Wednesday, January 9, 2008

جنس آينده در آينده


هر جستار يا پژوهش در مورد آينده معمولاً بر چند محور بنيادين استوار است،اگر بتوان نويسندگان علوم تخيلي را پيشگامان آينده پژوهي دانست بي شك دقت در ساختار روايي آنها از آينده مي تواند كمك بسيار زيادي به خلق آينده كند، در داستانهاي ژول ورن و ساير نويسندگان بعد از وي مانند اچ.جي ولز يا آسيموف نيزچنين ردپاهايي قابل بازيابي است.در كارهاي ژول ورن بيش از هر چيز به مسافرت و ابزار مسافرت تكيه شده است،اساس آينده پژوهي در تصورات وي بر تكنولوژي مورد نياز براي مسافرتهايي در زمان كوتاهتر به ازاي مسافتهاي طولاني است.هربرت جورج ولز به مدد ساليان متاخري كه در جهان زيست و شاهد دگرگونيهاي بيشتري در قرن بيستم بود توانست به افقهايي چون مهندسي ژنتيك،بعد زمان و دست اندازي بشر به ساختار حيات بيانديشد،آسيموف بر خلاف دو شخص اخير از دانش آكادميك و برجسته اي در بيوشيمي برخوردار بود و با نگاهي عميقتر از دريچه تاريخ آينده به آينده نگريسته است،در واقع بازه زماني داستانهاي آسيموف به شكل يك بسته زماني در آينده دور كه قابل به عقب برگشتن و جلو رفتن در آن هستيم،روايت مي شود،بسياري از شخصيتهاي داستاني روبوت هستند و آينده اي كه به سرعت از وجود انسان تهي و به دست ماشينهاي هوشمند سپرده مي شود تصوير مي شود،تنازعات و اتفاقات آينده از نگاه آسيموف انسان را در حاشيه دارد.
يك نگاه موجز به سير تفكرات اين چند نويسنده نشان مي دهد،كه دو عامل زمان وپايه آكادميك تفكر مي تواند نقش اساسي در تصوير آينده داشته باشد،به اين معنا كه آينده قابل تصور يك پرفسور علوم با يك شخص فرهيخته كه صرفاً استعداد آينده پژوهي دارد مي تواند خروجيهاي بسيار متفاوتي داشته باشد،شايد در آينده بين خلق آينده از طريق علم و خلق آينده از طريق شهود منازعه سختي درگيرد...
پ.ن: اين واقعيت كه حضور در زماني خاص مي تواند پايه ذهني خاصي براي تصور آينده ايجاد كند كتمان ناپذير است،بدين ترتيب جنس آينده پژوهي در زمان معاصر هرچه بيشتر به نوع آسيموف شباهت پيدا مي كند، مگر آنكه خوشبين باشيم كه مشرق زمينيها با تكنولوژي نرمشان! و با غلظت بيشتري از شهود، نقش انسان را در آينده پر رنگتر كنند.

blog comments powered by Disqus
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes