Saturday, March 17, 2007

ده نکته برای لذت بردن از مسافرت و تعطیلات


فصل مسافرت و دید وبازدیده و چند روز جدا شدن از فضای کسب و کار،مدت زیادیه که تو صحبت با دوستان میبینم که انگیزه ها و کردار اکثر ما ایرانیها در مسافرت منجر به لذت بردن،استراحت کردن و به قول فرنگیها Chill Out نمیشه!،اینه که چندتا توصیه کوچولو و به یاد موندنی قبل از شروع تعطیلات میکنم حتی اگه شده یک دونه رو به کار ببندید، و بعد از تعطیلات بیایید اثرش رو برای بقیه تعریف کنید!!








1-قراره که از زمانتون در تعطیلات لذت ببرید پس اولین چیزی رو که از ذهن باید پاک کنید برنامه خرید و جستجوی بی پایان درمراکز خریدوپاساژهاست !،قاطی بازی خرید و فروش شدن ناخودآگاه شما رو برمیگردونه به زندگی روزمره و تمرین فرسوده کننده برد و باخت!،بساط سوقاطی و یادگاری رو یک بار هم که شده در این مسافرت کنار بذارید،بساط خرید وچونه زدن و جلوی ویترین مغازه ها معطل شدن موقتاً تا پایان مسافرت تعطیل!!
2-اگر در ترکیب خانوادگیتون فرزندان رده سنی 12-19ساله دارید برای انتخاب مقصد حتماً به جایی فکر کنید که لااقل بخشی از تفریح و نیازهای این رده سنی رو پوشش بده، مکانهای تاریخی یا صرفاً مناظر طبیعی جوابگوی انرژی این رده سنی نیست،مثلاً مراکز تفریحی و سرگرمی،پارکهای بزرگ و مجموعه های ورزشی آبی میتونه امتیاز مناسبی برای مقصد مسافرتی باشه.

3-از برنامه ریزی حواشی سفر که بگذریم(مقصد،وسیله،زمان رفت و برگشت) در زمان استقرار در مقصد دست از برنامه ریزی و سخت گیری برای مدیریت زمان بردارید،از زندگی ماشینی تون در همین چند روز فاصله بگیرید،نیازی به رعایت همه اون چیزهایی که تو زندگی کسالت بارمون در طول سال داریم،نیست! فقط خودتون رو رها کنید ! از فکر خیال،فقط تبدیل بشید به تن و اندیشه ای رها !
4-برای خورد و خوراک سلیقه ها و ذائقه های متفاوتی هست ولی سعی کنید اغذیه بومی و سنتی محل اقامتتون رو حتماً امتحان کنید.
5-سعی کنید با مردم بومی و محلی وارد صحبت و مبادله فکری بشید حتی اگه شده چند جمله،سعی کنید لهجه های متفاوت رو بشنوید و در ذهنتون مقایسه کنید،در محلهای عمومی با آدمهای غریبه هم صحبت بشید و باب آشنایی رو فرابیارید،هر چیزی که بتونه شما رو از خود روزمره تون جدا کنه حتماً تاثیر شگفتی بر روحیه تون میذاره.
6-در برنامه شخصیتون حتماً اکوتور یا تور طبیعت گردی رو جا بدید،این فصل زمانیه که تمرکز میطلبه و دراز کشیدن روی یک کپه سبزه سبز و نسیم رو با تمام وجود حس کردن،مناظر طبیعی ذهنو و چشمها رو همزمان پر میکنه و آرامشی بوجود میاره که از استرس جداتون میکنه.
7-اگه شده یک کتاب از بین کتابهایی که همیشه میخواستین بخونین تهیه کنید و همراه داشته باشید،زمانهای خالی قبل از چرت عصرانه و قبل از خواب شب رو با کتاب بگذرونید،فرصت مناسبیه که از کم کاریتون در مورد مطالعه فاصله بگیرید.
8-کنسرتهای موسیقی به صورت زنده رو از دست ندید،اگر امکانش هست با جوونترها بدیدن موسیقی پاپ و پر تحرک برید،موسیقی هم جزء ابزاریه که در آرامشتون نقش مهمی میتونه داشته باشه و جوونها رو هم به خوبی ارضاء میکنه.
9-وقت آزادی رو برای جوونترها بذارید که خودشون بتونن به صورت مستقل از زمان مسافرت لذت ببرن،به سینما برن،مراکز تفریحی و گشت و گذارهای ویژه خودشون،ولی میتونید دورادور هم نظارت کنید.
10-سعی کنید مسافرت رو به محملی برای فقط لذت و تفریح تبدیل کنید و هر چیزی رو که میتونه مسافرتتون رو شبیه به زندگی معمولیتون کنه کنار بذارید،خوش بگذره و سفر خوش!!!

سال نو همگی مبارک!


سالی در راهه که قراره برای من و خونواده ام سال خوبی باشه!،البته به خاطر سال خوک که سال تولد من و همسرمه نیست!،بیشتر به خاطر حضور یسنا است و امیدی که در دلمون جوونه زده و این که این مسیر پیش رو باید حتماً روشن باشه،جنگی نخواهد بود،سختیها هم رنگ می بازند و ما میمانیم و شما و یک لیست بی پایان از کارهایی که باید انجام بدیم تا سال جدید نو بشه...سال نوهمه بازدیدکننده های این وبلاگ مبارک باشه،به خاطرات خوب فکر کنید و مطمئن باشید اتفاقات خوب در راهند...

پ.ن: قول نمیدم تو تعطیلات حتماً بتونم چیزی پست بذارم ولی سعی می کنم مخصوصاً اگه چیز قابل عرضی باشه!

Thursday, March 15, 2007

زندانی که انگیزه جرم رو بالا میبره!

یک دوست ایمیلی برام فرستاده بود که زندانی در شهر لوبن اتریش رو نشون میداد، اولش باورم نشد و فکردم از این سرکاریهای اینترنتیه، وقتی دنبالش گشتم دیدم حقیقت داره و از بهترین هتلهای وطنی 7-8ستاره بیشتر داره!حیفم اومد که براتون نذارم و انگیزه جرمتون رو بالا نبرم!،میگن زندان انتهای دنیا است برای جدا کردن کسایی که لیاقت بودن تو جامعه رو موقتاً از دست دادن!،باور کنید این تصاویر خودبخود یک جور لیاقتهای دیگه ای ایجاد میکنه!!،شاید تو این جور زندونها هم شهرام هاشون رو نگه میدارند؟؟؟



فانی و آلکساندر،برگمان و مذهب



همیشه از دیدن فیلمهای اینگمار برگمان کبیر! فراری بودم،در واقع نمی خواستم فیلمی رو ببینم که در انتها مجبور باشم بدنبال سوالاتم10 تا کتاب و 40 تا سایت رو زیر و رو کنم! بی تعارف بگم با نقدهایی که قبلاً از بعضی فیلمهاش خونده بودم، این پیشداوری رو داشتم که فیلمهای برگمان کار میبره!!و ذهن آدمی که دنبال سهل و آسان کردن و لذت بردنه، همیشه در حال و هوای عمیق شدن و رنج بردن نیست، شاید برای همینه که لیست فیلمهای محبوب اکثر ما آدمها یک جورایی پر شده از عناوین هالیوودی ...

اینDVDهای مالزیایی که بین5-8 فیلم رو در هر کدومشون ذخیره کردند، یک جور صندوقچه مارگیری به حساب میاد و وقتی چندتا از عناوینشون رو میپسندی مجبوری چندتای دیگه رو هم شرمنده بشی! و وقتی گذاشتی رو دستگاه تازه معلوم میشه که چی خریدی(اون عناوین اجباری رو منظورمه!)!
تو یکی از این مجموعه های اسکاری فانی و آلکساندر اینگمار برگمان تولید1982سوئد اینجوری نصیبم شد! و وقتی تیتراژ فیلم که به زبان سوئدی بود اعلان کرد فیلمی از اینگماربرگمان فهمیدم که فرار کردن به پایان رسیده و باید بشینم نگاه کنم و قس علیهذا...
گویا اصل کار به سفارش تلوزیون و در فرمت یک سریال 4 قسمتی به مدت 312 دقیقه تهیه شده و ورسیون سینمایی اون بعداً در 188 دقیقه تدوین شده،داستانی چند لایه و باشماری از بازیگران خوب سینما و تئاتر سوئد و البته 4تا اسکار 1983(
Best Foreign Film،Best Cinematography،Best Art Direction،Costume Design)که اسکار بهترین فیلم خارجی هم از اون جمله است.
نمیخوام و نمیشه!!داستان فیلم رو زیاد باز کرد چون حواشی زیاد داره و پرسشهای زیادی رو مطرح میکنه، ولی مهمترین وقایع داستان در مورد خانواده ای سوئدی در اوایل قرن بیستمه که از گرداندن یک سالن تئاتر ارتزاق میکنند و پسر بزرگ خانواده با سکته قلبی فوت میکنه و زن جوان و هنرمندش در پی بیوه شدن به عقد اسقف کلیسای لوتری اون شهر در میاد،پسر و دخترش(آلکساندر و فانی) هم باید به خانه اسقف ادوارد برن و در اونجا با انواع مشکلات ناشی از مقررات و خواسته های اسقف و خانوادهاش روبرو میشوند،الکساندر که پسر نوجوانیه توانایی دیدن روح پدرشو داره و مرتباً فضای هملت شکسپیر بر داستان مستولی میشه و انتهای داستان به مرگ اسقف و بازگشت امیلی مادر خانواده و بچه ها به نزد خانواده شوهر اول و راه اندازی مجدد تئاتر شهر منجر میشه...استعاره و تمثیلهای بی پایان مذهبی،اسطوره ای و فلسفی ریتم داستان رو خیلی کند میکنه و از این لحاظ تارکوفسکی و پاراجانوف هم باید بیان و یاد بگیرن!،ولی صحنه قشنگی فیلم داره از دیالوگ اسقف و امیلی زمانی که اسقف تقاضای ازدواجش رو مطرح میکنه، از امیلی میخواد که برای اومدن به خونه اون هیچ کدام از مایملک،عقاید،باورها و حتی لباسهای قبلیش رو با خودش نیاره و به تعبیر اسقف از نو متولد بشه!!
این عدم تجانس دیدگاه مذهبی اسقف با پذیرش ساختارهای واقعی و غیرقابل کتمانی که وجود دارند و نمیشه نفی شون کرد و تحمیل باورهاش به امیلی و فرزندانش و تنبیهات بدنی که برای ارعاب و قبولاندن دستوراتش در حق آلکساندر نوجوان به کار می بنده با سرگذشت همه جوامعی که مذهب در اونها پر رنگه شباهت غریبی داره...

Wednesday, March 14, 2007

نتایج هفت سنگ امسال


مجله اینترنتی هفت سنگ کار امسالش رو در مورد بهترینهای رسانه در سال1385 به پایان رسوند و نتایجش رو در این لینک اعلام کرد، به شخصه تو این موارد خیلی باهاش موافقم:

در بخش مطبوعات: روزنامه اعتماد به عنوان برترین روزنامه سراسری،مجله زنان به عنوان برترین نشریه اجتماعی، سیاسی
در بخش سایتهای اطلاع رسانی:
خبرگزاری میراث فرهنگی به عنوان برترین سایت خبری،بالاترین برترین مجموعه لینک،دو در دو به عنوان برترین خبرخوان‌اینترنتی(به آقا مهدی حکیمی تبریک میگم)
در بخش وبلاگها:
یک لیوان چای داغ برترین وبلاگ اجتماعی-سیاسی( و البته اقتصاد و مدیریت)، یک‌پزشک برترین وبلاگ علمی(هنوز هم فرهیختگان فرهیخته ترند!!)
در بخش تلوزیون که نمیشه گفت حرفی برای گفتن هست ولی روی محمدرضا هنرمند رو نمیشه برای سریال معرکه امسالش زیر تیغ زمین گذاشت!

Tuesday, March 13, 2007

گیشاهای ژاپنی و خاطره ای از آستارا


سال 81به اتفاق دوست عزیزی و خانواده اش یک سفر دور شمال داشتیم و در ادامه راه به آستارا رسیدیم،اونجا دوستم یک آشنایی داشت که در تهران صاحبخونه قبلی اون بوده و جزء تجار موفق آستارا بود و خانه مجهز و سه طبقه ای در آستارا داشت که برای اقامت یک شب ما شرمنده اون و خانواده اش شدیم،پیش از این با اهالی آستارا برخوردی نداشتم و برای برخورد اول خانواده گرم و مهربونی بودن، خانمها زود صمیمی شدن و ایضاً بنده با صاحبخونه!،بیشتر حرفهامون بنا به کنجکاوی من در مورد اونور مرز بود و عادات و رسوم و سطح زندگی در آذربایجان شوروی سابق،صاحبخونه که از آذریهای همون منطقه محسوب می شد داشت برامون از عیش و نوش و کیف و تفریح مردها انور آب تعریف میکرد، می گفت در باکو مردهایی که دستشون به دهنشون میرسه دو تا زندگی کاملاً متفاوت از لحاظ زناشویی و تماس با زنها دارن ومعمولاً اضافه بر همسر و مادر بچه هاشون یک رفیقه هم برای کاباره گردی و زندگی شبانه دارند که همسرشون مسئول بچه پس انداختن ! و تر و خشک کردن بچه و خونه و زندگی است و رفیقه آقا! همراه شبانه ایشان برای بساط آب شنگولی خوردن و همراهی در مجالسی که مردان اونجا زنهای رسمیشون رو همراه نمی برند!!
قبلاً هم در مورد ژاپنیها و رسم و رسوماتشون مطالعه داشتم و چیزایی در مورد گیشاها خونده بودم و حدوداً میدونستم که ژاپنیهای متمٌول هم برای شرکت در مجاس تفریح شبانه، رسومات خاصی تا پیش از جنگ جهانی دومٌ داشتن ،ولی زنان گیشا برای اهداف خاصی تربیت می شدن و بنا به رسومات آنها گیشا یک فاحشه یا رفیقه زن برای برآورده کردن میل جنسی نیست ،بلکه یک هنرمند و توانا به هنرهای اصیل ژاپنی در رقص و آواز و نواختن ساز و از همه مهمتر شیرین زبانی و حسن مصاحبت به حساب می آمده و حتی بعضی از همسران خودشون گیشای خاصی رو برای شوهرشون انتخاب میکردند!!
دیروز این رفیقمون از خیابون انقلاب یک بقچه فیلم خریده بود که من خاطرات یک گیشا رو از روی کنجکاوی ازشون گرفتم و دیشب دیدم و باز همون خاطره آستارا برام شکل گرفت و این که مردهای شرقی به دنبال چه چیزی هستن و چرا حسن مصاحبت وهم فکری در باطن یک زن خانه دار شرقی به اندازه ای نبوده و یا نیست که بتونه مردها رو ارضاء کنه؟، البته میدونم و باور دارم که در مشرق زمین فرصتهای نابرابر برای حضور زنان در اجتماع و زندگی جدی و روبرو شدن با تمام تجاربی که مردان هم در گیرش هستن این خلاء رو ایجاد کرده ولی شباهت ماهوی این دو واقعه برام جالب بود...
خاطرات یک گیشا بر اساس نوول پر فروشی اثر آرتور گولدن ساخته شده و چند بازیگر مطرح چینی و ژاپنی و یکی دوتا کمتر مطرح آمریکایی رو با خودش داره و به روایت زندگی دختری میپردازه که توسط والدینش به همراه خواهر بزرگترش به یک فاحشه خانه و یک خانه گیشا فروخته شدند و خواهر کوچکتر که داستان بیشتر حول محور شخصیت اون چرخ میزد تبدیل به معروفترین گیشای ژاپن در خلال سالهای قبل از جنگ جهانی دوٌم شد و قس علیهذا...
پ.ن:فیلم متوسطیه و فقط به درد این خورد که جریانی رو که میخواستم از طریقش براتون مجسم کنم!!!

Monday, March 12, 2007

جهانی غیرقابل سکونت




چند وقت پیش یکی از دوستان در یکی از کلاسهای مدیریت پروژه شرکت کرده بود و بعد از دوره چون از علاقه من به آینده پژوهی و سناریونویسی اطلاع داشت،مختصری از وقایع و گفتگوهای حین دوره بین استاد و شرکت کنندگان رو برام نقل قول می کرد،گویا استاد مدعوٌ یکی از مدیران سابق سازمان برنامه و بودجه بوده که سالیان سال با مفاهیم برنامه ریزی در سطح کلان در ارتباط بوده و در پی تغییرات اخیر سازمانشون تصمیم میگیره بازنشسته بشه،صحبتهای استاد دوره تا قبل از بحث سناریوهای غرب برای آینده جهان زیاد کششی برایم نداشت چون بیشتر بحث کنترل پروژه و مدیریت پروژه بوده،ولی اشاره ای که به سناریوهای100،200 و 300ساله امریکا برای جهان کرد،حسابی برام غیرمنتظره بود و مستقیم وصلم کرد به عناوینی که به اون خواهم پرداخت...

قبلاً در مورد سناریوهای2025و2050کمی وقت گذاشتم و مطالعه دارم و انواع و اقسامشو خصوصاً محورهای انرژی،جمعیت و دورنمای بعضی از کسب و کارها رو دنبال کردم ، ولی سناریوهای 100تا300 سال آینده یک جور چالشه که حتی من رو هم که اندک اطلاعی در موردسناریونویسی و نگاه به آینده دارم حیرون و انگشت به دهن میذاره!!،این که چرا ما نمیتونیم سال آینده رو هم واضح ببینیم و چه جوری اونها حتی افق 3000 میلادی رو هم میبینند خودش کلی جای صحبت داره که باشه برای بعد!

حقیقتشو بگم نگاه من به عنوان یک کارشناس فنی حوزه انرژی هنوز با توجه به تجارب اندکم در مورد محیط زیست و مدیریت اهداف زیست محیطی و عدم تمرکز نگاه دولت حول مسئله محیط زیست، نابسنده و بی کفایت محسوب میشه!! و وقتی میخوام سناریویی رو تصور کنم چاشنی محیط زیستش همچین کمی بی نمکه!، ولی نیم نگاهی خیلی سرسری به بعضی از این سناریوهای افق 2200و2300میلادی نشون میده دردناکترین و چالشی ترین بخش قضیه ،تصویر آتی وضع آب و هوا و اقلیم زندگیه و احتمال غیر مسکونی شدن کره زمین چه نگرانی برای دانشمندان ایجاد کرده،وضعیت رو به رشد گرمای زمین و تاثیرات مخرب صنایع آلوده ساز میتونه با توجه به سناریوهای موجود شبیه کره زمینی باشه که تو بعضی از انیمیشنهای تخیلی کودکان می بینید که در اون بشر ترکش کرده...

سناریوهای زیست محیطی وابستگی تامی به انواع شبیه سازی کامپیوتری براساس روندهای موجود آب و هوایی داره و از این لحاظ کمی با سناریوهای حوزه های دیگر تفاوت داره و بیشتر با تکیه بر وضع موجود به آینده پرداخته میشه ولی این باعث نمیشه که صحت و میزان نگران کننده بودن آنها رو زیر سوال ببره...

بهگمان من کاملاً وقت اون رسیده که تیمهای مدیریت استراتژیک در کشورمون حتماً از همکاری یک گروه خلاق، توانا و آینده پژوه که بر مسائل زیست محیطی متمرکز باشند بهره ببرند و به طور موازی امکانپذیر باشه که در کنار هر سناریوی کلان مملکتی مابه ازای زیست محیطی اون رو هم دید،پدیده هایی مثل گرمایش زمین،افزایش انتشار دی اکسید کربن و گازهای گلخانه ای یک توهم نیست و موج گرمای بیسابقه ای که بویژه در شهرهای بزرگ تو منازل و ماشینهایتان بدون سیستم تهویه و چیلرهای خنک کننده گذران زندگی رو ناممکن کرده یک واقعیته،از بین بردن کمربندهای سبز شهری و مراتع و جنگلهای طبیعی باعث میشه که در مقابل این واقعیت سوزان دست تنها بمونیم،فریاد کسانی مثل این دوستمون رو جدی بگیرید بیجهت شکوه و شکایت نمی کنه! حقیقت رو بهتر از ما دریافت کرده...

در شکل زیر با سه سناریوA،BوCبه ترتیب با فرض رشد بالای اقتصادی2.7٪وجمعیت حدود 10.1 میلیارد نفری و فرض رشد اقتصادی پایین 2.2٪و همان جمعیت و نهایتاً وضعیتی مبتنی بر دیدگاههای اکولوژیکی و رشد اقتصادی2.2٪وهمان جمعیت به پیش بینی 1تا4درجه افزایش دمای متوسط جهانی تا پایان سال2100میلادی میرسیم،که در بهترین شرایط باز هم با 1 درجه افزایش دمای متوسط جهان روبرو هستیم!.لینک



Saturday, March 10, 2007

آیا بمب گوگلی جلوی فانتزیهای آمریکایی رو میگیره؟؟؟


فانتزی ژانری ایکه که در اون با استفاده از نمایه های جادویی و قدرتهای فراطبیعی به خلق مضامینی پرداخته میشه که در پس زمینه طرحش اغراض خاصی هدفگیری میشه!، همین که بدونید قدیمی ترین نوشته مکتوب ادبی (منظومه گیلگمش )نوعی فانتزی ادبی محسوب میشه ، قدمت کار دستتون میاد و دیگه مهابهارتا و افسانه هزار و یکشب رو نمیخواد شاهد بیاریم!!
فانتزی این توانایی رو داره که هر چیزی رو به یک چیز دیگه تبدیل کنه،یک جادو است و میتونه بدون اینکه فرصت پلک زدن بکنی،مثل خط میخی روی ذهن و حافظه ات میخ کوبی بشه!!، به همین خاطره که از طریق فانتزیهای کودکانه و بزرگسالانه!! انواع و اقسام تبلیغات تجاری،سیاسی و توهم قدرت مداری القاء میشه!، تاریخ و تاریخ نویسی هم گونه ای خاص از فانتزی رو در دل خودش داره که با شدت و حٌدت بیشتری واقعی تر جلوه میکنه!!،فیلمهایی مثل 300 و اسکندر از این مقوله به دور نیستند چون نظرات مورخین رو با استفاده از ابزار توانایی مثل سینما به فانتزی آغشته کردند.
بنا به سنت آخر هفته مشغول دیدن فیلم بودم و شبی در موزه با شرکت بن استیلر رو دیدم(بدجوری به نورمن ویزدم شباهت داره!، واقعاً هیچ نسبتی با هم ندارن؟؟)،فیلم یک فانتزی کم عمقه که به زندگی مردی آمریکایی میپردازه که زن و زندگی و شغل و حضانت پسرشو رو از دست داده و سعی داره که دوباره شروع کنه...
داستان فرعی فیلم طرح شعارهای تکراری آمریکایی بعنوان ژاندارم دنیا و موجد صلح ودوستی بین تمامی نژادها و ملتهای مختلفه که در قالب عروسکها و ماکتها در یک موزه تاریخ باستان نیویورک هستند و شبها به افسون یک لوح جادویی فراعنه جون میگیرن و با هم در گیرن تا طلوع صبح! و این یک آمریکایی که میتونه صلحو برقرار کنه وبا کمک فرزانگی تئودور روزولت محبوب!! هم موفق میشه که به همه نابسامانیهای موزه و زندگی خودش سر وسامون بده!.
فانتزی بامزه فیلم اینه که آمریکایی که تاریخچه آنچنانی در جهان باستان نداره سعی میکنه که نشون بده حتی میتونسته مناقشات اون موقع رو هم حل و فصل کنه!، بدون اینکه اظهار نظری بکنم که از بیطرفی فاصله بگیره باید بگم تمهای تبلیغاتی این چنینی بدجوری آزارم میده...
حق با سلمانه، واقعاً فیلمی مثل 300 دست کمی از سایر فانتزیهایی که به خورد مردم دنیا میره نداره و چیز جدیدی نیست که بخواهیم براش زیادی انرژی بذاریم،همین بغل گوشمون اماراتیها هم دست اندرکار فانتزیهای ساخت و سازی هستند و میخوان هرجوری که شده در تاریخ دنیا ردپایی داشته باشن حتی اگر شده به دروغ یا از طریق ساخت یک سری ماکت از روی اصل اثر! و تاثیر فانتزی گونه چنین تحریفهایی شاید 5 سال دیگه باعث بشه مثلاً توریست اروپایی بزرگترین آثار تمدن بشری خاورمیانه و جهان رو در امارات به تماشا بشینه و ما همینجوری مشغول امضاء کردن طومار و ساختن بمب گوگلی باشیم!!!!

Wednesday, March 7, 2007

هشتم مارس و موعد ساليانه بررسي كارنامه اقدامات آقايان


The United Nations' theme for International Women's Day in 2007 is "Ending Impunity for Violence against Women and Girls."

فردا 8 مارس 2007 است و زمان گردهمايي ساليانه زنان جهان براي حركت به سمت آينده اي مطلوب كه در آن خبري از خشونت و هيچ انگاري جنسيتي زنان نباشد.
براي احترام به مادران،خواهران،زنان و دخترانمان و ارج نهادن به مقام زن ايراني، و روشن نمودن افكار آقاياني كه هنوز از حضور انساني در كنار خويش بيخبرند!،
اول اينكه از طريق لوگوي كمپين رهايي فعالان جنبش زنان به سايتشون بريد و امضاء كنيد، عده اي دارن به خاطر برداشت سليقه اي از اعتراضشون دچار صدمات جبران ناپذيري به سلامتي شون ميشن!
دوم اينكه فردا مراسم بزرگداشت هشت مارس «روز زن» در سازمان دانش آموختگان ایران برگزار خواهد شد. به گزارش روابط عمومی، در این مراسم که از سوی کمیسیون زنان دفتر تحکیم وحدت و سازمان ادوار تحکیم وحدت، ساعت 17 روز پنجشنبه 17 اسفند در محل سازمان دانش آموختگان ایران برگزار خواهد شد، دکتر بابک احمدی، خانم ها دکتر شهلا اعزازی، دکتر فاطمه صادقی، نسرین ستوده (عضو کانون مدافعان حقوق بشر)، هما مداح (عضو مرکز فرهنگی زنان) ، فرناز سیفی (عضو مرکز فرهنگی زنان) و سخنرانی خواهند کرد. نشانی: تهران، خ خواجه نصیر، نرسیده به میدان عشرت آباد(سپاه)، پلاک 201، طبقه سوم.، اگر براتون امكانپذير هست حضور پيدا كنيد تا زنان رو به ادامه راهشون تشويق كرده باشيم. لينك
سوم اينكه مضمون گردهمايي جهاني امسال به ابتكار سازمان ملٌل خاتمه دادن به ناديده گرفتن خشونت عليه دختران و زنان است،به اين مضمون فكر كنيد و هر وقت خواستيد از برتري فيزيكيتون مقابل زنهاي اطرافتون سوء استفاده كنيد فقط يك لحظه به آمار حوادث بيشمار ناشي از خشونت بر عليه زنان در كشور خودمون كه گاه و بيگاه سروصدايي بر پا ميكنه و اكثراً هم بر جوانب اون سرپوش گذاشته ميشه فكر كنيد...

Tuesday, March 6, 2007

فهم سناریوهای آینده با تمرکز بر درک مطالبات مردمی


جهان به محلی برای ابداء و نوآوری به منظور بقاء تبدیل شده است، سمت و سوی پویایی و توسعه از یک کسب و کار کوچک تا داعیه سروری و سرآمدی در جهان با تقریب شگفت انگیزی به سمت درک صحیح جایگاه مردم همگرایی و همسویی دارد.
اگر فن آوری در قرن بیستم موتور جهنده جوامع پیشرو محسوب می شد، در قرن بیست و یکم سایه سنگین چالشی تفکر برانگیز تکنولوژی را عقب زده و پرسش محوری هزاره سوم را رقم می زند......
مقدمه بالا در پی جمع آوری عناوین و سر تیترهای سناریوهای 2015تا2025میلادی چندین کمپانی و بخشهای دولتی کشورهای توسعه یافته به نظرم رسید، اگرچه اهداف توسعه ای و منفعت طلبی باور اساسی این سناریوها است ولی تمرکز بر موضوع مردم ونه به عنوان مصرف کنندگان و مشتریان بلکه بر مردمی که در هزاره سوم تصمیم خواهند گرفت، به قدری اهمیت داشته که پرسش محوری تمامی این سناریوها باشد،روشهای بازاریابی و بازار گردانی متحول شده و به سمت مطالعات مردم شناسی و جامعه شناسی هدف گیری خواهند شد(دوستانی که تخصصشون پژوهشهای اجتماعی هست به چشم یک فرصت بینظیر قضیه رو دنبال کنند!!).
به طور نمونه کمپانیهای نوکیا،شل و آژانس مرکزی اطلاعات ایالات متحده با سه رویکرد متفاوت به آینده سناریوهایی را در بازه زمانی که در بالا اشاره شد تهیه کردند،هدف مشترک کارفرمایان تهیه این سناریوها، سرآمدی در مقیاس جهانی است.
نوکیا بر ارتباطات،شل بر انرژی و
CIAبر آقایی ایالت متحده تاکید دارد ولی هرسه به پرسشی محوری رسیده اند که به هیچ روی و روش قابل اجتناب یا دور زدن نیست!

People Will Decide!(CIA)

People shape the future!(Shell)

Putting people first!(NOKIA)

اگر چه اندیشمندانی که به تهیه سناریو میپردازند از بررسی و تحلیل آرای دیگران غافل نیستند ولی در تهیه سناریو همواره براین عقیده پافشاری می شود که نسخه هیچ دو بیماری مانند هم نیست،پس چگونه می شود که روح و سرشت چند سناریو چنین با یکدیگر عجین و آمیخته اند؟؟؟

حقایق همگرایی نابی در عرصه جهانی دارند......

بررسی روند مطالبات مردمی از کشورهای کاملاً توسعه یافته بعنوان کارفرمایان جهانی تا کشورهای در حال توسعه و توسعه نیافته بعنوان کارگران جهانی!به این نکته پا می فشارد که روند جهانی شدن و آزادیخواهی بر پذیرش و تولید و سرمایه گذاری حول فن آوریهای نوین بعنوان منبع درآمدهای جوامع دانش محور تاثیری همه جانبه دارد..

نافهمی و عدم پذیرش چنین حقایقی به ظهور سیستمهای توتالیتر و کاهش درآمدهای سرانه و ارزش سهام و نهایتاً نارضایتی عامه مردم تبدیل خواهد شد و توسعه نیافتگی را مزمن خواهد کرد.

شاید درک مطالبات مردمی و شناخت و درمان اعتراضات گسترده جوانان، زنان و اندیشمندان راه کوتاه و کم هزینه ای برای ساخت آینده باشد،شاید بر خلاف آنچه دیکتاتورها باور دارند،یک قدم به عقب در واقع چندین گام به جلو و به سوی آینده باشد......

Monday, March 5, 2007

جنبش زنان و سناریوهای بدیل در قرن بیست و یکم


در مورد سناریونویسی بعنوان ابزار خلق آینده در مدیریت استراتژیک و تاریخچه اون قبلاً هم صحبت کردم و اندیشکده های داخلی و خارجی بسیاری هم مراجع خوبی برای ورود به مطلب در اختیارتون خواهند گذاشت،پیش از این یک سناریوی خیالی براساس محورهای راهبردی آینده که به نظر خودم پررنگتر بود در مورد افق1405 شمسی-شیراز موطن خودم نوشتم که محور اصلی این سناریو رشد و بروز نقش اجتماعی زنان تا حدٌی بود که حتٌی رئیس جمهور اون زمان میتونه یک زن باشه...
اتفاقات اخیر و جنبش فعالان زن ایرانی که فقط به دنبال رفع محدودیتهای ناشی از تبعیض جنسیتی و شناخته شدن حقوقشون بعنوان نیمه ای انکارناپذیر از بدنه اجتماع هستند،باعث شد که در بین این همه سناریوهای کسب و کار بدنبال سناریویی برای آینده زنان در قرن بیست و یکم بگردم و مضمون کتابی که در پی خواهد آمد افقهای مهمی رو از منظر نویسندگانش در مورد زنان به نمایش میگذارد....
"آینده زنان،سناریویی برای قرن بیست و یکم" به قلم پاملا مک کورداک و نانسی رمزی کتابی است که بنا به چارچوبهای سناریو نویسی، چندین سناریوی بدیل با محوریت زنان رو بررسی کرده که آشنایی با عناوین این سناریوها خالی از لطف نیست و میتونه جرقه ای از آینده رو به همراه داشته باشه.
سناریو اول(
Golden Age) به شروع دورانی طلایی که در ان نابرابری جنسیتی کاملاً رفع خواهد شد و زنان و مردان با منافعی یکسان در آن به زندگی ادامه خواهند داد میپردازه،سناریو دوٌم(Backlash) به ظهور واپسگرایی و تحجر جهانی میپردازد که در این صورت حتی زنان مترقی در غرب نیزدر هاله ای از نقاب و محدودیتها گرفتار خواهند شد،سناریو سوٌم(Two Step) با عنوان دو گام به دورانی میپردازد که جنبش زنان با دوگام به پیش و دو گام به عقب با رویکردی محافظه کارانه سعی در تثبیت و حفظ موقعیت موجود دارند و بلاخره سناریوی چهارم (Separate and Doing Fine, Thanks)که زنان و مردان سنگهاشون رو از هم سوا می کنند و هرکسی کار خودش بار خودش!! و خطکشی کامل جامعه به دو بخش که در آن زنان در جوامع زنانه کلیه فراگردهای رسمی و غیر رسمی خود را مستقل از کل جامعه دنبال میکنند!!
نویسندگان در پایان اذعان دارند که شاید هیچکدام از این بدیلها به طور کامل به وقوع نپیوندد ولی آینده میتواند بخش کوچکی از هر کدام از این سناریوها را در خود داشته باشد....
امیدوارم که بازداشت شدگان وقایع اخیر فقط قربانی یک بیسلیقگی یا عملیات عناصر خودسری باشه که در کوتاه مدت با آزادی اونها بشه دوباره مسیر رو با قاطعیت و آسیبهای کمتری دنبال کنند، ولی اونچه در تیترهای سناریوهای بالا تو چشم میزنه یک تعارضه که بایستی به هر حال به سمت ثبات راهنمایی بشه و منجر به گزینه های 2یا4 نشه،گزینه3 محتملترین آینده رو حداقل تا 2020نشون میده و گزینه 1هدف فیوچریستی جامعه انسانی است.

Sunday, March 4, 2007

وبلاگ خوانهای ایرانی در چه مختصات جغرافیایی یافت می شوند؟؟


به کمک گوگل آنالیتیک خیلی تحلیلها میشه کرد و برای اهل آمار منبع جانانه ای محسوب میشه ولی برای ما نا اهلان!یک جورایی مثل نقشه دورافتادگی و غربت زدگی ملتٌیه که معلوم نیست چرا باید اینجوری پراکنده شده باشن؟؟

من که فکر میکنم این جماعتی که زحمت کشیدن به وبلاگ من و ما و شما سر میزنن و روی نقشه پیداست ،قبل از هر چیز خیلی جون عزیز تشریف دارند و خوش نشین!!(نه سرما نه گرما!) چون با یک فاصله معنی دار از خط استوا و قطب پراکنده هستند!شما نظرتون چیه؟؟؟؟من اسمش رو میذارم ما ایرانیها هر جای دنیا که باشیم روی کمربند خوشی و خوشگذرانی و راحت جان بیشتر بهمون خوش میگذره!!!

بدنه کارشناسی،بدنه مدیریتی وقیمت بنزین


ساختار دولتی سازمانها و نقایص و ندونم کاریهای ممتد در مملکتمون یک جور سرطان بدخیم ترکونده که در آن واحد در یک بدن دو عضو کاملاً مرتبط، کاملاً بی ربط عمل می کنند!!!
منظورم بدنه کارشناسی و بدنه مدیریتی سازمانهای دولتیه،بدنه کارشناسی به عنوان تهیه کننده خوراک تصمیم گیری برای بدنه مدیریتی،زور میزنه و در طول سال گزارشات و آمار و ارقام و تحلیلهای تلفیقی مورد نیاز برای تصمیم گیری رو در اختیار مدیریت میذاره و مدیران بعضاً یک لاقبایی که فقط قبای مدیریت(مثل یک کت فراگ شیکی که تن گلمراد کرده باشید!!) پوشیده، تمام این سعی و همٌ و غم رو در جیک ثانیه با یک تصمیم شاسکولی که هیچ ربطی به اون گزارشات کذایی هم نداره،نقش بر آب می کنند!!!،بدبختی فقط این نیست که!،حالا همین فردا صبح به همون کارشناس قبلی یک حکم بدید که بره قبای مدیریت تنش کنه،فکر می کنید چه اتفاقی میوفته؟؟، دو راه پیش این نومدیر هست،اول اینکه همون سبک و سیاق گلمراد جیگر رو ادامه بده و موندگار بشه و ارتزاق کنه! یا اینکه نظر کارشناسی و تفکرات تحلیلی رو هم با خودش به جلسات مدیران گلمرادی ببره و اونا به چشم ملوس!بهش نگاه کنند و پرتش کنند به همون جایی که بود شاید هم کمی پایینتر!!
حالا یک مثال عملی،به شکل بالانگاه کنید:
این شکل نشون میده که سهم عوامل تاثیر گذار بر قیمت بنزین تو کشور کفر و الحاد! به چه صورت در خلال سالهای 2004و2005تغییر داشته،مقاله شامل این عکس همینطور بیان میکنه که قیمت بنزین با مسائلی مثل تغییرات قیمت نفت خام،تغییر فصل و عدم توازن عرضه و تقاضا و همچنین رقابت عوامل توزیع چه نسبتهایی داره.....
باز هم به شکل بر میگردیم، همونطوری که اظهرمن الشمس هست و شما هم درک می کنید سهم دولت توی این بازار مالیاتی هست که بر فروش محصول نهایی در واحد گالن وضع میکنه و برنامه ریزی عرضه و تقاضا و سایر عملیاتها و هزینه ها و درآمدها متعلق به کمپانیهای نفتی و ضمائم اونهاست و با توجه به نسبت قیمت گالن بنزین به متوسط درآمد، مصرف بنزین فقط برای موارد لازم برای طبقه ضعیف و متوسط و با پرداخت هزینه های بیشتر برای پولدارترهاست و دولت هیچ الزام و وظیفه ای برای پایین نگه داشتن قیمت بنزین نداره و هر کسی خودش مسئول مصرف خودشه!،حالا تو ایرون خودمون تمام این عوامل متعلق به خود دولته و مالیاتی از مصرف کننده نمی گیره که هیچ!!! دستی دستی با احتساب متوسط دو سال گذشته 5میلیارد دلار در سال بنزین از جیب مبارک خریده و مابین تفاوت قیمت بنزین مصرف عمومی و قیمت تموم شده رو هم از جیب پرداخته(فقط اینو بدونید که بنزین حتی تا حدود لیتر250 تومان هم به نقطه سود دهی از لحاظ تولید داخلی نمیرسه! البته با نرخ سال جاری!!) و حالا هم دولت و مجلس مثل ملوس در گل گیر کردند تا قیمت لیتری 100 تومن بنزین رو جا بندازند!!،در طول 3 دولت گذشته بدنه کارشناسی همش داد زده،استدلال کرده و گزارش داده که تا قیمت بنزین حداقل در نقطه مینیمم سود قرار نگیره باید در پمپ بنزینها رو گل گرفت و نمیشه الگوی مصرف رو تکون داد و هشدار اقتصاد دانها هم که ول کن نیست که با تزریق یارانه بنزین به صورت تورم نقدینگی اونهم در نزد مصرف کنندگان عمده بنزین چه جنایتی در حق طبقات متوسط و ضعیف میشه و این محیط زیست مزخرف به کدوم سمت داره حرکت میکنه و شاید اگه همین جور ادامه پیدا کنه بشه اسمش رو گذاشت محیط خفگی!!، البته شک و شبهه های زیادی به ذهن متبادر میشه که آخه دولت چه صرفه ای در خرید بنزین و پایین نگه داشتن قیمت بنزین داره؟؟ ولی به هر حال اون مریضی کارشناسی-مدیریتی که گفتم به قوت خودش باقیه...................

Saturday, March 3, 2007

خردجمعی و قضاوت جمعی در بوته آزمون یک مسابقه پربیننده تلوزیونی


شبکه بی بی سی پرایم رو بعنوان یک شبکه بی نقص میشناسم،تبلیغات تجاری صفر!،انتقال مفاهیم100!

بهترین سریالها و فیلمهای انگلیسی،طبیعت وحش،رپرتاژ تاریخی،برنامه های کودک و نوجوان،آموزش آشپزی و فرهنگ سازی تغذیه و همچنین بهترین کوییز شوهای دنیا رو بی مبالغه همین شبکه در اختیار بینندگانش میذاره....
چند سال پیش بعنوان تنها شبکه انگلیسی زبانی که میتونست روی ماهواره هاتبرد همه نوع توقعی رو برآورده کنه با مسابقه تلوزیونی در این شبکه آشنا شدم که خانم محترم و خوش سن و سالی!!(62سالشونه ،نمیشه گفت پیرزنه چون واقعاً با پیرزنای وطنی خیلی فرق داره، نمیشه هم گفت زن جوون چون واقعاً نیست!!) مجریگریش رو بعهده داره با نام آن رابینسون که شرکت کنندگان مسابقه رو تا سر حد جنون زیر بار استرس و حمله های نیش زبانش تحت فشار میذاره و مضمون مسابقه هم فقط اطلاعات عمومییه، برای ما فارسی زبانها که در دوران تحصیل زبان انگلیسی رو با لهجه آمریکایی یاد گرفتیم اوایلش درک تلفظهای یک لیورپولی متعصب که لهجه هیچکسی رو قبول نداره!، کمی مشکله ولی یواش یواش سر لج بازی هم که شد با زبون کج و کوله(از دید منی که زبون زیاد حالیم نیست!!) آن کنار اومدم، 9نفر بدون اینکه از قبل از همدیگه شناختی داشته باشن به صورت یک رشته در کنار هم قرار میگیرن ودور اول مسابقه با 3دقیقه فرصت شروع میشه، هرکسی باید سوال خودشو جواب بده و تصمیم بگیره که مبلغ پولی رو که در صورت جواب صحیح گیرش میاد به بانک بذاره و یا اجازه بده که نفر بعدی در صورت جواب مثبت اون رو اضافه تر کنه و همینطور تا پایان وقت هر مرحله، که هدف سرعت عمل و کار تیمی و جمع آوری مبلغ بیشتری پوله،که در مسابقات معمولی تا 10 هزار پوند انگلیس و در ورسیونهای ویژه که برای کمکهای خیریه و با حضور افراد معروف انجام میشه تا سقف 50هزار پوند انگلیس جایزه نقدی به برنده نهایی تعلق میگیره،پس از خاتمه وقت هر مرحله زمان اون میرسه که اعضای تیم تصمیم بگیرند که کی بیشتر سوتی داده و باید به عنوان ضعیفترین عضو حلقه(
WeakestLink)از دور مسابقه خارج بشه و همینطور مسابقه ادامه پیدا میکنه تا دو نفر در انتها باقی بمونند که با مبارزه آخر و طرح 5 سوال آخر برنده نهایی مشخص خواهد شد، سطح سوالات از ساده تا بسیار مشکل به سمت انتهای مسابقه تغییر میکنه و چند دور اول بهترین زمان برای جمع آوری مبالغ اصلی جایزه است. مسابقه بر اساس تئوریهای خرد جمعی و واکنشهای طبیعی افراد در زندگی عادی توسط یک سلسله تحقیقات دانشگاهی طراحی شده و سعی میکنه که در فاز قضاوت ،شرکت کننده ها به صورت کاملاً مستقل قضاوت کنند ولی معمولاً می بینیم که مردم معمولاً براساس دیدگاه های خودشون و ضعفهای بشری قضاوت میکنند!، گاوبندی و دسته بندیهای جنسیتی و انواع کدورتهای موقتی کاملاً این قضاوتهارو تحت الشعاع قرار میده تا جائیکه مثلاً یک رنگین پوست به راحتی در اقلیت قرار میگیره و یا چند زن در انتها برای حذف یک مرد مقابلشان کاملاً دسته بندی می کنند!، این مسایقه برای من همیشه تصویر زندگی واقعی رو به یاد میاره و مطمئنم که نتایج نهایی این مسابقه توسط اساتید دانشگاهی تحلیل میشه و میتونه ملاکی برای خرد جمعی باشه،یادمه یک موقعی معلمهای آموزش و پرورشی سر کلاسها به بچه ها میگفتن که شما معلومات عمومی بهتری نسبت به غربیها دارید و چنین و چنان ،ولی تو این مسابقات و یک ورسیون پیشرفته تر اون به اسم Master Mind مطمئن شدم که اصلاً همچین چیزی نیست و ملتٌی که بیشتر مطالعه میکنه حتماً معلومات بیشتری داره.از نکات جالب مسابقه WeakestLinkقالب اجرا و همه گیر شدنش در 80 کشور!!! دنیاست تا جائیکه مجریهای خیلی از این کشورها حتی سعی میکنن تکیه کلامها و شوخیهای آن رابینسون و حتی چشمک زدنش رو در انتهای برنامه تقلید کنن!!!، خانم رابینسون تا 18 دسامبر 2006 در حدود1000 قسمت از این مسابقه رو مجریگری کرده......

کشف آماری به کمک فلیکستر!!


دوست عزیز اینقدر اصرار نکن که دوست جون جونیت یا همسرتون یا هرکس دیگه فیلم مورد علاقه تون رو ببینه! و بعدش هم که دید،باز توقع نداشته باش که نظراتش با شما حتماً همسو باشه!!به مدد فلیکستر و جامعه مجازی فیلم بازها از خواب غفلت بیدار شدم! و فهمیدم که چیزی به نام همگرایی در تماشای فیلمهای مورد علاقه اونهم به طور کامل وجود خارجی نداره!!!،این سایت در همون ابتدای ثبت نام از شما میخواد که نظرتون رو در مورد یک لیست 100 فیلمه اعلام کنید و همون رو مبنای مشابهت با سایرین قرار میده با یک آمار نسبی از کسانی که آنلاین هستن تا همین آلان کسی رو پیدا نکردم که بیشتر از 68٪ با من مشابهت داشته باشه و همین مقدار هم از لحاظ سایت یعنی بهترین دوست!!، خلاصه اینکه اصرار نداشته باشیم دیگرون فیلم ییشنهادیمون رو بپسندند،فقط دریافتهای خودتون و جذابیتهای بصری که از طریق فیلم به درکش رسیدید در اختیار مخاطبتون بذارید و بقیه رو بعهده خودش بگذارید، احتمال اینکه اون هم با شما موافق باشه 50 تا65٪ هست،ولی به احتمال قریب به یقین، احتمال قرینه اتفاق خواهد افتاد و شما مجبورید با نظر خودتون به تنهایی حال کنید!!!

Friday, March 2, 2007

Time To Say Goodbye


تو یکی از این کانالهای ماهواره ای برنامه ای هست برای برسی آثار هنرمندان بزرگ جهان که دیشب نوبت به آندریا بوچلی خواننده نابینا وبیهمتای اپرا وپاپ ایتالیایی رسیدکه گویا صداش از بالای ابرها میاد و سلین دیون در موردش گفته: "اگه خدا دارای صدایی برای آواز خواندن باشه حتماً چیزی شبیه صدای بوچلی خواهد بود!!"
بوچلی به قدر شناخته شده و نازنین هست که دیگه نیازی به گفتن و تعریف در موردش نیست کافیه فقط وقت بذارید یکی از کاراش رو بشنوید و اونچه باید اتفاق بیوفته از درون قلبتون شروع خواهد شد.......
با بوچلی صحبتهام رو شروع کردم به خاطر کلیپی که قبلاً از طریق شبکه
Mezzo ازش دیده بودم به همراه سارا برایتمن خواننده معروف سوپرانو از بریتانیا با نامTime To Say Goodbye (آلبوم ٔRomanza)بر اساس ترانه ایتالیایی(Con te partirò) و اجرای زنده و روی سن اون که دیشب دیدم و دوباره پرواز کردم تا همونجایی که بوچلی همه رو همراه میبره!!،مضمون شعر اشاره به زمانی میکنه که باید خداحافظی کرد و در اوج کنار رفت، کلیپ تدوینی داشت که زندگی یک بوکسور معروف رو نشون میداد که دقیقاً پس از قهرمانی با بوکس حرفه ای خداحافظی کرد و من رو به یاد اریک کانتونای منچستریونایتد انداخت و بعدش یاد سیاستمدارا و صاحبان قدرت افتادم و اینکه چرا اونا یاد نمی گیرن کی باید خداحافظی کنن؟ و چرا نمی فهمن اگه به موقع خداحافظی کنن دیگه عذاب و جواب پس دادن و تو زیرزمین قایم شدن نداره!،نیاز به فرار کردن یا اعدام شدن نیست!،میشه راحت کنار رفت......دانیل اورتگا تنها سیاستمدار و صاحب قدرتی تو دنیا بود که در عصر حاضر علیرغم داشتن قدرت و زمینه های مورد نیاز یک کودتای همه جانبه تو سرزمینی از جهان سوم و آمریکای لاتین! به محض روبرو شدن با حقیقتی مثل اکثریت آرای مخالفین از کاخ ریاست جمهوری به سراغ همون شغل طبابتش رفت و منتظر روزی موند که دوباره مردم خودشون به سراغش برن......

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes