Saturday, August 15, 2009

بيضايي از جدال سي و اندي اش با جهل مي گويد

از ميان كتابفروشاني كه در ولايت به سوداگري تن نداده اند،خانواده اي خوزستاني است كه پسرش فروشنده و همدم مشتريان كتابي است كه سالها است در خيابان صورتگر به دنبال گمشده هايشان پا به درون فروشگاه نقلي آنان مي گذارند..
اگر اين كتابفروشي را ديده باشيد متوجه توصيف من هم شده ايد،با ورود و پرسش در مورد تازه هاي كتاب معمولاً چيزي در خور پيشنهاد مي كنند و گپي چند لحظه اي با فروشنده فرزانه اش شما را به دوران اعتبار كتاب و كتابخواني خواهد برد.
اين مقدمه را به نشانه سپاس از زحمتهاي اين عزيز در مقايسه با سوداگران كتاب در شيراز آورده ام،كاسب كارهايي كه با ساليان سال نام نيك اجدادشان در وادي نشر و قلم ،امروز تفاوت زيادي با بارفروشان ميدان تره بار ندارند!!.
رهاورد امروزم از بازار كتاب گفتگوي نوشابه اميري است با بيضايي كه از كودكي تا سينما و با سينما مي شنود و پاسخ مي دهد.گفتگوهايي كه حول حوش نوشته هاي نام آشناي بيضايي ،نمايشنامه ها و فيلمهايش صورت گرفته و چهره واقعي تري از او ترسيم مي كند...
كتاب ديگري كه با جلد كاهي و سر و ظاهر دهه شصتي آن بوي عتيقه بودن مي داد را با شوق رسيدن به پاسخهايي در مورد سال اول انقلاب 57 كه مجموعه اي از سخنراني هاي بازرگان به مناسباتهاي مختلف در سال 58 است را براي مطالعه بيشتر برداشتم.

blog comments powered by Disqus
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes