این دنیا واقعی است!
چند روز کم کاری اخیر را به حساب مسافرت کاری من به پایتخت بگذارید,فرصتی برای تجارب جدید و دیدار اهالی وبلاگستان,تا سندی باشد که این دنیا کاملاً واقعی است!
(من همیشه با این لفظ دنیای مجازی مشکل دارم چون با رفتار شخصیم همیشه در این وب هم مثل زندگی معمولم واقعی زیسته ام!).
فرصت کوتاه بود و من نگران که باید از همین فرصت هم برای دیدار چهره به چهره دوستانی که می خوانند مرا و می خوانمشان!,کمال استفاده را ببرم,جلسه کاری ام در ساعت 5 عصر درحوالی جاده مخصوص خاتمه پیدا کرد در حالیکه دوستان من در مثلثی حول و حوش تخت طاووس و میدان ولیعصر و میداان توحید قابل وصال بودند,با کمی شش و بش میدان توحید را به فردا صبح قبل از عزیمت سپردم و اول به دیدار وحید در محل کارش رفتم,او نیز همچون صدای صاف و ساده اش و اندیشه پرشوری که در سر دارد کاملاً واقعی بود! و در گپی کوتاه و کاملاً از روبرو متوحه شدم که آدرس را اشتباهی نیامده ام!,حاصل دیدار سرفصلی به نام فناوریهای نرم! بود که بعداً در موردش خواهم گفت...
در همین حین همراه کوچکم قرار دوستان گرجی و در واقع پپلا و شوهر عزیزش را یادآوری کرد و من با عجله به میعاد بعدی و آشنایی با زوج دوستداشتنی رفتم که مرا به میهمانی باغ بهشت در ارتفاعات محبوب کودکیم بردند و شب بیادماندنی و کاملاً واقعی! را رقم زدند...
فردای آن روز درحین عزیمت به فرودگاه به دیدار دوست جوانی رفتم که در هیبت و جثه ظریف و کوچولویش روح ناآرام و جستوگری بیقراری می کند که مطمئناً روزهای موفقیت آمیزی در پیش رو خواهد داشت و مرا با تعدادی فیلم آموزشی مدیریتی و یک فیلم شگفت انگیز! همراه کرد که به تفصیل در مورد آن نیز خواهم گفت...
ادامه مطلب این پست را به گپ جالبی اختصاص می دهم که در مسیر باغ بهشت با این نازنینان در مورد رسم و رسومات گرجیها زدم...
تیپ ظاهری شوهر پپلا کاملاً نشان میده که اصالت گرجی داره و اگر با این ترکیب چهره آشنا باشید می فهمید که منظورم چی هست,خلاصه که صحبت از این بود که شخص ثالثی ایشان را به نمادی گرجی بنام تامادا تشبیه کرده بود که شخصی است بزم آرای یک مجلس سنتی صرف غذا در بین گرجیها،که با ادای سخنانی در رثای شادی و شادکامی و عاقبت بخیری و انواع شیرین زبانیها و سخندانیها مهمانان را به نوشیدن و صرف غذا تشویق می کند،این رسم در سراسر جهان نمونه هایی دارد که فقط به نوشیدن به سلامتی شخص یا اشخاصی محدود می شود،ولی تامادا به نوعی مسئولیت بزم آرایی مجلس و توجه به تک تک حضار را نیز بعهده دارد(گرجیها مهمان را هدیه ای با ارزش از طرف خدا می دانند!) و کمال مهمانداری و مهماندوستی را از طرف میزبان به جا می آورد،در یک میهمانی کوچک این وظیفه بعهده خود میزبان است ولی در مهمانیهای بزرگتر و رسمی تر این کار توسط یک شخص برگزیده فامیل که تمامی مهمانها را می شناسد و تبحر و آداب دانی او در سفره گردانی به اثبات رسیده تقبل می شود،در ایران خودمان نیز چیزی شبیه به این را در کودکی بین دراویش فرقه صفی علیشاهی دیده بودم که شخصی به نام دوده دار وظیفه سرو چایی و گلبانگ گرفتن برای تازه واردین در حلقه مراسم دراویش را بعهده داشت،همچنین عنوان خوانسالار در دربار صفویه و قاجار که وظیفه ای مشابه را البته با کمی تفاوت(در این دو دربار رسماً شراب سرو نمیشده ولی غیر رسمی چرا!!) انجام می داده است...
پ.ن: دربارهای صفویه و قاجار به واسطه حضور گرجیان در آن به بسیاری از رسم و رسومات گرجی مزین شده بودند.
پ.ن:عکس بالا تندیس سنگی است به یادمان تامادا،مردی با جامی شاخی شکل در دست در یک معبر شهر تفلیس و نقاشی پایین یک تامادای اصیل گرجی را به تصویر کشیده است.