور یک اثر ایرانی در 2007 TRIBECA FILM FESTIVAL



فستیوال فیلمهای کوتاه Tribeca شهر نیویورک،بعنوان معتبرترین اتفاق فرهنگی محله منهتن،پس از اتفاقات تاثربرانگیز 11 سپتامبر ،از سال 2002میلادی به بعد به همت رابرت دنیرو و ژان روزنتال و کریگ هاتکوف(دوست خانوادگی به همراه یک زن و شوهر!،البته این جماعت دراستودیوی فیلم سازی TriBeCa Productions هم شریکند!) با هدف تاثیر بر بازسازی فرهنگی و اقتصادی محله منهتن نیویورک از طریق نمایش فیلم،موزیک و آثار فرهنگی هر ساله برگزار شده و امسال در ششمین سال برگزاری در افتتاحیه فستیوال چند مهمان خاورمیانه ای داره:

The following shorts will be shown before feature films as noted below:

  • MEMORIES ABOUT SAYAT NOVA (Vospominania o Sayat Nove), directed by Levon Grigorian (Armenia/Italy) – North American Premiere. (D) with To Die A Little.
  • WE WILL WIN, directed and written by Mahmoud Hojeij (Lebanon) – World Premiere. (N) with A Slim Peace.
  • SHUT-EYE HOTEL, directed by Bill Plympton (U.S.A.) World Premiere. (N) with The Last Jews of Libya.
  • EDDEAA, directed by Saman Arbabi (Iran/Sweden) – International Premiere. (N) with Half Moon.

باید حرکت فرهنگی مسئولین فستیوال رو به فال نیک گرفت و باور کرد دیپلماسی از راه هنر بهترین راه التیام زخمهای ناشی از تعارضات فرهنگی است.
قسمت جالب ماجرا از اونجایی شروع میشه که کلیپ موزیکال ادعٌا از گروه تازه وارد آبجیز که این روزها خیلی جاهای وبلاگستان فارسی رٌدپاشون رو می بینید،جزء این برنامه ویژه افتتاحیه است و نشونه خوبی برای شروع پرواز یک گروه موسیقی است که جوهری ایرونی داره...
سامان اربابی کارگردان این اثر و همسر ملودی یک از دو آبجی ایرونی و خوانندهای موفق گروه آبجیز
هست که در کلیپ تبلیغاتی تور آمریکایی آبجیز در آپریل 2007 تحت نام دکتر فرانک ساک دستی می بینیدش!!
این همه اتفاقهای خوب برای آبجیز در عرض همین یک سال گذشته افتاده و کمتر کسی میدونه که قضیه به همراهی برادری دلسوز و هنرمند برمیگرده که چندین سالیه برای این گروه وقت گذاشته و در نقش یک مدیر گروه،طراح صدا و صدابردار حامی معنوی آبجیز به حساب میاد و صد البته تیم خونوادگی خوبی رو تا اینجا آورده،بعداً سر فرصت در مورد صوفی داداش بزرگه آبجیز بیشتر براتون میگم...
پ.ن: وقتی میبینم هنرمندها خیلی بهتر از سیاستمداراها میتونن به درد جهان بخورن،دلم میسوزه که چرا نباید یک روز صبح بلند بشیم و ببینیم که جای هنرمندان واقعی و سیاستمداران عوض شده؟؟؟!


Saturday, April 14, 2007

در مناقب صاحب اصلی وبلاگ


این دختر شیطونی که می بینید و امروز 9ماهگی رو پشت سر گذاشته، یک جورایی صاحب اصلی این وبلاگ به حساب میاد و در آینده نه چندان دور به صورت شفاهی و بعدش هم اگر عمری باشه،خودش مکتوب شخصی خواهد گذاشت،الان صاحب 2 دندان قطعی و مهلک در فک پایین و 4 دندان در حال رویش در فک بالاست،که این فک بالا تو این چند روزه باعث کج خلقی یسنا شده و کمی هم تو میل به غذا تاثیر گذاشته،از جیغ زدنش بگم که انواع جیغهای دخترانه رو در دامنه 4-10 دسی بل! تولید میکنه و به گمان خودش حرف میزنه،اعتراض میکنه یا اظهار وجود و بعضی موقعها هم نشونه ذوق کردنه...

مادرش امروز تماس گرفته و عجز و لابه میکرد که از دست جیغ زدنش ذله شدم و من هم دستی دور به آتش از محل کار دعوتشون میکردم به صبر و مدارا!!(اگه خودم خونه بودم روانی می شدم!)

کروکودیل مصری و متصدی باغ وحش چینی


کمتر پیش میاد تو مملکت خودمون یک حادثه منجر به قطع اعضاء حرکتی اتفاق بیوفته وسانحه دیده بتونه دوباره عضو از دست رفته رو بدست بیاره،خودم شاهد بودم که مجروحین سانحه دیده در کارهای صنعتی رو با خود عضو قطع شده به سرعت به مراکز درمانی بزرگ رسوندن ولی تیمهای جراحی کاری از پیش نبردن(حتی یک بند انگشت!)،در عکسهایی که در پی خواهید دید و یکی از پرطرفدارترین عکسهای هفته گذشته بوده، سانحه قطع شدن دست تا ساعد یک متصدی بخش خزندگان در باغ وحشی در چین هست که در عکس پیداست که کروکودیلی مصری مثل پنیر تو دهنش گرفته ولی با سعی پزشکان پس از یک عمل 7 ساعته، مصدوم در حالیکه لبخند میزنه دست قطع شده رو بار دیگر در جای خودش حس میکنه و لبخندش رو نمیتونه پنهان کنه!!
پ.ن: البته این اهالی آسیای جنوب شرقی در همه وضعیتی لبخند میزنن،بر خلاف ما ایرانیها که در همه وضعیتی گریه می کنیم! و سگرمه هامون توهمند...
پ.ن: اصل خبر و عکسها رو اینجا خواهید دید.

Friday, April 13, 2007

دردسرهای بی دلیل


نمیدونم داره چه اتفاقی تو لیست فیل-تر کردن مخابرات میوفته،فقط این رو می دونم کاری که کاملاً باید هوشمند و مکانیزه انجام بشه گویا همینجوری مثل سایرکارهای جاری این مملکت الله بختکی و تخمایز! انجام میشه،سایت بنده به همین آدرس فعلی(Http://yasnababa.blogspot.com) جزء لیستی که مشترک گرامی بهش دسترسی نداره! ،ولی اگه www به اوٌل آدرسش اضافه کنی هیچ مشکلی نداره...
اگه کسی به جایی یا شخصی دسترسی داره ،سفارش ما و همپالکیهامون رو و بقیه کسایی که فیل بهشون تر! زده رو بکنه...
پ.ن: گرچه سیٌد هشدار داده که شاید این
wwwمال دیگری باشه و غصبیه،ولی من اساس رو بر این میذارم که در امر مکروه یا غیر مستحبی گناه به پای فاعل مخیر نوشته میشه و از گردن من ساقطه!!،ضمناً سیٌد عزیز هم از خواب خوششون بیدار بشوند و بدونن که کماکان از مال غصبی باید استفاده کنن!

Thursday, April 12, 2007

زندگی سبز؟


"دولت سبز دولتي است كه در اركان و عناصر آن نگاه هوشمندانه به كار و پرداخت نهادينه شده و در پرتو آن مصارف انرژي، آب، كاغذ، موادمصرفي و ... براي توليد كالاها و خدمات مورد نياز جامعه بهينه شده و حفاظت از محيط زيست در جهت تحقق اهداف توسعه پايدار جامعه مورد تأكيد است.
اهداف كلي در 4 مبحث خلاصه مي شود
1-
صرفه جويي آب
2-
صرفه جويي انرژي
3-
حمل و نقل بهينه
4-
صرفه جويي در مصرف كاغذ و مواد و ... و بازيافت پسماندها.

بند پ تبصره 20 قانون بودجه سال 85 و نظام مديريت سبز در راستاي تحولات جهاني مربوط به مفاد Agenda 21 يا دستور كار 21 سازمان ملل (از سال 1992 میلادی در قالب یک برنامه زیست محیطی در جهت توسعه پایدار جهانی تدوین و تا سال 2002 میلادی به ورسیون نهایی خودش تبدیل شده است.)تهيه شده و علاوه بر پشتيباني مفاد دستور كار مزبور اهداف دولت جمهوري اسلامي ايران را براي حفظ محيط زيست، كاهش هزينه ها و ارتقاء‌ بهره وري و استفاده بهتر از امكانات موجود تعقيب ميكند."

یک همچین ساز و کاری آدم رو در این انتظار میذاره که چند وقت بعد با یک دولتی روبرو باشیم که حداقل بعضی از این تعهدات رو عملی و محقق کرده باشه ولی وقتی فریادهای مهاربیابان زایی یا دیده بان محیط زیست ایران را میشنوید،مطمئن می شوید که نه! هنوز خبری نیست...
چند قدم اونورتر،در کشور کفر و الحاد و امپریالیسم که پرچمش رو طراحی کردن برای به آتش کشیدن!،همین دستور العمل منجر به دستاوردهایی شده که هم پول سازه و هم باعث رفاه مردمانشون شده،و متضمن نگاه مدبرانه ای به سوی آینده و فرزندانی که از خود خواهند پرسید:پدرانمان چه بر سر این ربع مسکون و سه ربع خیس و نامسکون! آن آورده اند؟؟، خواهد بود...

خودتون بخونید و قضاوت کنید:

چگونه زندگی سبزی داشته باشیم؟
در خانه

-اگر باور دارید که دانش یک توانایی است،یک دقیقه وقت بگذاریدو به سایت آژانس حفاظت محیط زیست ایالات متحده سر بزنیدتا با امکانات حسابگر این سایت،به طور تخمینی میزان نشت گازهای آلاینده گلخانه ای رو که توسط وسایل انرژی بر خانگی و مواد دور ریز شما تولید میشن ،محاسبه کنید،مقایسه عدد بدست آمده و متوسط آن برای خانوار آمریکایی می تواند شما را در اتخاذ تصمیمهای مناسبی راهنمایی کند.
-هنوز آمادگی ندارید که پوشش سقف خانه هایتان را به پانلهای خورشیدی مجهز کنید؟پس همین قدر بدانید که متوسط خانوار آمریکایی در منزل حداقل 2 دستگاه تلوزیون،1 ویدئو کاست،1پخش
DVD و3 عدد تلفن دارند،اگر هر کدام از این وسایل را با مدلهای StarEnergy تعویض کنید،می توانید دیدگاههای منضبط و صرفه جویانه ای رو اتخاذ کردهخ و این تصمیم شما معادل خارج کردن 3میلیون اتومبیل از جاده ها و صرفه های معتنابه آن است، برای آنکه بیشتر با کالاهای دارای برچسب StarEnergy آشنا بشوید به این سایت مراجعه کنید.
-برای تمیز کردن خانه از مواد پاک کننده ای که پایه های طبیعی دارند استفاده کنید،آب لیمو وبوراکس در دسترس شما هستند و کاملاً دوستدار محیط زیست به شمار میروند و شما رو از نگرانیهایتان در مورد مواد شیمیایی خلاص می کنند،به این سایت مراجعه کنید تا با پاک کننده های غیر شیمیایی،خواصشون و منابع تامین کننده آنها آشنا بشوید.

درجاده

-استفاده از اتومبیلهای تک سرنشین رو کنار بگذارید و سرویسهای عمومی حمل و نقل رو جایگزین کنیدع اقدام امروز هر کدام از شماها سالیانه 1590 پوند از حجم آلودگیهای دی اکسید کربن در ایالات متحده کم میکنه،با این سایت مراجعه کنید تا با مشخصات سرویسهای حمل و نقل عمومی در منطقه محل سکونتتان آشنا بشوید.
-وقتی سوار اتومبیل خود هستید سعی کنید فضای خالی مجاز اون رو به حمل سایر اشخاصی که با شما هم مسیر هستند اختصاص بدید، اینجوری یک سرویس حمل و نقل اختصاصی در اطراف خودتون خواهید داشت،کافیه بدونید 78٪ اتومبیلهای آمریکایی تک سرنشین هستند!، به این سایت بروید و ببینید در منطقه شما و مسیرهای تردد روزانه تان چه کسانی مایل به شراکت گذاشتن اتومبیل هستند یا مایلند در مسیر با شما همسفر باشند!!

(بقیه این توصیه ها رو اینجا بخونید.)
...
و اقدامات بیشمار دیگه ای که در بخش دولتی،در سطح ایالات،مشارکتهای مدنی و حتی بیزنسهای کاملاً مستقل ایلات متحده جریان داره،کتمان نمیشه کرد که انگیزه پشت سر تمام این فعالیتها به نوعی به بیزنس ختم میشه، ولی چه اشکالی داره؟چرا نباید بیزنسی رو راه انداخت که رفاه و تامین آینده سبز فرزندانمون رو هم توجیه کنه؟؟؟

Tuesday, April 10, 2007

کنتراست یا هارمونی؟

تئوری رنگها در مورد هارمونی و کنتراست و ترکیب رنگهای سرد و گرم و شروع و خاتمه یافتن طیفهای هر کدوم صحبتن میکنه،برای من مهمترین بخش قضیه اینه که چرا بعضیها از ترکیب کنتراست برای رنگ آمیزی در فضای اطرافشون بیشتر خوششون میاد در حالیکه عده ای دیگر از هارمونی لذت میبرند؟،اهل فن و اونایی اهل رنگ و رنگ آمیزی هستند ،بر این باورند که طیفهای مجاور منطقه خاکستری در انواع هشت گانه ای که در شکل بالا مشخص شدند ترکیبی هارمونیک رو ایجاد می کنند.
روانشناسی رنگها در مورد تاثیرات هر رنگ نظریات زیادی داره و میشه تحلیل تک رنگی یا مونوکالر رو از میان این اظهار نظرها تفکیک کرد، ولی در مورد ترکیبهای چند رنگه و مخصوصاً تقابل هارمونی با کنتراست چه طور؟
در کنتراست شما به دنبال حد و مرزهای تفکیک پذیری بین سایه و روشن و رنگهای مجاورید و این در حالیه که در هارمونی به دنبال از بین بردن همون عوامل میگردید!،حالا اگه دو تا آدم با این دو نگاه متفاوت زیر یک سقف زندگی کنند و قرار باشه در مورد سلایق همدیگه هم نظر بدهند چه اتفاقی میوفته؟؟
حالا یک کم جلوتر بریم، اگه کسی از هردو ترکیب خوشش بیاد و در هر حال و هوایی یکی از این ها رو بپسنده، انوقت تکلیف او چیه؟،اینارو گفتم به این خاطر که من خودم به هیچ سبک و چارچوبی معتقد نیستم و بیشتر ارضای حال و هوای شخصی خودم برام مهمه،ولی تعاریف و چارچوبهای زیادی هست که میتونه باعث اختلاف نظر،دوپارگی
و مشکلات برداشتی بشه، در حالیکه این تعاریف وحی منزل نیستند...
عکس زیر هم از همون نهالخونه روبازی که اینجا داریم و از چند روز دیگه کاملاً گلهایش پژمرده میشه، گرفتم.




Monday, April 9, 2007

آدمی و هراسش از بینهایت




ما آدمها هر کدوم یک جور محکومیم که در اتمسفری خاص رشد کنیم و تا از این محکومیتمون خلاص نشدیم منتها الیه دید و وسعت اندیشه مون محصوره در همین اتمسفر...
منی که متولد ایرانم و فرصت دیدن دنیا رو خیلی کم داشتم،قاعدتاً بایستی تلقی خاص خودم ، یک برداشت ایرونی منظورمه، از همه چیز و همه کس داشته باشم،یک آمریکایی یا انگلیسی یا چینی یا هندی و و و...هم به همین ترتیب، یعنی هر کسی اگه از کلافش سر بیرون نیاره در نسبیت خاص همون کلاف گرفتاره،جهانی شدن خیلی ضررها داره و از همه بدتر حس نوستالژیک شرقی ما ایرونیها رو آزار میده ولی در عوض وقتی پروانه شدی و از کلافت بیرون اومدی تفاوت رنگها و نواها رو نسبت به داخل کلاف بهتر متوجه میشی.
فیلم افسانه 1900 رو حتماً دیدید و بنا به سال ساختش شاید خودم آخرین نفر بودم!،دیالوگها و مونولوگهای شخصیت اصلی فیلم،همون پیانیسته با بازی حسی و فول درام تیم روث ،خیلی تاثیر گذار بود و علیرغم نشون دادن جهانی کوچک به اندازه قد و قامت کشتی ویرجینیایی،معانی بزرگی خیلی بزرگتر از دنیای سایر آدمهایی که دائماً با اون کشتی مسافرت میکردند، به تصویر می کشید،به قدری شخصیت 1900 برام دوست داشتنی شد که افتادم پی اصالت داستان و این که ببینم آیا همچین آدمی اصلاً وجود داشته؟؟، البته نوع دیگری از این جور آدمها رو در تذکره الاولیای عطار هم حس کرده بودم که سفر بی انتهاشون رو از درون شروع می کنند ولی باور وجود این جور آدمها با وجود فضای مدرن کنونی کمی عجیبه...
گویا جوزپه تورناتوره کارگردان ایتالیایی فیلم با الهام گرفتن از مونولوگهای یک تئاتر ایتالیایی اثر آلساندرو باریچو این شخصیت رو آفریده،پیانیستی که هرگز پاش به خشکی نرسیده...
1900(شخصیت اصلی فیلم) هم همین معضل پیله انگاری دنیا رو با خودش داشت و نمیتونست در برخورد با واقعیتها مثل سایر خلق الله رفتار کنه، ولی آخرین دیالوگش با شیپور زن که ترسهایش رو از روبرو شدن با دنیایی متفاوت با اونچه اون تجربه کرده بیان میکرد، به حقیقت نابی اشاره میکرد و اون ترس انسان از روبرو شدن با مفاهیم بیکران و نامحدوده و هر جا که صحبت از بی نهایت به میون میاد و یا نیازی به نگاه کردن به دورترهاست خیلی ها جا میزنند...
گذشته از این چیزها، فیلم موسیقی زیبایی داره،سکانس اجرای موسیقی روی پیانوی مجلسی در کشتی که در طوفان گرفتاره بدون استفاده از ترمزهای پایه های پیانو و رو کم کنی 1900 با نوازنده سیاهپوست سبک جاز و همینطور نواختن قطعه بداهه زمانی که دختری زیبا رو روی عرشه می بینه حتماً هر اهل ذوقی رو به شوق میاره!

Saturday, April 7, 2007

حتی واقعیتها هم پشت و رو دارند



وقتی صحبت از یک واقعیت عینی میشه،همه انتظار داریم اونچه که ملموسه و به چشم همه میاد عین واقعیته، ولی این دوتا عکس شاهد این مدعا هستند که واقعیتی واحد از زوایای مختلف،نمود متفاوتی داره،پس بر سر واقعیتها تعصب و جدل نکنیم،هر زاویه دیدی میتونه یک بخش از واقعیت رو آشکار کنه مثل همین گل که پشت و روش خیلی باهم فرق داره...
پ.ن:عکسها رو در شبی اواسط اسفند85 تو یک نهالخونه روباز گرفتم،همون موقع این این موضوع به نظرم رسید!

محور سیمکان-میمند،بهشتی در دل گرمسیر

آب واقعی،بی غل و غش و تصفیه در مسیر جاده از روی یک پل شکسته، جویباری بهاری اینجوری به نظر میاد!

تاکستانی در نزدیکیهای میمند،هنوز هوا سرد بود و خبری از برگهای تاک نیست.

من ادعای عکاسی ندارم ولی فکر کنم بدک نشده!،جاده ،کناره شوسه، ردیف علفزار و امتداد تاکستان و کوهسار گویی به ابرها در بی انتها گره خورده...

Thursday, April 5, 2007

بدبیاری ویل اسمیت و درخشش در یک اثر درام




خیلیها اعتقاد دارند که لحظه حضور و تصادف این لحظات برای هر یک از نوع بشر میتونه منجر به خوش شانسی یا بدشانسی باشه!،این که اون لحظه شانس شما با شانس دیگری برخورد نداشته باشه و هزار تا احتمال دیگه...
وقتی فهمیدم فارست ویتاکر اسکار بهترین نقش اوٌل مرد رو مال خودش کرده،خیلی خوشحال شدم و باور کردم که همچین تو آکادمی اسکار هم آدمهای بی غرض هم پیدا میشن و حق خوری دیگه تو اسکار معنی نداره!
ولی بعدش فیلم تکاپو برای شادمانی
The Pursuit of Happyness با بازی باور نکردنی ویل اسمیت و پسرش باعث شد که برای بدشانسی اسمیت در دستیابی به اسکارکمی با بدبینی به تلاقی بازیهای خوب دو سیاهپوست مطرح هالییود نگاه کنم!،آخه این ویل اسمیت که فقط در قالب سریالهای طنز تلوزیونی و فیلمهای اکشن بازی میکرد باید بهترین نقش درام خودش رو عدل همزمان با هنرآفرینی ویتاکر بازی میکرد؟؟
داستان فیلم شباهت بی نقصی به زندگی زیباست
La vita è bella - روبرتو بنینی داره و بازیهای اسمیت پدر و پسر بعضی از فرازهای همون فیلم رو زنده میکنه،البته کارگردان فیلم گابریل موچینو ایتالیایی است و بعید نیست که وامداری ایتالیاییش رو به یک اثر مطرح ثابت کرده!
پدری اریژینال و زحمتکش که به خاطر عدم درک حضور پدر خودش در کودکی با خودش عهد کرده که هیچوقت غم بی پدری رو فرزند خودش تجربه نکنه و پس از یک سلسله بدبیاریهای اقتصادی و جدایی همسرش تصمیم میگیره در اوج مشکلات اقتصادی در دوران زمامداری ریگان تغییر شغل داده و به کسوت تازه ای در بیاد که بتونه از عهده مخارج زندگی خود و تنها پسرش بر بیاد،فیلم در ژانر درام ساخته شده و مثل تمام داستانهای هالیوودی پایان خوشی همراه با دستیابی پدر به آرزوهاش داره...
اصل داستان یک حکایت واقعی است در مورد زندگی یک میلیونر خودساخته به نام کریس گاردنر که لحظات سخت زندگی نتونست از پا درش بیاره و ویل اسمیت به خوبی از عهده ایفای اون براومده و در ضمن جزء تهیه کنندگان فیلم هم بوده،امیدوارم که بازم بتونم اسمیت رو در همچین کارهایی ببینم...

فیلم برای موارد زیادی کاندید جایزه در جشنواره های مختلف بود ولی بدبیاری دست از سرش بر نداشت!
پ.ن: ویل اسمیت برای ایفای این نقش واقعاً سبیل گذاشته و به عنوان یک مهارت ناشی از هوش و استعداد به دستیاری دوتا از قهرمانهای حل معمای مکعب روبیک یاد گرفت که چگونه در حدود 2 دقیقه6 سطح مکعب روبیک رو درست کنه!
پ.ن: دوتا چیز خیلی این فیلم رو دل نشین کرد ، یکی تسلیم نشدن جلوی سختیهای واقعی تو یک زندگی سگی که همه چیز فقط بوی اقتصاد و پول رو میده و دیگری همین مکعب روبیک که بازیچه بچگی خودم بود!

تعطیلات نوروزی و کشف یک جاده دورافتاده



تعطیلات نوروز هم گذشت،با بارندگی و سرمای بی سابقه،سیل نمایش فیلمهای مثله شده بدربخور و فیلمهای در پیتی ته انباری مونده که خوشبختانه پای هیچ کدوم ننشستم و وقتم رو به بطالت نگذروندم!،طعم ترش و شیرین که بدجوری عاریه ای به نظر میومد(تلخ و شیرین قبل از انقلاب!) هم نتونست حتی یکبار تا آخر پای تلوزیون وطنی میخکوبم کنه.باید گفت بدرود ای تلوزیون وطنی،ای ماهواره ها مرا دریابید!!

در مدت تعطیلات تصادفاً پایم به یک جاده دورافتاده و غیر متعارف استان فارس باز شدکه تا به حال از اون مسیر نگذشته بودم و شاید باورتون نشه دست کمی از بعضی جلگه ها و کشتزارهای پلکانی شالی در شمال کشور نداشت!،اگر در همین فصل سال گذرتون به جهرم در استان فارس افتاد از مسیر جاده سیمکان به سمت میمند سفر کنید و یا از شیراز از طریق جاده کوار به سمت میمند برانید و ببینید در اعماق مناطق گرمسیری فارس چه بهشتی پنهان شده،شالیزارهای پلکانی ،تاکستانهای مکانیزه و منظمی مثل جنوب فرانسه!!،و دیواره محصور کننده باغات از جنس گل محمدی!! و کوهستانی که در زمان سفر ما در آغوش مه و ابر انگار سر به آسمون می سایید...
در مسیر به شهرمیمند فارس رسیدیم که شاید اهالی استانهای دیگه در موردش کمتر بدونن و اکثر تولیدات عرقیات گیاهی و مفیدی که به نام فارس نوش جان می کنید محصول این دیار بکر و دست نخورده است با باغات سرسبز و درختان بیدمشک و درختچه های گل محمدی و نسترن،من که طاقت نیاوردم و به یاد شرتو عرق طارونه و بیدمشک و نعنای دو آتیشه رو استاد کردم!.
پ.ن: این شهر کوچک سایت اطلاع رسانی مفیدی داره،میتونید صدق گفتارم رو به چشم ببینید!،ضمناً عکسهایی که روی مطلب گذاشتم از همین سایت برداشتم.


Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes