ناپایداری اجتماعی و قفل شدن ذهن
یکی دو ماه گذشته و شوکی که به همه بخشهای وبلاگستان فارسی وارد کرده یک نور شگفت انگیز در ذهنم پدید آورده و این چیزی نیست جز اینکه افزایش ناپایداری اجتماعی,می تواند آدمی را از آنچه که به نوعی بخش متعالی تر تفکر است دور نماید...
اگر بخواهم بدون پیچیدگی و با مثالی ساده بیان کنم,من بواسطه شغلم با محیط زیست و اثرات متقابل صنعت بر آن به صورت روزانه سر و کار دارم و خواندن و نوشتن درباره محیط زیست کار, وظیفه و شور زندگی ام را در 2-3سال گذشته به هم آمیخته است.بودن مجرایی برای زندگی و گذران و امنیت ناشی از شغل توانسته تمرکز بهتری برای پرداختن به این مقوله فکری برای من فراهم کند ولی با این حال در همین مدت کذایی انتخابات و ژانگولربازی های اطراف آن!,تمرکز بر محیط زیست و گفتن و نوشتن از تلاشهای ملی یا جهانی آن برایم سخت شده! یا به عبارتی در این تردید هستم که در سرزمینی که جان آدمی,اندیشه آدمی و حقوق مترتب آن به جایگاهی پایینتر از هر زمان دیگر سقوط کرده,گفتن یا نوشتن از محیط زیست کدام مخاطب ایرانی را در بر می گیرد؟؟!.
در مقایسه وبلاگهای زیست محیطی و منابع طبیعی نیز به همین افول دچار شده اند و مانند پیش از این دل و دماغ توسعه وبلاگ و مطالبشان را ندارند!,به همین خاطر بیشتر جستجو کردم و توانستم چیزی شبیه به آنچه در ذهنم گذشته است را در چشم اندازمدیریت زیست محیطی شرکت NEC's Environmental Management Vision 2010 که بخشی از بیانیه های سازمان در مورد طرز تلقی آن در مورد جامعه و کسب و کارش است پیدا کنم.
همانطور که در دیاگرام فوق می بینید,یکی از چهار عنصر اصلی به گمان این سازمان بعنوان زیربنای فهم الزامات زیست محیطی توسط جامعه,ارضای نیازهای اولیه جامعه است و جامعه بدون دست یافتن به حداقلهای نیازهای اولیه,در مسیر پایداری برای جامه عمل پوشاندن به الزامات زیست محیطی قدم برنخواهد داشت!.
پ.ن: امیدوارم سایر دوستانی که به نوعی دچار قفل شدگی ذهن! و یا بی میلی به تولید فکر هستند این بخش را جدی بگیرند,شاید این بی میلی به نوعی به ناپایداری این روزهای جامعه مان ارتباط مستقیم داشته باشد...
اگر بخواهم بدون پیچیدگی و با مثالی ساده بیان کنم,من بواسطه شغلم با محیط زیست و اثرات متقابل صنعت بر آن به صورت روزانه سر و کار دارم و خواندن و نوشتن درباره محیط زیست کار, وظیفه و شور زندگی ام را در 2-3سال گذشته به هم آمیخته است.بودن مجرایی برای زندگی و گذران و امنیت ناشی از شغل توانسته تمرکز بهتری برای پرداختن به این مقوله فکری برای من فراهم کند ولی با این حال در همین مدت کذایی انتخابات و ژانگولربازی های اطراف آن!,تمرکز بر محیط زیست و گفتن و نوشتن از تلاشهای ملی یا جهانی آن برایم سخت شده! یا به عبارتی در این تردید هستم که در سرزمینی که جان آدمی,اندیشه آدمی و حقوق مترتب آن به جایگاهی پایینتر از هر زمان دیگر سقوط کرده,گفتن یا نوشتن از محیط زیست کدام مخاطب ایرانی را در بر می گیرد؟؟!.
در مقایسه وبلاگهای زیست محیطی و منابع طبیعی نیز به همین افول دچار شده اند و مانند پیش از این دل و دماغ توسعه وبلاگ و مطالبشان را ندارند!,به همین خاطر بیشتر جستجو کردم و توانستم چیزی شبیه به آنچه در ذهنم گذشته است را در چشم اندازمدیریت زیست محیطی شرکت NEC's Environmental Management Vision 2010 که بخشی از بیانیه های سازمان در مورد طرز تلقی آن در مورد جامعه و کسب و کارش است پیدا کنم.
همانطور که در دیاگرام فوق می بینید,یکی از چهار عنصر اصلی به گمان این سازمان بعنوان زیربنای فهم الزامات زیست محیطی توسط جامعه,ارضای نیازهای اولیه جامعه است و جامعه بدون دست یافتن به حداقلهای نیازهای اولیه,در مسیر پایداری برای جامه عمل پوشاندن به الزامات زیست محیطی قدم برنخواهد داشت!.
پ.ن: امیدوارم سایر دوستانی که به نوعی دچار قفل شدگی ذهن! و یا بی میلی به تولید فکر هستند این بخش را جدی بگیرند,شاید این بی میلی به نوعی به ناپایداری این روزهای جامعه مان ارتباط مستقیم داشته باشد...