Thursday, March 15, 2007

فانی و آلکساندر،برگمان و مذهب



همیشه از دیدن فیلمهای اینگمار برگمان کبیر! فراری بودم،در واقع نمی خواستم فیلمی رو ببینم که در انتها مجبور باشم بدنبال سوالاتم10 تا کتاب و 40 تا سایت رو زیر و رو کنم! بی تعارف بگم با نقدهایی که قبلاً از بعضی فیلمهاش خونده بودم، این پیشداوری رو داشتم که فیلمهای برگمان کار میبره!!و ذهن آدمی که دنبال سهل و آسان کردن و لذت بردنه، همیشه در حال و هوای عمیق شدن و رنج بردن نیست، شاید برای همینه که لیست فیلمهای محبوب اکثر ما آدمها یک جورایی پر شده از عناوین هالیوودی ...

اینDVDهای مالزیایی که بین5-8 فیلم رو در هر کدومشون ذخیره کردند، یک جور صندوقچه مارگیری به حساب میاد و وقتی چندتا از عناوینشون رو میپسندی مجبوری چندتای دیگه رو هم شرمنده بشی! و وقتی گذاشتی رو دستگاه تازه معلوم میشه که چی خریدی(اون عناوین اجباری رو منظورمه!)!
تو یکی از این مجموعه های اسکاری فانی و آلکساندر اینگمار برگمان تولید1982سوئد اینجوری نصیبم شد! و وقتی تیتراژ فیلم که به زبان سوئدی بود اعلان کرد فیلمی از اینگماربرگمان فهمیدم که فرار کردن به پایان رسیده و باید بشینم نگاه کنم و قس علیهذا...
گویا اصل کار به سفارش تلوزیون و در فرمت یک سریال 4 قسمتی به مدت 312 دقیقه تهیه شده و ورسیون سینمایی اون بعداً در 188 دقیقه تدوین شده،داستانی چند لایه و باشماری از بازیگران خوب سینما و تئاتر سوئد و البته 4تا اسکار 1983(
Best Foreign Film،Best Cinematography،Best Art Direction،Costume Design)که اسکار بهترین فیلم خارجی هم از اون جمله است.
نمیخوام و نمیشه!!داستان فیلم رو زیاد باز کرد چون حواشی زیاد داره و پرسشهای زیادی رو مطرح میکنه، ولی مهمترین وقایع داستان در مورد خانواده ای سوئدی در اوایل قرن بیستمه که از گرداندن یک سالن تئاتر ارتزاق میکنند و پسر بزرگ خانواده با سکته قلبی فوت میکنه و زن جوان و هنرمندش در پی بیوه شدن به عقد اسقف کلیسای لوتری اون شهر در میاد،پسر و دخترش(آلکساندر و فانی) هم باید به خانه اسقف ادوارد برن و در اونجا با انواع مشکلات ناشی از مقررات و خواسته های اسقف و خانوادهاش روبرو میشوند،الکساندر که پسر نوجوانیه توانایی دیدن روح پدرشو داره و مرتباً فضای هملت شکسپیر بر داستان مستولی میشه و انتهای داستان به مرگ اسقف و بازگشت امیلی مادر خانواده و بچه ها به نزد خانواده شوهر اول و راه اندازی مجدد تئاتر شهر منجر میشه...استعاره و تمثیلهای بی پایان مذهبی،اسطوره ای و فلسفی ریتم داستان رو خیلی کند میکنه و از این لحاظ تارکوفسکی و پاراجانوف هم باید بیان و یاد بگیرن!،ولی صحنه قشنگی فیلم داره از دیالوگ اسقف و امیلی زمانی که اسقف تقاضای ازدواجش رو مطرح میکنه، از امیلی میخواد که برای اومدن به خونه اون هیچ کدام از مایملک،عقاید،باورها و حتی لباسهای قبلیش رو با خودش نیاره و به تعبیر اسقف از نو متولد بشه!!
این عدم تجانس دیدگاه مذهبی اسقف با پذیرش ساختارهای واقعی و غیرقابل کتمانی که وجود دارند و نمیشه نفی شون کرد و تحمیل باورهاش به امیلی و فرزندانش و تنبیهات بدنی که برای ارعاب و قبولاندن دستوراتش در حق آلکساندر نوجوان به کار می بنده با سرگذشت همه جوامعی که مذهب در اونها پر رنگه شباهت غریبی داره...

blog comments powered by Disqus
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes