طبیعت تمام شدنی نیست
سالها به حکم همسایگی حافظ و سعدی وکورش پارکاب مسافران و دوستان و آشنایانی بودم که برای بار اول به آستان دارالعیش وکیل زند پا می گذاشتند, تورهای فامیلی من را از جذبه این مکانهای تاریخی جدا کرد,بعدها به حکم ازدواج کردن و میل بی پایان مامان ایسنا به گلگشت و خرید و کمی هم علاقه شخصی برای خریدن جنس مرغوب و ارزانتر!,همراه جمع نسبتاً پرتعدادی شدم که این روزها به مدد بودن در حاشیه یک شهرشلوغ و مراکز تجاری متعدد به کارشناس و همپای خرید حرفه ای تبدیل شده ام و بسیارند کسانی که بابای یسنا را در کسوت یک معامله گر!(فقط در خرده خریدها!)بسیار خوش می خواهند!!!.این تکرار بازار خرید و ویترینهای متعدد هم دارد یواش یواش به یک عذاب تبدیل می شود و حالا دیگر تنها چیزی که می خواهم بودن در یک نقطه خوش و آب و هوا و معتدل با یک عالم مناظر بکر و دست خورده!,مخلوط است! که بقیه فرصتهایم را به طبیعت گردی اختصاص بدهم و می دانم که طبیعت تمام شدنی نیست ومثل تاریخ و اقتصاد روزی حال به هم زننده نخواهد بود!!!.
پ.ن: اگر کسی صدایم را می شنود ترجیحاً مخلوط کوهستان و جنگل و دریاچه را بیشتر می پسندم.!