Monday, December 24, 2007

پرواز از روي گاردريل

ديروز در شروع روز خوبي بود و در پايان روز بسيار بد تمام شد ،ولي الان كه در موردش فكر مي كنم مي بينم مي توانست خيلي بدتر تمام بشود ...
2-3 شب قبل،آنلاين با گاز نگير صحبت مي كردم و گلايه مي كردم كه چرا مدتي است آپديت نمي كند،در پاسخ از سانحه بخير گذشته! خودش در هنگام رانندگي در يك اتوبان پر رفت و آمد گفت و در رفتن لاستيك جلو ماشين و اين كه سرعتش بخاطر ترافيك سنگين زياد نبوده و ...
ديروز براي اتمام قضيه ثبت سند منزل به نامم به همراه نماينده شركت براي تسليم كردن چك حاوي مبلغ وام شركتي ،اتومبيل دوستم را قرض گرفتم و پس از رفتن و انجام كارهاي نهايي صدور سند در دفترخانه،چند جعبه شيريني خريدم و به اتفاق همان نماينده شركت براي رساندن وي به مقصدش وارد يك مسير اتوباني شدم؛براي دور زدن بايستي از يك مسير دور برگردان و تقاطع غير همسطح به مسير بازگشت اتوبان مي رفتم،پس از وارد شدن به دور برگردان با سرعتي در حدود 50 كيلومتر بر ساعت، ناگهان ديدم كه فرمان به اختيارم نيست و ماشين دارد جفتك مي اندازد،فقط سعي كردم كه ترمز نزنم! و با سنگين كردن دنده اتومبيل را رام كنم،ازبخت خوب اتومبيل پشت سرم هم فاصله خوبي از من داشت و به من نزديك نشد،و ترافيكي در اين دور برگردان وجود نداشت،پس ازچرخيدن اتومبيل به سمت شاگردبه گاردريل كنار برخورد كرديم و از ارتفاعي معادل3-4 متر به صورت ميانبر!به
سمت مسير بازگشت اتوبان پايين رفتيم!.اتومبيل كمي پيش از ورود به اتوبان كه مملو از ماشينهاي در حال مسابقه بودند!،بدون واژگوني توقف كرد،همكارم كمربند نبسته بود و كمي از ناحيه زانو ضرب ديده بود ولي خودم هيچ مشكلي نداشتم،فقط دلشوره داشتم كه اتومبيل امانتي را در هنگام پياد شدن مثل يك جعبه خورد و خمير شده ببينم!.
كمربند را آزاد كردم و پياده شدم...
از قرار اين نافرماني اتومبيل به تركيدن لاستيك جلو سمت راننده مربوط بود كه خوشبختانه با وجود آن پرش محيرالعقول ، مسيري كه به لطف كم كاري فضاي سبز! هنوز محوطه سازي نشده بود و فاقد هر گونه عوارض ساختماني و مملو از شن و ماسه! بود به نجات جان بنده و همكارم آمد و خسارت نسبتاً جزئي به اتومبيل وارد آمد،سريعاً يك جرثقيل عبوري را متوقف كردم و اتومبيل را به اولين نمايندگي مجاز رساندم،شروع اتفاق ساعت11 صبح و ماشين تعمير شده ساعت 14 بعد از ظهر در پاركينگ اداره بود!.
نماينده شركت را همان موقع با جعبه شيريني و كرايه راه روانه كردم،(عصر ديروز حول و حوش ساعت17 با او تماس گرفتم و احوالش را پرسيدم،گويا تمام شيرينيها را خيرات كرده بود!)،ديروز عصر را گرچه مي توانستم در آسودگي پس از يك رالي دوماهه براي خريد منزل سر كنم با سردرد و افسردگي به خاطر اتفاقي كه براي اتومبيل دوستم افتاده بود به سر بردم...

پ.ن: يك پلان از محل خروج اتومبيل از مسير پيچ دوربرگردان در تقاطع غير همسطح را برايتان تصور كرده ام...
پ.ن:راستي مقدار معتنابهي از گاردريل را هم انداختم ولي قبل از سر رسيدن صاحبش !از صحنه جنايت گريختم!.

blog comments powered by Disqus
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes