Friday, November 1, 2013

خبرنگار ایرانی اتاق خبر را دیده است؟

از نوجوانی با نوشتن و انتشار و خبر در قالب کارهای غیر حرفه ای دوران تحصیل و بعدها کمی جدیتر  و درون سازمانی در تماس بوده ام و صد البته برای هیچکدام  آموزشی به معنای حرفه ای ندیده ام، ولی تا قبل از دیدن سریال تلوزیوتی "اتاق خبر" هیچگاه چنین به روح واقعی حاکم بر خبرنگاری و تولید مفهوم خبر توجه نکرده بودم!.
اتاق خبر سریال تلوزیوتی تولید شبکه محبوب HBO در خلال سالهای ۲۰۱۲ تا کنون طی دو فصل و سرجمع ۱۹ قسمت پخش شده است و احتمال تولید فصل سوم برای سال ۲۰۱۴ میلادی نیز از نظر دور نیست.نویسنده گی آرون سورکین و بازیگری جف دانیلز کمدین همکار جیم کری در احمق و احمقتر سالهای دهه نود میلادی به نقش گوینده اصلی شبکه خبر کابلی آتلانتیس با تجربه چندین و چند ساله در گویندگی خبر و هزار و یک مشکل شخصی که وظایف حرفه ای وی را تهدید می کند  و تیمی از پیر و جوانهای سینما و تلویزیون شما را به تماشای داستانی غیرخطی و با نگرشی حرفه ای و همزمان شخصی به حرفه تولید خبر در یک شبکه خبری و روابط انسانی درون تیمی، لحظات پرکششی برای بیننده رقم می زنند.
پ.ن: مسئولیت پذیری، پاسخگویی، غلطیدن تجربه به دامان هیجان تیم یا مهار جوانی و جستجوگری تیم با مصلحت اندیشی ریش  سفیدان شبکه،گاف اهالی سیاست، بده بستانهای پشت پرده و هزار زشت و زیبای این حرفه را با دیدن همین دو فصل به تازه کارهای خبر به آنانی که هنوز آلوده خبرسازی جهان سوم نشده اند پیشنهاد می کنم.

Friday, September 20, 2013

منحنی یادگیری تمامیت خواهان

احساس شادمانی این روزها با دلشوره ای از جنس سه مصرع آخر تصنیف  هشداردهنده هوشنگ ابتهاج همراه است :
"اين چيست که در دست ِ تو پنهان است ؟
اين چيست که در پاي تو پيچيده ست ؟
اي آزادي ! آيا با زنجيرمي آيي ؟"
روندهای مثبت تصمیم سازی و فاصله گرفتن از آن کابوس هشت ساله لعنتی که آرام خیال جهانی را بر هم زده بود پرسشهای زیادی را به ذهنم سرازیر ساخته که با شما در میان میگذارم. قبل از هر چیز با این پرسش آغاز می کنم که آیا عنصری به نام یادگیری در حافظه دیکتاتوری معنا دارد؟ اگرعبرت گرفتن معنا داشت دیکتاتورها هیچوقت به پایان غم انگیزشان سلام می دادند؟ آیا ساختار دیکتاتوری قابلیت اصلاح دارد؟.با همین پرسشها به دنبال جوابهای مشابه در فضای رسانه های بین المللی و وبلاگهای انگلیسی زبان گشتم و پاسخها را نیز با شما در میان می گذارم:
   مطالعه رفتاری نظامهای آمرانه و تمامیت خواه نشان داده که سودای سروری را هیچگاه با مطالبات مردمی,عزم جهانی یا بررسی ساختاری و عبرت آموزانه در خصوص سلفهای خود یا در مقیاس جهانی تاخت نمی زنند.
ساختار نظام سرمایه داری جهان اول به دنیا به چشم یک شرکت بزرگ و بسیار عریض و طویل می نگرد,زمامداران حکومتها در حکم مدیران میانی هستند که تا زمان ایجاد ارزش افزوده و سود پایدار فلسفه ماندگاری شان قابل توجیه است,حکومتی که هر روز سود کمتری برساند و داعیه زدن دکان شخصی با تهدید ارزش سهام شرکت مادر را داشته باشد معنایی جز براندازی را بر نمی تابد.حتی اگر در میانه راه براندازی آن مدیر میانی ناگهان از خواب خرگوشی برخیزد و به فکر چاره ای از نوع برد-برد برآید,دیگر مجال چندانی باقی نمی ماند و زنگها برای رفتنش به صدا در می آیند.این موقعیت دوگانه برای برادر بزرگتر و مدیر میانی می تواند با محاسباتی از جنس میان مدت با حداکثر صرفه برای برای برادربزرگتر,کمترین هزینه خشونتهای نظامی و نهایتاً چیزی در حدود یک انتخابات آزاد با سیگنالهای کاملاض شفاف در مورد  تغییرات اصولی و چند برداره پایان پذیرد.سناریوی بعدی چیزی در حدودعراق, لیبی و سوریه چند صباح دیگر است. سناریوی دیگری نیز  در حد و حدود حکومتهای چین,روسیه و ونزوئلا وجود دارد که نشان میدهد نوع جدیدی از توتالیتریسم نیز در سایه موقعیتهای ژئوپلتیکی,جمعیتی, ذخایرانرژی بازتولید گردیده اند.این نوع حکومتها سعی در تغییراتی در مقیاس کف مطالبات مردمی,نیم نگاهی به حقوق بشر, انتخابات حزبی و ایجاد  نوعی فیگور دموکراتیک دارند.مطالعه کتاب "منحنی یادگیری دیکتاتورها" نوشته ویلیام جی دابسون را اکیداً توصیه می نمایم.
پ.ن: همه این مثنوی را آوردم که بگویم امیدوارم و هنوز ذره ای از خوشبینی ذاتی ام کم نشده!,فقط دوست دارم بدانم در صفحه کدام سناریو ایستاده ام.
پ.ن:من از دورانی می آیم که بچه ها گنجه ای از کتاب و کاست نوار و مطبوعات آن زمان را به وفور در اطرافشان در اختیار داشتند, کاست ویکتور خارا و داستانهای دردناکی که از شکنجه و مرگ قهرمانانه وی نقل می شد باعث شد تا پس از سالها نقبی به موسیقی و زندگی اش بزنم و متحیر بمانم که دیکتاتورها چطور نمی توانند آواز یا شاعری را تاب بیاورند ولی دغدغه تغییر جهان را دارند؟!
پ.ن:  مطالعه "راهنمای بقا برای دیکتاتورها" نیز خالی از لطف نیست!



Saturday, September 7, 2013

مسافر اقلیم کردستان

سفر به اقلیم کردستان بعنوان حکومت فدراتیو خودمختاری که پس از اشغال عراق توسط آمریکا شکل گرفته است از برنامه های الویت دار پس از مهاجرت به کرمانشاهان بود.گرچه اکثر پیشنهاداتی که از طرف دوستان می رسید چیزی در حدود ایام عید و موسم کنسرتهای پاپ ایرانی بود,ولی طی همین چند هفته گذشته یکدفعه خبر رسید که نمایشگاهی تخصصی برپاست و دیگر بهانه کاملاً جور شد!.
اقلیم کردستان عراق در مجاورت استانهای کرمانشاهان و کردستان ایران به لحاظ اقلیم شباهت تامی با ارتفاعات و مناطق کم ارتفاع کرمانشاهان دارد و کمتر می توان مناظری مانند کردستان ایران در آن یافت. شهرهای کلار, اربیل, سلیمانیه, دربندیخان, داهوک و زاخو مهمترین شهرها و شامل بیشترین جمعیت شهری اقلیم کردستان به شمار می روند که فقط 4 شهر اول در مسیر زمینی سفر من بودند.اربیل و کلار  از لحاظ  آب و هوا چیزی در حدود قصر شیرین و نفت شهر و سلیمانیه و دربندیخان در حدود سرپل ذهاب رده بندی می شوند.ساختار شهری و زیرساخت سلیمانیه به نظر من برتر از اربیل بعنوان پایتخت طبقه بندی می شود ولی رشد و توسعه اربیل و عطش جذب درآمدهای نفتی منطقه در آن,  در عرض چندسال آینده به شرط  ادامه امنیت و ثبات فعلی می تواند طلیعه ظهور دبی دیگری در جوار ایران باشد.
مردم اربیل خوش برخوردتر و دارای ظرفیتهای کاسموپلیتن شدن هستند,هنوز زبان انگلیسی رواج نیافته ولی در بین دانشجویان و فرهیختگان آن دیار برقراری ارتباط  گویشی با خارجی ها به سهولت ممکن است.کردستان اقلیم خوراکی های گوشتی است,کباب گوشت قرمز و مرغ و اغذیه هایی که بر اساس مواد گوشتی تهیه می شوند الویت اول رستورانهای کردی است.
تفاوتهای مشهود بین احزاب و دسته جات کرد در موسم انتخابات پارلمان و شوراهای دیار,همزمان امیدها و دلشوره های بسیاری در باب آینده اقلیم به ذهن متواتر می سازد,ولی بی شک شخصیت سیاستمدار و معتدل مام جلال نقطه قوتی برای قوام حکومت و گردش آن خواهد بود.آینده ذخایر انرژی اقلیم,استقلا فدراتیو و سرنوشت کردهای سوریه و ترکیه و لاجرم ایران سوالات اساسی در باب آینده پژوهی این سامان است.
فرصت کسب و کار, تاسیس شرکت, صادرات و واردات در اقلیم به شدت وسوسه انگیز است گرچه رانتخواران وطنی در فرصتهای پیشین اعتماد به ایرانی را به دره بی اعتمادی پرتاب کرده اند,ولی هنوز هم اگر مرد عمل و سرمایه باشد و با کردها نیز ارتباطات نسبی و سببی داشته باشد میتواند بر روی آینده میان مدت این بازار حساب کند.ترکیه و مصر در کنار کشورهای غربی از فعالان بازار اقلیم کردستان به شمار می روند.برنامه های تفضیلی توسعه کردستان از قرار به شرکتی یا مشاوری ژرمن سپرده شده و نوید زیرساختی  محکم را می دهد.
پ.ن: یارانه حزبی و دولتی اقلیم کردستان به مردمانی سختی کشیده با رد و رنج سالها جنگ و آواره گی,رفاهی چشمگیر و امنیتی روانی اعطاء کرده ولی نقدینگی  مذکور خاطرات سالهای 1353تا1355 خودمان را به خاطر می آورد که چگونه رفاه توقعات و پرسشهای مردم را دگرگون می سازد.از طرف دیگر اختلافات چشمگیر بر سر برداشت از ذخایر نفتی شمال عراق و سهم مستقیم اقلیم از این درآمدها میتواند پتانسیل  بالایی از خطر برای سالهای آینده حکومت خودگردان در مواجهه با دولت عراق مرکزی به همراه داشته باشد.
پ.ن: نسخه تبدیل شدن به چیزی شبیه به دبی برای مردمی که استعداد بیشتری نسبت به عربها دارند,باعث خواهد گردید تواناییهای بالقوه کردها در سایه رفاه تزریقی فعلی بخشکد.
پ.ن: شایعه فوت مام جلال طالبانی و اعلام پس از نتایخ انتخابات پارلمان در میان مردم نگرانی های بزرگی به دنبال دارد.




Friday, May 10, 2013

چهارخوانی Quartet


داستین هافمن هم به کارگردانی رو آورده است و در آخرین تلاشش در سال 2012 با همتی بی نظیر به قدردانی از  بازنشستگان و فرهیختگان موسیقی پرداخته و در این میان جمع بی بدیلی از هنرمندان فرزانه پرده نقره ای را نیز  به این مهمانی فراخوانده است.این روزها ساخت فیلم با هنرنمایی ریش و گیس سفیدهای سینما رونقی یافته و پس از "The Best Exotic Marigold Hotel" که به معنای واقعی در جوایز اسکار از  آن قدردانی نشد,این دومین اثری است که طی یکی دوسال گذشته به مضمون فرهیختگی نگاهی نو دارد.
چهارخوانی یا چهارنوازی" Quartet" اثری است در ژانر کمدی-دراماتیک,مملو از  قطعات بیاد ماندنی موسیقی کلاسیک و اجرهای اپرا که توسط جمعی از ستارگان واقعی روزگار دور این هنر به اجرا درآمده است.کشش دراماتیک داستان به روابط رمانتیک دو نفر از گروه چهارخوان باز می گردد که در اقامتگاه ویژه موسیقیدانان بازنشسته به سر می برند. بازیهای دوست داشتنی هنرمندان بزرگ سینما بریتانیا در کنار چهره های گذرکرده از روزگاری دور مخلوطی از  قدردانی,اندوه استیلای کهن سالی و اشک شوق به چشمها می آورد.
ایده ساخت و ساز مرکزی برای نگهداری ازهنرمندان بازنشسته و ایجاد فضایی همراه با احترام و فهم متقابل زحمات این بزرگواران که به بنای ساختمان Casa di Riposo per Musicisti در 1896 توسط جوزپه وردی فقید در میلان ایتالیا باز می گردد, جزء آرزوهایی است که شاید در مملکتی هنرپرور چون ایران در روزگاری که مردم غم نان را کنار بگذارند زیاد دور از ذهن نخواهد بود.
پ.ن: وقتی از دهه چهرم عمر میگذری تازه نوبت فهم دوران خاکستری و سفید فرا می رسد,همان چیزی که به گمان من برای داستین هافمن بعنوان ایده ساخت فیلم مطرح بوده است.
پ.ن: وقتی به پایان غم انگیز  شادروان حسین سرشار فکر می کنم بیشتر به ایده داشتن چنین اقامتگاه هایی برای کسانی که بخشی از حافظه فرهنگی و هنری کشورمان هستم مصمم تر فکر می کنم.


Friday, April 5, 2013

تواتر و تکرار موسیقی در ذهن و شنیدار Earworms

حالت خاصی از تکرار موسیقی در ذهن یا تبادر چندباره ملودی,شعر یا ریتم آن در حافظه شنیداری باعث شده بود همیشه از خودم بپرسم چه چیزی باعث ماندگاری این قطعه در ذهن می شود؟.در تعطیلات چند روز اخیر فیلمی درباره دوران زندگی مشترک ارنست همینگوی و مارتا گلهورن می دیدم که در طی این دوران هردو بعنوان خبرنگار و نویسنده جنگ داخلی اسپانیا را در خلال صفوف بریگاد انترناسیونال تجربه کردند,سرود انقلابیون اسپانیایی که در فیلم نیز بازخوانی می شد ,ترانه ای است برگرفته از یک ملودی  فولکلریک قرن 19 میلادی با با نام "¡Ay Carmela!" که با توجه به تم حماسی و ضرباهنگ اسپانولی آن یکی دوروزی در ذهنم تکرار می شد.
ماندگاری شعر ,ترانه یا ملودی در قالب یک سرود ملٌی چیز جدیدی نیست و ما ایراینها نیز ترانه های مانند "ای ایران" استاد بنان و"مرا ببوس" گل نراقی را با قدمتی بیش از نیم قرن و این اواخر"یار دبستانی من" و "سر اومد زمستون" را نیز در ذهنهای پیر و جوان جاری می بینیم.ولی پدیده چگونه ماندگار شدن یک اثر موسیقیایی داستان جداگانه ای دارد که در طی جستجوی شخصی ام برای رسیدن به جوابی دقیقتر به سطور پایین منتهی گردید:
در جستجوی گوگل برای پرسش فوق به مقاله ای با عنوان "Earworms" برخورد کردم که مضمون جدیدی برای این کیفیت خاص ذهنی محسوب می شود و نام ترسناکی دارد!,در واقع مقاله از عنوان پژوهشی دانشگاهی که توسط کالج گلداسمیت دانشگاه لندن در جریان است گرفته شده است و به هیچ وجه هم موضوع ترسناکی نیست و به نوعی بر ماندگار شدن نواهای موسیقی در گوش و یاد و خاطره استوار شده است که می تواند از تاثیرهای لذتبخش تا آزاردهنده متفاوت باشد.
با توجه به اینکه پژوهش هنوز در جریان است و از همه کسانی که تجاربی در خصوص این کیفیت شنیداری-ذهنی دارند نیز در سایت دانشگاه برای پرکردن پرسشنامه پژوهشی شان نیز دعوت کرده است,اثراتی که تاکنون شناسایی شده اند هنوز به قطعیت نرسیده اند ولی می توانند تا حدودی این پدیده را تبیین کنند.
به طور خلاصه این پدیده می تواند در اثر یک یا چند علت به شرح ذیل حادث شود:
- در معرض موسیقی قرار گرفتن
-در معرض تکرار موسیقی قرار گرفتن
-کلمات خاصی در شعر یادآور موسیقی مشخصی  باشند
-شخص یا موقعیت مکانی یا تداعی لحظه ای خاص,موسیقی را تداعی کند
-استرس یا سورپرایز شدن
-رویا
-تنش ذهنی یا فکری
همانطور که شما هم متوجه شدید آثار مذکور بیشتر در دو حیطه روانی و شنیداری دسته بندی می شوند.همانطور که برای بسیاری از مردم خصوصاً کسانی که موسیقی دلمشغولی یا حرفه آنها نیست, کرم گوش می تواند لذتبخش  و سرگرم کننده باشد برای دیگرانی که آرامش ذهنی و شفافیت آن را برای کارهایی از قبیل تصنیف آهنگ,ملودی یا شعر و یا حتی سایر کارهای فکری (نرم افزاری) لازم دارند می تواند بسیار آزار دهنده باشد! و در صورت طولانی شدن  تکرار یک موسیقی مانع خلاقیت و ادامه تمرکز بر آثار دیگر می گردد!.
پ.ن: اگر جزء کسانی هستید که کرم گوش آزارتان می دهد به  پرسشنامه پژوهشی که در بالا اشاره شد مراجعه کنید,
حتی امکان مکاتبه با هسته پژوهشی مذکور نیز برایتان فراهم است.
پ.ن: این کرم گوش "¡Ay Carmela!" باعث شد تا فیلمی با همین عنوان را نیز بیابم و ببینم! و برای من که بد نشد!.

Thursday, March 28, 2013

کریستف والتز چالشی برای آکادمی اسکار

کلیشه های مرسوم آکادمی اسکار ذائقه و ذهن تمام دنیا را  آلوده  نوعی از جزم انگاری در خصوص قوانین لایتغیر آن نموده,به طور مثال بنا بر قانونی نانوشته حضور یک ابرستاره به معنای اشغال نقش اول در فیلم است و حتی اگر  سایر بازیگران نقشهای بی نظیری را ارائه دهند باز هم لایق عنوان  نقش برتر فیلم نخواهند شد,گرچه نقدهای بسیاری از طرف منتقدین طراز اول سینمای جهان معمولاً توجه را به سمت بازیگران جنبی ولی پر درخشش فیلم نیز جلب می نماید ولی قائده بازی همان است که بود!.
شاید رفتار جشنواره کن در سال 2009 از معدود تصمیمهایی بود که  برنده نقش دوم اسکار مرد  را حایز  دریافت نخل طلای نقش اول شناخت ولی باز هم تا تغییر این نگاه مرسوم راه درازی باقی است.
شاید تعریف الگوریتمی مبتنی بر نظر تماشگران,داوران و منتقدین برای شناسایی بهترین نقش های فیلم فارغ از کلیشه فعلی قدمی مهم برای شناسایی بازیگرانی به مراتب پرمایه تر از ابرستاره ها باشد!.فقط روزی را تصور کنید یک نقش چند دقیقه ای با چند دیالوگ  کوتاه و ایفای درخشان بتواند اسکار برتر را برای سیاهی لشگر فیلم به بار آورد!,چه روزی خواهد شد آن روز!...
 
تمام مقدمه طولانی بالا بعد از تماشای "جنگوی رهیده" به ذهنم رسید, وقتی بازی فوق انتظار  کریستف والتز توانست اینچنین صحنه فیلمی آمریکایی و وسترن را مال خود کند,گرچه بعد از معرفی وی به عرصه هالیوود دیگر در آمریکا ناشناس نمانده,ولی هنوز هم سهمی بیشتر از اسکار نقش دوم مرد برایش به ارمغان نیاورده است.
والتز 50 ساله پیش از این در اروپا و کشورهای آلمانی زبان بسیار سرشناس بوده و فقط نقشهای اهدایی تارانتینو توانست او را به دروازه نقشهای مطرح هالیوودی نیز رهنمون باشد.وی توانمندی ویژه ای برای ایفای نقشهای از خاکستری تا سیاه را با خود همراه دارد گرچه در فیلمی از جنس فیلمهای تارنتینو می تواند نقش محبوب یا حتی شهید  را نیز بازی نماید!.
پ.ن: البته به نظر می رسد ذهن چالش برانگیز تارانتینو نیز مخلوطی از گیشه و به چالش کشیدن آکادمی را همزمان نشانه رفته است وگرنه حضور برادپیت و جیمی فاکس وزنه کمی برای فیلم نیست ولی در عوض این والتز است که نظرها را خیره کرده است!.
پ.ن: استفاده از موزیک سبک رپ سیاهپوستان و عینک آفتابی با فریمی که در زمان وقوع داستان هنوز ساخته نشده بوده,به همراه صحنه های فوران خون مشابه ژانر انیمه های ژاپنی مورد علاقه تارانتینو در یک قاب از همان اغراقهایی که باید با امضای کوئنتین کبیر تماشا کرد!.
 


Monday, March 25, 2013

تجربه ایرانی در Royal Albert Hall

اعتراف می کنم تا قبل از  اجرای سال 2011 Adele در  رویال آلبرت هال حتی نام این مکان را نشنیده بودم ولی صحنه های زیبایی که از نمای داخلی ان در هنگام اجرای آدل دیدم باعث شد تا همزمانی اجرای گوگوش در این مکان را با تاریخچه و بعضی اطلاعات جنبی در مورد این مکان گره بزنم.

سالن اجرای کنسرت رویال آلبرت هال در منطقه Kensington Gardens لندن به سال 1867 میلادی به دستور ملکه ویکتوریا شروع به ساخت و در سال 1871 به بهره برداری رسید. معماران بنا از گروه مهندسان سلطنتی بوده وسبک معماری بنا به معماری ایتالیایی قرن نوزدهم تعلق داشته که خود از  معماری  دوران رنسانس ایتالیا الهام گرفته شده بود.
علیرغم تمام شهرت این بنا تا قبل از قرن بیستم میلادی, بیشترین شهرت آن به محل برگزاری  فستیوال تابستانه موسیقی کلاسیک BBC Proms باز می گردد که از 1941 به طور مرتب در این محل برگزار شده است, ولی فهرست بسیار طویلی از مناسبتهای مهم بریتانیا و جهان , اجراهای هنری و مجامع مهم اجتماعی علمی , ورزشی و  هنری وجود دارد که اعتبار اجرای مراسم در این مکان را افزون می نمایاند.
اجرای معروف آدل  و هیجان زدگی اش از امکان اجرا در این سالن در عین شهرت جهانی که وی  طی موفقیتهایش بعد از آلبوم "19" به ان دست یافت, باعث شد تا به تماشاگران, سلوکشان حین اجرای کنسرت, طرز پوشش لباس و فرهیختگی مردمانی که به دیدن اجرای موسیقی پاپ و نه موسیقی کلاسیک یا اپرا ! آمده اند ,بیشتر دقت کنم واز زمانی که شبکه تلوزیونی من و تو اجرای گوگوش در این سالن را تبلیغ کرده به موضوعاتی از قبیل نحوه رفتار تماشاگر ایرانی و کد لباس  و پوشش  بیشترحساسیت نشان داده ام.(با توجه به آنچه در مورد رویدادهای نه چندان بسنده رفتاری هم میهنانم در اینگونه کنسرتها شنیده یا خوانده ام)
با توجه به اطلاعاتی که از گیشه های فروش بلیط این سالن به دست آورده ام, به طور معمول این سالن محدودیت کد پوشش را برقرار نمی  نماید مگر آنکه به دلیل مشخصات اجرا یا سطح اجتماعی مدعوین و دیسیپلین های مورد درخواست برگزارکنندگان نوع خاصی از پوشش اعلام گردد ولی در عین حال لباسهای بسیار راحت و اسپرت و به خصوص استفاده از پوششهای برهنه در قسمت بالاتنه برای خانمها مرسوم نیست.
با توجه به انعکاس کنسرتهای برگزار شده در این سالن در سطح بریتانیا و گاهی در سطح بین المللی ,رفتار و کردار فرهیخته مدعوین بویژه آنانی که به تماشای نماد موسیقی و فرهنگ ملٌی خویش نشسته اند می تواند سفیر فرهنگی ایرانیان باشد.
پ.ن: قیمت بلیط  مراسم و کنسرتهای این سالن دامنه متفاوتی بر حسب انتفاعی بودن یا خیریه به خود اختصاص می دهد و در خصوص این مراسم که به جشن موفقیت  آلبوم "اعجاز" خانم گوگوش تعلق دارد از رقم نسبتاً گزاف 180 پاوند انگلیس برای محل تجمع ایستاده (ارزانترین بلیط)  برای هر نفرآغاز می گردد!, که در صورت تکمیل شدن همه سالن طی شبهای اجرا موفقیت مالی بی نظیری برای برگزار کنندگان محسوب خواهد شد.در مقایسه اریک کلاپتون طی ماه می آینده در همین سالن اجرا دارد و قیمت بلیطهایش بین 388 پاوند تا 2550 پاوند برای هر نفر متغیر است!!.( امیدوارم قیمت بلیطهای این کنسرت ارتباط منطقی با رفتار و فرهیختگی شرکت کنندگان آن داشته باشد.)
پ.ن: از این سالن برای محل فیلمبرداری بعضی فیلمهای معروف نیز استفاده شده که از جمله میتوان به نقطه اوج فیلم "مردی که زیاد می دانست" هیچکاک نیز اشاره کرد.
پ.ن : عکسهای داخلی سالن برای من ایرانی که سالنی معتبرتر از تالار وحدت را در داخل ایران تجربه نکرده بسیار حسرتبار است!, ولی نباید فراموش کرد که کشور میزبان از قرن 12 میلادی پارلمان داشته و نسخه تمدن بخش اعظمی از جهان را نیز پیچیده و از همه جالبتر اینکه این بنا را از قرن 19 میلادی  بنا کرده است,اگر همه این تجربه های تاریخی  شرط لازم باشد تا بتوان چنین فیلاهارمونیکی داشت باید چند قرن دیگر هم صبر کنیم!!؟.
پ.ن: تقدم توسعه سیاسی بر فرهنگ یا بالعکس را قبول دارید؟

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes