چهار کتاب,چهار وادی
کتابفروشی روبروی دانشکده پزشکی نیز از همان پاتوقهای همیشگی بود که نسخه مجلات خوب روزگار دانشجویی مانند گردون,سری اول ادبستان و شماره های نخستین کیهان فرهنگی را از آنجا تهیه می کردم,از عادتهای ویژه این کتابفروشی میز صاحب مغازه بود که همیشه با کتابهای جدید و نوبرانه حوزه نشر آذین می شد و نگاهی به همان میز درگاهی حکم چرخیدن سریع در کتابفروشی را داشت!.کتاب نایاب یعقوب یاد علی "آداب بیقراری" را با تعجب تمام در اینجا یافتم و بعد هم یکی از آخرین نمایشنامه های ایرج پزشکزاد با نام "پسر حاجی بابا جان" و بلاخره یک کتاب دیگر از دن براون که گویا به اشتباه یا کج سلیقگی! با نام "حقیقت یخی" نامگذاری شده ولی گویا به نام اصلی نقطه فریب بیشتر می برازد! و بلاخره کتاب چهارم با نام "عدالت در پرانتز" از ایزاک بابل که گویا تنها مجموعه داستان از این معترض معدوم شوروی دوران استالین است که در ایران به فارسی برگردانده شده است...
پ.ن:فقط کتاب چهارم ناخوانده باقی مانده است و آداب بیقراری یادعلی بدبخت نیز بر خلاف شکایات مطرح شده بر علیه اش توهین به هیچ قومیتی نیست مگر آنکه به تصادف داستان از منطقه لرنشین آغاز شده!, والا هر قومیت یا شهریت دیگری نیز می توانست نقش شخصیتهای او را بازی کند و احتمالاً او را قربانی بدخواهی و بخلی کرده اند که حتماً سبب آن را او خود بهتر می داند!,کتاب دن بروان با همان سبک و سیاق سه اثر برگردانده شده به فارسی دیگرش,پر کشش و تا به انتها سرگرم گننده است و اگر مانند من وقت خالی داشتید که نخواستید با هیچ کس دیگری آن را قسمت کنید در حدود 500 صفحه رمان حادثه ای و تخیلی انتظارتان را می کشد!!.در مورد دو کتاب بعدی,بعداً بیشتر خواهم گفت...