غرب فقط مفهومی جغرافیایی است
به نظر من در جواب فراخوان صاحب سیبستان علیاء!،قبل از هر چیز بایستی یک شناسنامه نیم بند از سرگذشتمون رو برای مخاطبین بذاریم تا این امکان فراهم بیاد که یک دسته بندی از طیفهای مختلف فکری،سنی،عقیدتی و تجربی مشخص بشه،اینجاست که میشه اطلاعات پایانی رو دسته بندی کرد و به نتیجه رسید،پس اینطوری آغاز میکنم که 36 سال دارم،مسلمانزاده ای هستم که فعلاً مشغول پیدا کردن پاسخهایی برای تضادهای اطرافم هستم،اعتقادات مذهبی به معنای سینه زدن زیر علم این آقایون یا اون آقایون رو اصلاً قبول ندارم ،اعتقادات ایدئولوژیک ندارم،متاهل،چند سفر کوتاه به آسیا و اروپا داشتم،کارشناسی فنی از یک دانشکده مقبول وطنی،کمی آشنایی با زبان انگلیسی،7-8سال سابقه کار فنی در بخش دولتی،وبلاگ نویسی رو 6-7 ماهه که دارم مزه مزه می کنم،اگه فیلم دیدن و کتاب خوندن و وب نبود حتماً تا حالا دق کرده بودم!
غرب برای من یک مرزبندی مشخصی نداره،حداقل چندین سال اخیر به این باور رسیدم،شرق و غرب تو ذهن آدمها شکل میگیره،سرعت جهانی شدن بقدری زیاد بوده که نمیشه گفت مرزهای شرق و غرب کجا شکل میگیره و آیا اصلاً چنین چیزی وجود داره؟؟اگه به تاریخ رجوع کنیم مذاهب اصلی تاریخ دنیای قدیم در 1000 سال گذشته مبدع واژه غرب و شرق بودند و اینجوری بین سرزمینهاشون حصار کشیدند و پیش از این شرق فقط محل طلوع خورشید و مغرب جایی بود که خورشید از چشمها پنهان می شد،حقیقت پیشرویی که بعد از انقلاب صنعتی درد و رنج انسانی رو کمتر کرده و با استفاده از بهره وری بیشتر رونق قابل توجهی به اقتصاد دنیا داده،باعث خط کشیهای جدیدی شده که شاید مبداء جدیدی برای مفهوم شرق و غرب باشه و از دل رقابت پذیری و بقاء برخاسته، الان اقتصاد جهانی فقط در غرب متمرکز نیست بلکه در بخش قابل توجه و پر جمعیتی از شرق جغرافیایی کره زمین نیز در حال شکل گرفتن است و حقیقتی به نام چین،هند و کشورهای آسیای جنوب شرق به همراه منابع عظیم هیدروکربوری خاورمیانه و آسیای مرکزی جایی برای تمرکز اقتصاد به مفهوم غربی باقی نمیگذارند.اگر خط کشیهای جدید رو در همون قالب جهان اوٌل و جهان های بعدی! قابل قبول بدونیم،دنیا به صف بلندی از جمعیت بشری تبدیل شده که ابتدای اون به طرف برخورداری و حداکثر امکانات تمایل داره و انتهای اون از حداقلها هم بی بهره است،این که چرا جهان اوٌل ابتدای این صف ایستاده و چه جوری بقیه جاهای دیگری قرار گرفتند،خودش یک بحث مفصله،و نمیشه به راحتی قضاوت کرد،ولی بعقیده من قرار گرفتن در کجای این صف همٌ و غم ویژه ای رو میطلبه و فقط به خواستن تنها محدود نمیشه،رقابت برای بقاء تعیین خواهد کرد که چه چیزی رو سهم خودمون بدونیم و چه چیزی را در دوردستها با حسرت نظاره کنیم.
برای من غرب چیز بازدارنده ای به حساب نمیاد،خیلی هم رنگین و فریبنده نیست، برای من معنای بودن در جوٌ رقابتی سنگین جهان اول کاملاً قابل درکه و میتونم بفهمم چرا ابرانسان نیچه خلق شده و قراره که به کدوم سمت بره،زیر پا قرار دادن ضعفا و حکم به نابودی و نیستی کسانی که نمیتونند تو این مسابقه به سمت جلو بدوند خیلی واضحتر از شعارهای انساندوستانه و پزهای حقوق بشری است و متاسفانه واقعیتی است که اجتناب ناپذیره...