داستان مهاجرت به طریقه ناچاری
مهاجرتهای انسانی در دوره معاصر به قصد بهتر شدن اوضاع و احوال زندگی و معیشت خانواده از رفتارهای متمدنی چون اقدام رسمی و معتبر از طریق مجاری سفارتهای کشورهای غربی مهاجرپذیر برای دارندگان مدارک تحصیلی و تخصص و سرمایه های مالی گرفته تا رفتارهای اجبارگونه و غیر متمدنی چون گذشتن غیرقانونی ازمرزها با به خطر انداختن جان و مال و خانواده می تواند متغیر باشد!.مهاجرت در حافظه تاریخی بشریت همواره نیاز به انگیزش هایی بسیارقوی برای ترک سرزمین اصلی و رفتن به خاک غریبه داشته ودر این میان ترس از جان بر معیشت رجحان بلامنازعی داشته است!.
آخر هفته گذشته به طور تصادفی به دیدن دو فیلم از جنس مهاجرت در دو سرزمین متفاوت از مشرق و مغرب زمین و با دلایلی کاملاً متفاوت گذشت که شاید تجربه دیدن هم زمان آن برای شما نیز خالی از لطف نباشد.
فیلم اوٌل که متعلق به چین است با نام Last Train Home در واقع تعلق به ژانر مستند دارد ولی با توجه به داستان جذاب آن می تواند در دسته مستند داستانی نیز قرار بگیرد و روایت بزرگترین مهاجرت انسانی در کره زمین را به عهده دارد!, در این مهاجرت که هر سال نیز در بحبوحه بهار و آغاز سال نو چینی اتفاق می افتد جمعیتی در حدود 130 میلیون چینی در داخل چین از محلهای کار خود به سرزمینهای اصلی در اقصی نقاط این کشور پهناور سفر می کنند.البته تا اینجای قضیه زیاد مشکلی نیست ! ولی حقیقت تلخ ماجرا مربوط به این جمعیت کارگری است که بنا به دلایل اقتصادی و عموماٌ از روستاها به شهرهای صنعتی مهاجرت کرده اند و به همین دلیل فقط سالی یکبار موفق به دیدار خانواده های خود و حتی زن و فرزندان خود می گردند. عدم پیشبینی زیرساخت مناسب برای جابجایی این جمعیت عظیم در طول این مدت کم تعطیلات منجر به خلق صحنه های تاسفباری شده که فقط در سرزمین کمونهای خلقی و رشد اقتصادی دو رقمی آن را مشاهده خواهید کرد, بخش داستانی فیلم به روایت خانواده چینی می پردازد که فرزندان خویش را برای لقمه ای بیشتر و امکان تحصیلات عالیه آنها در روستا و نزد مادربزرگ به جا گذارده اند در حالیکه فقر عاطفی بوجود آمده دختر بزرگ را نیز از ادامه تحصیل بازداشته و به نسخه بدل از اصل والدین تبدیل می کند که به شهر برای کار مهاجرت کرده و قص علیهذا...
فیلم دوم با نام Sin Nombre که کاملاً سینمایی و داستانی محسوب می شود محصول مشترک آمریکا و مکزیک و در خصوص مهاجرتهای غیرقانونی مکزیکی ها و سایر همسایگان جنوبی از طریق مرز مکزیک به آمریکا است, به گمان من انگیزه اصلی این نوع مهاجرت در کنار امید به معیشت بهتر برای خانواده, فرار از نوعی بی امنی و نرخ رو به رشد جنایتهای سازمان یافته در امریکای مرکزی و جنوبی است. بخشی از فیلم به تصاویر گذرگاهها و سفر قاچاق بر روی واگنهای قطار تا نقاط نزدیک به مرز ایالات متحده و گذشتن از مرزهای دشوار آبی و خشکی این ناحیه است.در این فیلم روایت دراماتیک فرار و اقدام به قتل یکی از سرکردگان دسته های گانگستری مکزیک توسط یکی از اعضا و پیوستن به خانواده ای هندوراسی و نجات جان دختر همراه آنها چاشنی جذابی برای دنبال کردن ماجرای فیلم است ولی آنچه در همه طول سفر به چشم می خورد فقر و تبعیضی است که در آنسوی مرزهای آمریکا همه را به داخل آن جلب می کند.
پ.ن: هر دو فیلم ساخته 2009 میلادی و به تعداد قابل توجهی کاندید جشنوارهای معتبر بوده اند و جوایز بسیاری را از آن خود کرده اند, هر دو به نیروی کار ارزان جویای کار و اشتراکات در اقدام به مهاجرت اشاره می کنند ولی نسخه آمریکای مرکزی و جنوبی به شدت در تصویر بی امنی و ترس ناشی از فقدان قانون غوطه ور است.
پ.ن: دیدن فقر امکاناتی و عدم بهره وری از آنچه بهره وری طلایی چینی نامیده می شود توسط مردمان فقیر آن رمزگشای همان رشد دو رقمی رویایی است که بسیاری در دنیا در خواب آن بر خود می پیچند ولی شاید به این وضوح نتوانند بهای چنین رشد اقتصادی را تصور کنند!.
آخر هفته گذشته به طور تصادفی به دیدن دو فیلم از جنس مهاجرت در دو سرزمین متفاوت از مشرق و مغرب زمین و با دلایلی کاملاً متفاوت گذشت که شاید تجربه دیدن هم زمان آن برای شما نیز خالی از لطف نباشد.
فیلم اوٌل که متعلق به چین است با نام Last Train Home در واقع تعلق به ژانر مستند دارد ولی با توجه به داستان جذاب آن می تواند در دسته مستند داستانی نیز قرار بگیرد و روایت بزرگترین مهاجرت انسانی در کره زمین را به عهده دارد!, در این مهاجرت که هر سال نیز در بحبوحه بهار و آغاز سال نو چینی اتفاق می افتد جمعیتی در حدود 130 میلیون چینی در داخل چین از محلهای کار خود به سرزمینهای اصلی در اقصی نقاط این کشور پهناور سفر می کنند.البته تا اینجای قضیه زیاد مشکلی نیست ! ولی حقیقت تلخ ماجرا مربوط به این جمعیت کارگری است که بنا به دلایل اقتصادی و عموماٌ از روستاها به شهرهای صنعتی مهاجرت کرده اند و به همین دلیل فقط سالی یکبار موفق به دیدار خانواده های خود و حتی زن و فرزندان خود می گردند. عدم پیشبینی زیرساخت مناسب برای جابجایی این جمعیت عظیم در طول این مدت کم تعطیلات منجر به خلق صحنه های تاسفباری شده که فقط در سرزمین کمونهای خلقی و رشد اقتصادی دو رقمی آن را مشاهده خواهید کرد, بخش داستانی فیلم به روایت خانواده چینی می پردازد که فرزندان خویش را برای لقمه ای بیشتر و امکان تحصیلات عالیه آنها در روستا و نزد مادربزرگ به جا گذارده اند در حالیکه فقر عاطفی بوجود آمده دختر بزرگ را نیز از ادامه تحصیل بازداشته و به نسخه بدل از اصل والدین تبدیل می کند که به شهر برای کار مهاجرت کرده و قص علیهذا...
فیلم دوم با نام Sin Nombre که کاملاً سینمایی و داستانی محسوب می شود محصول مشترک آمریکا و مکزیک و در خصوص مهاجرتهای غیرقانونی مکزیکی ها و سایر همسایگان جنوبی از طریق مرز مکزیک به آمریکا است, به گمان من انگیزه اصلی این نوع مهاجرت در کنار امید به معیشت بهتر برای خانواده, فرار از نوعی بی امنی و نرخ رو به رشد جنایتهای سازمان یافته در امریکای مرکزی و جنوبی است. بخشی از فیلم به تصاویر گذرگاهها و سفر قاچاق بر روی واگنهای قطار تا نقاط نزدیک به مرز ایالات متحده و گذشتن از مرزهای دشوار آبی و خشکی این ناحیه است.در این فیلم روایت دراماتیک فرار و اقدام به قتل یکی از سرکردگان دسته های گانگستری مکزیک توسط یکی از اعضا و پیوستن به خانواده ای هندوراسی و نجات جان دختر همراه آنها چاشنی جذابی برای دنبال کردن ماجرای فیلم است ولی آنچه در همه طول سفر به چشم می خورد فقر و تبعیضی است که در آنسوی مرزهای آمریکا همه را به داخل آن جلب می کند.
پ.ن: هر دو فیلم ساخته 2009 میلادی و به تعداد قابل توجهی کاندید جشنوارهای معتبر بوده اند و جوایز بسیاری را از آن خود کرده اند, هر دو به نیروی کار ارزان جویای کار و اشتراکات در اقدام به مهاجرت اشاره می کنند ولی نسخه آمریکای مرکزی و جنوبی به شدت در تصویر بی امنی و ترس ناشی از فقدان قانون غوطه ور است.
پ.ن: دیدن فقر امکاناتی و عدم بهره وری از آنچه بهره وری طلایی چینی نامیده می شود توسط مردمان فقیر آن رمزگشای همان رشد دو رقمی رویایی است که بسیاری در دنیا در خواب آن بر خود می پیچند ولی شاید به این وضوح نتوانند بهای چنین رشد اقتصادی را تصور کنند!.