Saturday, May 31, 2008

مهاجرستيزي بي پايان


اروپا ازلحاظ بازار كار، هميشه تقاضاي اصلي را براي كارگران ارزان قيمت در بخش خدمات و مشاغل سخت دنبال كرده است و مهاجر و نيروي كار وارداتي در اروپا عموماً مفهومي غير از اين ندارد مگر آنكه شرايط خاص مربوط به نيروي كار مورد بحث موقعيت ويژه اي را برايش به ارمغان آورد.
گذشته از مهاجرين ترك تبار در آلمان كه عملاً به نسل دوم و سوم هم رسيده اند و حق آب و گل پيدا كرده اند! ومهاجرين دهه اخير به بريتانيا كه هموطنان ما نيز در بين آنها زياد ديده ميشوند،كشورهاي اسكانديناوي نيز مركزتجمع گروهي از مهاجرين بوده اند كه عموماًپناهنده هاي اجتماعي يا سياسي خاورميانه،شرق دور يا بلوك شرق اروپا آنها را شكل داده اند.ايتاليا بعنوان يكي از گلوگاههاي ترانزيتي مهاجرين بلوك شرق پذيراي گروهي از كولي هاي روماني تبار است كه اخيراً قرباني راستهاي افراطي قدرت يافته در دوران زمامداري برلوسكوني هستندو هشدارهاي سازمان ديده بان حقوق بشر را نيز به دنبال داشته است...
پ.ن:در اين ميان سوال قابل طرح از سران اتحاديه اروپا اين است كه شماكه زيرساختهاي قانوني و مشكلات فرهنگي بيگانه ستيزي و مهاجر ستيزي را سر و سامان نداده ايد،مگر مرض داريد؟! كه بدنبال نيروي كار ارزان ، مرزهايتان را اين چنين به روي مردم فلكزده جهان سوم باز كرده ايد؟؟.اگر براي پركردن مشاغل مذكور نيروي كار داريد پس اين چراغ سبز دادن به مردم بدبختي كه در كمپها وحاشيه شهرهاي اروپايي سرگردانند چه معني دارد؟.

پ.ن:عكس يكي اززنهاي مهاجررومانيايي تباررا درداخل كمپي نزديك رم نشان مي دهد.

Friday, May 30, 2008

ابهام ازنوع ايراني


ديويد بروكز متولد 1961در يك خانواده يهودي در تورنتو و باليده در نيويورك است،او را با سوابقش در روزنامه هاي واشنگتن تايمز و وال استريت ژورنال،بايستي يك خبرنگار دانست،ولي او نويسنده دو كتاب و سخنران مدعو دانشگاههاي مهم آمريكا نيزبوده است و علت مطرح كردن اسمش حقيقتي شگرف است كه در نوشته اخيرش در اشپيگل خطاب به سناتورها باراك و مك كين خواندم:
"ما ايرانيان را درك نمي كنيم،زيرا آنها خودشان هم خود را درك نكرده اند!،تا وقتي آنها بااين ابهام دروني خودشان كنارنيامده اند،آنها نخواهند توانست هيچ چرخش راهبردي را لحاظ كنند..."
پ.ن: جمله فوق جدا از حقيقت محضش در مورد ايرانيها،به روش استيلاي آمريكايي نيز اشاره دارد،به روشي كه از دل شناخت مردماني از خودشان وابسته است...
پ.ن:جايي شنيدم كه ايرانيها بعنوان يك استراتژي گمراه كننده و بازدارنده،سعي دارند كه تصويري درهم و برهم و غيرقابل پيش بيني از خود ارائه كنند،ولي به گمانم ايرانيها سعي نمي كنند چون اين در ذات آنها است!!.

MIT در راه انرژی ارزان برای همه



یکعهده از دانشجویان مهندسی مکانیک از دانشگاه نخبه پرور! ماساچوستMIT ,توانستند در قالب یک پروژه دانشجویی نمونه اولیه یک سیستم تمرکز دهنده و مبدل انرژی خورشیدی را برای اقشار کم درآمد بسازند,به گزارش خبرنامه دانشگاه,این دیش شلجمی با استفاده از آینه های ارزان قیمتی مانند آنچه در دستشویی استفاده می شود و سازه آلومینیومی دست ساز به توان ذخیره سازی 10 هزار وات انرژی حرارتی و 3 هزار وات انرژی الکتریکی در بیشترین حد بهره برداری شدند و این در حالیست که حداکثر قیمت این دیش در مقیاس تولید انبوه از یک بشکه نفت! ارزانتر خواهد بود,این گروه اطمینان داده اند که با طراحی اصولی تولید این دیش قادر خواهد بود حتی تا 30 سال کارایی داشته باشد!.


پ.ن: روح آکادمیک و جهت دهی درست به دانشجویان چنین بازتابی خواهد داشت,والا تولید مدرک فعلی هیچوقت به سمت هدفهایی چنینی نشانه گیری نخواهد کرد...

Thursday, May 29, 2008

پايان عمر محافظه كاري!


اكثركشورهاي دنيا براي نظارت برساختار و كيفيت درمان عمومي ازيك سامانه دولتي و ملٌي براي ارائه خدمات به عموم مردم بهره مي برند،هزينه ها در اين بخش با يارانه هاي دولتي منتج از ماليات به حداقلهاي قابل پرداخت توسط همه اقشار تبديل مي گردد.به طور معمول آمارهاي مرگ ومير و ريسك ناشي از استفاده كردن از خدمات درماني دولتي به اطلاع عموم مردم نميرسد(در كشور خودمان ريسك بخش خصوصي درمان و بهداشت هم در اختيار مردم قرار نمي گيرد!).
انگلستان براي اولين بار سنت شكني كرده و با انتشار اطلاعاتي در مورد ريسك استفاده از خدمات بهداشتي درماني در مراكز دولتي،اين فرصت را در اختيار مردم قرار داده تا بدانند براي هر كدام از تقاضاهاي درماني در اين مراكز با چه خطري روبرو هستند!،اين فرصت يگانه بخش دولتي را وادار مي سازد تا فاصله ايجاد شده با بخش خصوصي را در بعد كيفيتي ارتقاء بخشد و سطح پاسخگويي دولت را افزايش دهد.لينك خبر
پ.ن:اگر وزارت بهداشت،درمان و آموزش پزشكي جرات چنين كاري را به خود بدهد،حركت بسيار سريعي براي تبديل مراكز درماني دولتي به مراكزي با كيفيت بالا و شكسته شدن تابوهاي مديريتي اين بخش صورت خواهد گرفت والبته عموم مردم منتفع خواهند شد...

Tuesday, May 27, 2008

لب و دهان معجزه گرRoza Mojsovska

رزا زن 41 ساله از مقدونيه،از دوران جواني بعلت بيماري نادري كه داشته است از موهبت كنترل اعضاي اصلي حركتي اش ناتوان مانده ،ولي هيچگاه از پا نيافتاده است و با پرداختن به نقاشي و شعر و ادبيات وادامه تحصيل در زبانهاي خارجه زندگي را به جنگ طلبيده است. اوبه تنهايي زندگي مي كند و از عهده تمام كارهاي شخصيش نيز بر مي آيد. يك فيلم مستند نيز از اين جنگ نابرابر! ساخته شده است!.

انتقال وظايف دستها به لب و دندان و دهان از رزا موجودي ساخته كه به نا اميدي نمي انديشد.
پ.ن:اگر هزاران نمونه از اين آدمها رابه نمايش عموم بگذارند،باز هم كم است!.بعضي جوانهاي سالم و رشيد و كماكان بيكار وعلاف و پول توجيبي بگيراين مملكت ! را بايد مجبور كنند كه روزي يكساعت بدون استفاده از دستها و پاهايشان كارهاي شخصيشان را انجام دهند تا كمي به خود بيايند!.

یسنا و تجربه استخر بادی

من و مامان یسنا,تله پاتی و ذهن خوانی عجیبی با هم داریم,امروز در محل کار مشغول خواندن مقاله ای در مورد لزوم آموزش شنا و غوطه وری به نوزادان بودم و بعنوان یک آب باز قدیمی!,پیش خودم تصور می کردم که چطور یسنا را به استخر خواهم برد و شنا ولذت بردن از آن را تجربه خواهد کرد...
شاید برایتان جالب باشد که به محض رسیدن به خانه ,با استخر بادی یسنا و هنر عکاسی مهربان مادرش روبرو شده ام! و اینکه همان موقع خیالپردازی من یسنا در استخرش اولین تجربه آب و غوطه وری را تجربه کرده است!.


پ.ن:از مادربزرگهای مهربان یسنا که هر کدام یکعدد استخر برایش هدیه آورده اند کمال تشکر را داریم!.
پ.ن:لزوم آموزش شنا به کودکان در سنین کم در کشورهای اروپایی خیلی جدی گرفته شده و تا آنجا که می دانم در هلند بعنوان کشور کانالها و آبراهه ها برای سن 4 سالگی به بعد اجباری است!.

جان در مقابل سخن،سخن در مقابل جان

چندقدم آنطرفتر دارد مي سپرد جان،يك جوان براي يك سخن




درانتهاي جهان،درمشرق شرق!،زنداني است كه از 1970 به بعد روسها،طالبان و اكنون جانشيناني نه چندان خلف! در دوران حامد كرزاي به زندانباني آن مشغولند.3200 تبهكار،تروريست،آدم ربا،دزد و آدمهايي كه به درستي در مورد گناهكاري و يا بي گناهي شان نمي توان حكمي داد دركنار يكديگر مهمان "پل چرخي" هستند.يكي ازهمان زندانيان نوع آخر وبلاگنويسي است كه ركورد اولين محكوم به اعدام در ازاي گفتارش در وبلاگ شخصي را در افغانستان به نام خود كرده است.سيدپرويز كامبخش متهم است كه از اسلام و پيامبرش چهره اي مخدوش و ضد زن تصوير كرده است...
قاضي القضات شمس الرحمن محمدمعتقد است كه در حكم وي اشتباهي صورت نگرفته است و دادستان شفيقه اكبر تصريح مي كند كه
طبق شريعت اين تنها انتخاب ممكن براي محاسبه جرم وي است.

اشپيگل پرونده آزادي بيان را در سرزميني گشوده است كه هنوز ارزش خود انسان به تصويب نرسيده است!.

Monday, May 26, 2008

حديث بستنا !

يسنا در آستانه جمله بستن و اختراع كلمات من در آوردي به كار عجيبي دست زده و بر خلاف كلماتي كه قبلاً توصيفش شد و به "اوو" كشيده در انتها،منتهي اش مي كرد تازگي به همه چيزهايي كه به "ي" ختم مي شود به "آ" تبديل مي كند...
صندلا= صندلي،بستنا= بستني و مشابه همچين چيزهايي!.خصوصاًبستني را در اين فصل گرم با هيچ چيز عوض نمي كند! و من و مامانش را دم به دقيقه به پابوس فريزر و بستنا! مي برد كه فقط رنگ سفيد آن را دوست دارد و ساير ادا و اطوارهايي كه اين روزها بر بستني مي رود را به رسميت نمي شناسد!!.
پ.ن: عكس ذيل را هديه مي كنم به دخترم يسنا با همه هيجاني كه براي خوردن بستنا! نشان مي دهد!.

پ.ن: راستي عكس يسنا واقع در سر در وبلاگ را هم در كنار روزشمار عمرش تعويض كرده ام.

يك كاريكاتور يك خاطره

يك شب در مسير عزيمت به نمايشگاه كتاب تهران در اتوبوس اعزامي از دانشكده،حدود نيمه شب با بغل دستي گپ مي زدم، راننده يك جوان خوزستاني شوخ و شنگ بود كه كمي هم تحت تاثير عملي!! كه داشت،بيشتر هم سرزندگي نشان مي داد!،وسطهاي راه يكدفعه خطاب به همه دانشجوها كه عده اي مانند ما بيدار و بيشتر هم در حال چرت زدن بودند،در آينه جلويش خيره شد و گفت: "مي گوما،حالا اي همه شما درس هم خونديد،وقتي امام زمان ظهور كنه كه همه چي پشم ميشه؟؟!"،همه اتوبوس يكدفعه ساكت شدند و اين شوخي نابجاي راننده،همان لحظه من را به فكر فرو برد كه برايند اعمال و تصميمات ما آدمها چقدر تحت تاثير اتفاقات بزرگ مي تواند به هيچ يا همه چيز تبديل شود؟.

كاريكاتور تام تولز از نيويورك تايمز ، هم اثر مشابهي را القاء كرد، آدمهايي را فرض كنيد كه همه همٌ و غم خودشان را مصروف كنترل ضايعات ناشي از گرمايش زمين و تفكرات سبز مي كنند،ولي در ازاي مثلاً پرتاب يك موشك اتمي و شروع جنگ فراگير و خانمانسوز اتمي توسط يك عده بيمار رواني كه لباس دولتمرد را پوشيده اند به يكباره از روي زمين محو شوند!!.
پ.ن: البته هيچ تصور نا اميدانه اي نبايد باعث شود كه تلاش امروز را به كناري بگذاريم ولي اين هم يك شق ماجرا است!.

Sunday, May 25, 2008

پوشاك اهدايي و خيريه غربي در بازارهاي شرقي

دوران جنگ و كمبودهاي رايج آن منجر به ايجاد بازار مكاره اي با نام بي مسماي "اوشين" يا"تاناكورا" در بخش پوشاك گرديد.لباسهايي كه عموماً تحت عنوان خيريه از كشورهاي برخوردار جمع آوري شده بودند به دست سوداگراني افتادند كه تقاضاي قشر ضعيف و متوسط جامعه را براي تامين پوشاكشان به شدت تنزل دادند. جدا از بحث بهداشتي و عدم رعايت آن توسط فروشندگان، عدم نظارت دستگاههاي ناظر بر واردات باعث شد تا حاشيه خسارتباري براي صنعت پوشاك و نساجي داخلي بوجود آيد.

گزارش تصويري گاردين نشان مي دهد كه اين لباسها چگونه جمع آوري مي شوند و با چه اهدافي از صنايع بازيافت منسوجات كشورهايي مانند هند سر به در مي آورند. تخمينهاي اقتصاي نشان ميدهند كه حجم خروجي لباسهاي خيريه و اهدايي از انگلستان با واردات پوشاك هندي و عموماً لباسهاي سنتي ساري از هند مطابقت دارد!!!.(در واقع بريتانيا همان چيزي را كه اهدا مي كند دوباره در قالب كالاي نو خريداري مي كند!!! )


متاسفانه ايده بازيافت منسوجات هنوز در كشور ما مطلب جدي نيست در حاليكه كشوري مانند هند با داشتن بزرگترين مجموعه صنايع نساجي جهان،به آن توجه ويژه اي داشته و بسياري از محصولات وارداتي از هند در شاخه هاي پتو،روانداز،زيرانداز و حتي شالها و روسريهاي هندي از اقلام بازيافتي هستند!!!.

پ.ن اميدوارم خريداران لباسهاي دست دوم و خيريه اي اين مطلب را بخوانند!!.(بيشترين حجم اين لباسها از طريق مرزهاي پاكستان و افغانستان و يا بعضي بنادر كوچك در امارات به داخل كشورمان قاچاق مي شوند ،كه موارد مرزهاي شرقي بيشتر از نوع اهدايي سازمانهاي خيريه جهاني به افغانستان است و مورد مرزهاي جنوبي از كالاهاي در انبارمانده و خارج از فصل فروش تشكيل مي شود. البته اين نوع اخير با كمي بزك و دوزك از بوتيكهاي آنچناني شمال شهر هم سر در مي آورد!!.)

جشنواره نخلها و فرصتهايش



جشنواره كن خاصيتهاي ويژه اي دارد،از جمله اينكه فرصت مطرح باقي ماندن را به برگزيدگان دوره هاي قبلش از طريق عضويت در هيئت داوري يا بخشهاي مختلف جشنواره در دوره هاي بعدي فراهم مي آورد، كافي است كه كار مطرح شده يك هنرمند،اثر اول و آخرش نباشد! تا بعد از اين هم از قبال اين جشنواره متفاوت نان بخورد!. ساتراپي نيز اين فرصت را داشته كه امسال در كنار كساني مانند شان پن افتخار عضويت در گروهي را داشته باشد كه برگزيدگان بخش مسابقه اين جشنواره را مشخص
مي كنند...

پ.ن: فرصتهاي طلايي بعضي وقتها از خود آدمهايي كه كسبشان مي كنند بزرگترند!!.

صنعت مادري كه خودش يتيم مانده است


امروز صنعت نفت،بعنوان تنها مجراي گذران اقتصاد و معيشت اين مملكت صد ساله شد!،در حاليكه ساعت 9 صبح براي كارمندانش 15 ثانيه آژير پخش شد و در وعده نهار يك شكلات اضافه كنار غذا سرو شد و در بسته بندي پلاستيكي آن نوشته شده بود: " نفت،نعمت،تلاش و شكوفايي"...و ديگر هيچ!
برخلاف تصور دكتر مهندس اكونوميست هيچ مافيايي در ميان كارمندان نفت پيدا نشد! ،و از خوان كرم آن نيز چيزي نصيب آنها نبوده است جز كار طاقت فرسا و طويل المدت و گويا جز حقوق و دستمزد اين قشر زحمتكش كه به درستي نان و هستي اين ملت را فراهم مي آورند،مشكل عديده و فساد مالي ديگري وجود ندارد...
اميدوارم كه معلمان فهيم نيز پس از چندين سال آلت دست بودن متوجه شده اند كه سوراخ دعا جاي ديگري است و فيش حقوقي يك مدير عاليرتبه نفت در واحدهاي عملياتي جنوب محلي از تشابه با كارشناس هم پايه اش در دبستاني در تهران ندارد! و اصولاً طرح چنين دعوايي به چه پايه نابخردي نياز داشته است!!.
پ.ن: خيلي دردآور است كه هيچكس ،هيچوقت به آنچه در قلب توليدي صنعت نفت مي گذرد توجه نكرده است و فقط پاره اي توهم و سوء شهرت كاذب پايه تصميم گيري و قضاوت در مورد آدمهايي شده است كه روزانه تا بيش از 12 ساعت در محل كارهاي طاقت فرساي عملياتي با آتش و بخار و مواد قابل انفجار و سمٌي سر و كار دارند تا چرخ معيوب اقتصاد اين مملكت بچرخد و آنچه بعنوان تراز پايان سال در جيبهايتان و حسابهاي بانكي تان مي بينيد را به جاي اندوخته و سهم تلاش فقط خوتان فرض كنيد!!،هيچكدام از شما مي دانيد چه نقشي و سهمي در درآمدهاي اين كشور داريد؟؟!.

Saturday, May 24, 2008

ميان ماه من تا ماه آنها...


رئيس جمهور فعلي آرژانتين تنها زني است كه در رقابت با شوهرش بعنوان رئيس جمهور قبلي به كاخ رياست جمهوري راه يافته است!،كريستينا فرناندز كيرشنر از حزب عدالتخواه آرژانتين در 2007 ميلادي بر شوهرش نستور كيرشنر پيشي گرفت...
پ.ن: نام بردن از خانم كيرشنر فقط به لطف كشاورزان سويا كار آرژانتيني در پارانا است و تصويري كه از چهره وي بر كشتزارهاي خود نقش كرده اند و من را به شدت به ياد عدالت پرور و عدالتخواه ديگري! مي اندازد كه همان بهتر كه آنچنان محبوب نيست كه تصويرش را بر جايي نقش كنند كه از ارتفاع زياد هم قابل رويت باشد!!!.

Friday, May 23, 2008

ماهي درماني ولي ...!



واژه "ماهي درماني" در وحله اول به نظر نوعي نوعي استفاده از ماهي بعنوان خوراكي درمانگر و شفابخش مي آيد!،ولي اينطور نيست !،اين شما هستيد كه خوراكي براي ماهي محسوب مي شويد! و در ازاي آن از شر پوشش سلولي كدر و مرده سطح پوستتان راحت مي شويد!، نوعي ماهي در حوضچه هاي آب گرم جزيره هينان چين،خدمات بهسازي پوست متقاضيان را اين چنين كه در آلبوم رويترز مي بينيد را برآورده مي سازد!.
پ.ن: چطور به گزگز چنين كاري دل مي دهند!!...


ته رفیق بازی!The Three Burials of Melquiades Estrada



من زنها را به اندازه مردها نمی شناسم,به همین خاطر اگر صفتی را در قالب مردانه به کار می برم به این معنا نیست که در میان زنها ما به ازا ندارد!,فقط به این معنی است که در حال توصیف یک مرد هستم!.در بین تمام فیلمهایی که دیده ام هیچ فیلمی تا امروز در حد و اندازهHeat داستان رفاقتهای ناب مردانه را روایت نکرده بود,رابرت دنیرو به نقش نیل مک کالی سرکرده گروهی از سارقین حرفه ای بانک,نمونه رفیقی است که تا آخر می ماند و در پای روابطش حاضر است همه چیز را قربانی کند!,یک داستان حماسی که در عصر دولتهای مهرپرور و عدالتجوش! دیگر تکرار پذیر نیست!(برنج کیلویی 5000تومان جایی برای گذشت وپایمردی باقی نگذاشته است!).
از فیلم امروز می گفتم که چگونه به یکباره در مقام همنشینی شاهکار مایکل مان پذیرفته شد!,فیلمThe Three Burials of Melquiades Estrada به کارگردانی تامی لی جونز و بازیگری خودش نوعی از ژانر کابوی و نه وسترن!,محسوب می شود که از جشنواره کن 2005 نیز دو نخل طلا برای بهترین بازیگر مرد و سناریو را نیز از آن خودش کرده است.
دفن سه باره! ملکوئیداس استرادا فیلم دوپاره ای است که در پاره اول یک داستان رفت و برگشتی و پراز فلش بک برای روایت کشته شدن یک مهاجر غیرقانونی مکزیکی را آغاز می کند و در پاره دوم رفیق یگانه اش فقط به اعتبار رفاقت کوتاهش با کارگر مقتولش و دانستن چند نکته کوچک از زندگی وی و قولی که برای دفنش در موطنش مکزیک داده بود,او را نبش قبر کرده و با فاتل نگون بخت و کت بسته اش! به سفری مشابه مهاجرین غیرقانونی مکزیکی در پی یافتن نشانی استرادا راهی می شود,سفری که درانتها میزان پایمردی مردانه و قول مردانه را اعتبار می بخشد...
پ.ن: تامی لی جونز نیز از بازیگران خاکستری سینمای هالیوود است که در نقشهای منفی و مثبت تواماً عالی بازی می کند و با چهره ای خشن و مردانه خاطره چارلز برانسون را زنده می کند,از این پس جونز نیز در کنار دنیرو یادآور مردانگیهای فراموش شده خواهند بود,چیزی که کیمیایی برای تصویر کردنش همه عمر را مایه گذاشته است!.

Wednesday, May 21, 2008

هشياري به بهاي آلزايمر


ما ايرانيها معمولاً در كسب فن آوري جديد يا روشهاي مدرن براي بهبود كسب و كار پيشرو نيستيم ولي اگر صحبت روشهاي غير اخلاقي،تفريحات ناسالم و خلاصه زيرآبي رفتن باشد!،از تمام بهره هوشي ژنتيك اجدادي مان استفاده مي كنيم تا عقب مانده فرض نشويم!!.نمونه آن ورود انواع داروها و مواد مخدر جديد با كسر زماني يكي،دوماه نسبت به اروپا و آمريكا است كه متقاضيان آن در ايران به سرعت نوع مصرف خودشان را ارتقاء مي دهند و در نقطه به روز شدگي قرار مي گيرند!.
هشدار جديد سيستمهاي آموزشي دنياي غرب، اين نگراني را به همراه دارد كه شايد در آينده نزديك بسياري از تقاضاي مصرف براي مواد مخدر در ميان جوانان دبيرستاني و دانشگاهي به سمت داروهايي هدايت شود كه بعنوان افزونه هاي هشياري مغزي مصرف دارند و در موسم امتحانات به شدت طرفدار پيدا مي كنند!.عوارض جانبي چون آلزايمر،كاهش تمركز و خواب آلودگي مفرط از خطرات عمده اي است كه جوانان بدون توجه از كنار آن مي گذرند.بر اساس مطالعاتي كه در سال 2006 بر روي تاثيرات دارو بر مغز انجام شد،يافته هاي آكادميك پيشنهاد برقراري آزمايش ادرار در مدارس عالي و كالجها را نيز ارائه كرده بودند!!.از جمله اين داروها بايستي به آمفتامين (تشديد كننده عدم تمركز) و دونپازيل (زمينه ساز آلزايمر) اشاره كرد. اين گزارش شامل نكات نگران كننده اي در مورد هزينه هاي ما به ازاي درماني ناشي از مصرف اين داروهاست.
پ.ن:زمان دانشجويي من نسكافه و قهوه تنها داروي شب بيداري بود، ولي والدين و اساتيد امروزي مي توانند متوجه تغييرات چشمگير روحيات و رفتار جوانان باشند و به موقع جلوي اشتباهات را سد كنند.

اتباع خارجي و تحصيلات تكميلي

به سلامتي و خير،دفترچه انتخاب رشته هم در سايت قرار گرفت در حاليكه يك بخش جديد و كاملاً فوق امنيتي هم براي ادامه تحصيل اتباع خارجي به آن اضافه شده است!!.

پ.ن: من باور ندارم كه حوزه اي مانند تحصيلات تكميلي را با مسائل امنيتي مي شود پيوند زد و در انتها هم منتظر خروجي با كيفيت و اثربخشي توليد مفهوم ازچنين دانش آموخته اي بود!.
پ.ن: در شهرها و ممنوعيتهاي قيد شده براي شهروندان كشورهاي ياد شده دقت كنيد!،اين جماعت دنبال چه چيزي هستند؟!.

Tuesday, May 20, 2008

گاف عظما! در نتايج كارشناسي ارشد


با بررسي اوليه نتيجه خودم و سيد يوسف فهميدم يك گاف اساسي وجود دارد!،البته هر دو مجاز به انتخاب رشته هستيم ولي درصدهايمان با نمره كل و رتبه هايمان نمي خواند،من كه فوراً دست به شكايت شدم و از رييس سنجش تا روابط عمومي را مطلع كردم كه متقاضي بررسي مجدد نتيجه آزمونم هستم!،ولي ديشب متوجه شدم كه سايت رسمي سنجش براي اولين بار بدون آنكه توضيحي داده باشد،فرم اعتراض به نتايج را در كمال آرامش! در سايتشان در اختيار افسرده حالان قرار داده!!،حالا نميدانم كه اين بررسي چقدر به نفع يا ضررم تمام شود ولي كوتاه نخواهم آمد!.
پ.ن:اگر در مورد نتايجتان كمترين ترديدي داشتيد ،حتماً اقدام كنيد!.
پ.ن: نتايج كارشناسي ارشد امسال را بايد به حساب شكوفايي يا نوآوري و يا چه چيز ديگر گذاشت؟؟

Monday, May 19, 2008

دزد آشپزخانه اي كه دژخيم شد!


فيلمهاي سينمايي كه در طرح داستانشان، حمله يا ايجاد وحشت با استفاه از حيوانات خانگي يا كوچك و به ظاهر بي خطر را دستمايه قرار مي دهند يك تم معروف دهه 70 و 80 قرن بيستم سينماي وحشت بود كه البته شايد پيشرو آن را بايد هيچكاك با فيلم پرندگان دانست. مورچه، زنبور، عنكبوت، قورباغه، موش، رتيل،زالو و چندين نمونه ديگر به كمك بزرگنمايي تصوير و هجوم گله اي تبديل به سپاهي از ديو و دد مي شدند كه انسان را به راحتي فراري مي دادند...

مهاجرت گونه هاي غير بومي حيوانات به جزاير دورافتاده از طريق كشتيهاي عبوري يا كشتيهاي غرق شده جزء عوامل برهم زننده اكوسيستمهاي ايزوله محسوب شده و معمولاً رخداد فاجعه باري بهمراه دارد.در اين ميان موش خانگي بريتانيايي كه از لحاظ اندازه و هيبت با همان موشهاي كوچك و خاكستري خانگي ايراني تفاوت عمده اي ندارد، از طريق كشتيهاي صيد نهنگ گذارش به جزيره گوك (از لحاظ تاريخي اين جزيره به نام ديگو آلوارز شهرت دارد)در جنوب اقيانوس اطلس افتاده است،اين جزيره كه با گدازه هاي آتشفشاني شكل گرفته است بر خلاف حدسي كه شايد به ذهنتان خطور كرده باشد،نه به خاطر بيماريهاي خاص اين گونه و نه به خاطر آفات غله بودن و فقط به خاطر تغيير جثه اين گونه در يك محيط ايزوله(تا سه برابر جثه يك موش خانگي!) و تغيير ذائقه به دژخيم گونه هاي كمياب و حفاظت شده آلباتروس و نوعي فينچ انگليسي تبديل شده است!.شرايط اقليمي مناسب و جاي خالي صياد ودشمن طبيعي،جمعيت موشها را در جزيره اي به وسعت 25 مايل مربع در طي 150 سال تا بيش از 700 هزار عدد! افزايش داد ه كه همگي تمايل عجيبي به صرف جوجه زنده! و تخم پرندگان فوق الذكر پيدا كرده اند و جمعيت اين پرندگان منحصربفرد را تا حد انقراض نسل تنزل داده اند!. هزينه اي بالغ بر 2 ميليون پوند انگليسي براي معدوم كردن اين موشها در جزيره و پاكسازي كامل تخمين زده مي شود.لينك خبر

پ.ن: ايده فيلمهاي وحشتناك از چنين وقايع طبيعي اقتباس مي شود.نكته اخلاقي اين كه هيچوقت موجود زبون و بي خاصيتي را درفرصت سوء استفاده و دست اندازي بر امكانات قرار ندهيد!،چون امكان دارد به هيولايي تبديل شود كه فقط با صرف هزينه گزاف و مدت زياد از شرش خلاص شد!!!!(اين ماجرا شما را به ياد چه وقايعي مي اندازد؟).

















Sunday, May 18, 2008

آشپزي تلفيقي


اگر یک شاطر نان سنگکی با یک پیتزا پز دوران حکومت خاندان دومدیچی در
ایتالیا همجوار و هم عصر می بود,امروز ترکیب بسیار لذیذی را با زیرساخت
نان سنگک و رو سازه پیتزا مارگریتا در حد و اندازه یک دستور پخت جهانی
میشناختیم!,یک اتفاق کوچک می توانست مسیر تاریخ را تا این اندازه تغییر
دهد!.
پ.ن: ديشب مامان یسنا امر به آفریدن یک چیز شکم سیر کن,سهل الطبخ!و
متفاوت فرمودندو سرآشپز در کمتر از 10 دقیقه معجون حاضر در عکس را در
بشقاب ایشان و یسنا سرو نمود!.

10 جهنم دره به روايت رويترز



فهرستهاي ده تايي در ادبيات و ژورناليسم دنياي مدرن،نماد ليستي از بهترينها و برترينها است و كمتر پيش آمده كه به بدترين بپردازد،از جمله فهرست جديد رويترز براي 10 نقطه از عالم كه شما را از رفتن به آنجا نهي مي كند!!.
مقام اول متعلق است به بندر مورثبي در گينه نو ،كه به طور متوسط 115 مورد جديد از ابتلا به ايدز را ماهيانه گزارش مي كند!، بيكاري،دزدي و آدم ربايي در پايتخت گينه نو بيداد مي كند!.


مقام دوم به شهر لينفن در چين ميرسد با بيشترين آلودگي هوا،در جوار صنايع غير اصولي و معادن بزرگ ذغال سنگ كه ابري از غبار مسموم كك و آلاينده هاي هوا آسمانش را هميشه تيره نگاه داشته است!.
مقام سوم به شهر بوجمبورا درجمهوري بروندي؟! در شرق آفريقا تعلق دارد،كه فساد و وضع نابسامان اقتصادي آن،پايين ترين نرخ رشد اقتصادي جهان را برايش به ارمغان آورده است و شهره به نسل كشي و كشتارهاي دسته جمعي است!.

مقام چهارم متعلق است به يكي از رئوس محور شرارت!،پيونگ يانگ در كره شمالي بعنوان شهري كه عليرغم ظاهرش در باطن رژيم مديريتي و حكومتي استبدادي داشته و فقط يك شبكه راديو و تلوزيون تحت مراقبتهاي شديد حكومتي دارد و حتي دوچرخه سواري نيز در اين شهر به دلايل سياسي !ممنوع است!.


مقام پنجم در كمال ناباوري متعلق است به اوكلاهما در ايلات متحده! و به خاطر بيشترين مخاطرات بلاياي طبيعي!،اين شهر در كريدور معروفي كه بيشترين گردبادهاي موسمي در آن مي وزد، در ماههاي مارس تا آگوست بيشترين ريسك مسافرت را دارد!.
شهر چرنوبيل در اوكراين هنوز تبعات آلودگيهاي راديواكتيويته در دهه نود قرن بيستم را به دوش مي كشد و با مناطق خالي از سكنه و رودخانه ها و درياچه هاي آلوده اش مقام ششم را به خود اختصاص داده است.
موگاديشو در سومالي بعنوان بي قانونترين شهر هرت جهان!،پس از فروپاشي قدرت مركزي در دهه پاياني هزاره دوم،و استقرار واحدهاي حافظ صلح مدتهاي مديدي است كه در رتبه هفتم، از همه برشورهاي توريستي و مسافرتي حذف شده است.
ياكوتسك در روسيه با طبيعتي سرد و منجمد كننده و فاصله اي بعيد با مسكو(شش قاچ ساعتي در معيار ساعت جهاني) در تمامي طول سال با دمايي در حدود 32 درجه زير صفر!! به درستي سردترين منطقه مسكوني جهان لقب گرفته و در مقام هشتم،فقط در صورت افت دما به كمتر از ميزان ياد شده كودكانش مجاز به تعطيل مدارس هستند!!.
داكا در بنگلادش گرفتار تبعات جنگهاي داخلي،عدم ثبات سياسي و بلاياي طبيعي بوده است ولي فقط به خاطر حد بالاي آلايندگي هوا و محيط زيست در اثر توسعه نابسنده صنعتي مقام نهم را به خود اختصاص داده است!.
بغداد،پايتختي در همسايگي كه روزي مثل آبادي و امارت نشيني بود،اكنون در آتش تعارضات قومي-مذهبي-قبيله اي مي سوزد،پس از جنگ خليج و به زانو درآمدن ديكتاتور معروفش اين شهر به بالاترين آمار سرقت،آدم ربايي و تجاوز به عنف دست يافته است و در اين ليست نيز مقام آخر و دهم را پيدا كرده است. لينك خبر

پ.ن: فكر مي كنم بامدادي عزيز بايد جواب مشكلات دادن ويزا به ايرانيها را دريافته باشد!، زيرا با كمي دقت در معيارهاي نامبرده شده فوق براي مكانهاي جهنمي و غيرقابل مسافرت جهان،بسياري از اين معيارها از كمي تا قسمتي در ديار گل و بلبل و آكنده از مهرورزي و عدالت پروري موجود است!،و مشكلاتي از قبيل آلودگي راديواكتيو نيز زياد دور از ذهن نيست! و ملتي از اين ديار براي مسافرت به كشورهاي ديگر چقدر حايز درجه شهروندي يا توريستي مطلوب خواهند بود؟؟!.
پ.ن:با ترس و لرز فهرست را تا پايين تعقيب كردم به اميد اينكه نامي از ايران در آن نباشد!!.

Saturday, May 17, 2008

کیک ازدواج بعضیها!!

یک تصویر و شرحی که نباید از آن چیزی گفت!،پس از تصمیم اخیر عالیترین مقام قضایی در کالیفرنیا کیکهای ازدواج این ریختی هم تزیین می شود!.
پ.ن: تصویر را از آلبوم بهترینهای 24 ساعت گذشته گاردین قرض گرفته ام.

اسکورسیزی و شاهکاری که نفروخت!Kundun


من زیاد اهل بودائیسم و غور در عرفان شرقی نیستم ولی از نام اسکورسیزی و هر آنچه که به قلمرو فیلمسازی او مربوط بشود استقبال می کنم!،مخصوصاً اگر لقب بیت الغزل و بهترین اثر او نیز بتوسط بعضی از منتقدین نام گرفته باشد! و حکومت رفقای پکن نشین نیز او و همه دست اندرکاران تولیدش را بهمین جهت ممنوع الورود مادام العمر به چین اعلام کرده باشند!!.
فیلم "حضور" با نام اصلی
تبتی به همین معنا ،به شرح زندگی دالایی لاما ،رهبر مذهبی بوداییان تبت و شرح انتخابش بتوسط گروهی از راهبان بودایی در کودکی از خانواده فقیری در نزدیکی مرز چین و سایر اتفاقات زندگی وی تا بزرگسالی می پردازد...
فیلم از تصویر برداری و سه پایه نشانی بی همتایی برخوردار است و چندین دوره زندگی دالایی لاما را به زیبایی در دل سنتها و آیینهای بودایی به تصویر می کشد. ولی به لحاظ تم روایی و ساخت دراماتیک بیشتر یک اثر مستند و بیوگرافیک از زندگی مردی است که انتخاب شد و آموزش داده شد تا مانند انعکاسی از وجود بودا،خوب بودن و به خوبی راهنمایی کردن را به انجام برساند.
پ.ن: نظر شخصی من در موردجدا کردن کودک از خانواده و روال زندگی طبیعی یک کودک خردسال، چیزی نیست جز منتهی شدن به یک فاجعه در شخصیت بزرگسالی اش و لزوماً به تربیت یک اسوه و پیشوا نخواهد انجامید!.
پ.ن: از نکات جالب فیلم رسم به خاک سپردن مردگان تبتی بود که با قطعه قطعه کردن جسد مردگان آنها را به خورد لاشخورها می دادند!، شاید از این طریق متوفی زودتر به دیار باقی می شتابد!!!.
پ.ن: فیلم را از طریق همان شبکه های فرانسوی محبوبم دیدم و بعید می دانم در شبکه عمومی توزیع فیلمهای هالیوودی پیدا شود ،زیرا از قرار فروش گیشه خوبی هم در سال ساختش(1997)نداشته است

Friday, May 16, 2008

تا اطلاع ثانوی...


تا اطلاع ثانوی هر اتفاقی که به نوعی با دمای هوا،بارش باران و وارونگی فصول ارتباط داشته باشد،حتماً با گرمایش زمین و تغییرات آب و هوای هم مرتبط است!.این ارتباط بر خلاف حاشا کردنهای دکتر مهندس اکونومیست هواشناس خودمان! که دائماً دستهایی را در کار می بیند!!،کاملاً قابل اثبات و دارای پایه و اساس علمی است.
چند سالی است که دنبلان کوهی بومی دامنه های زاگرس کمتر در بساط کل مشیر شیراز و فروشندگان همیشگی آن مشاهده میشود و قیمت آن نیز بسیار بالا رفته است،بر خلاف همیشه که فقط با دیدن بعضی تغییرات شانه بالا می اندازیم و با کمی غرغر می گذریم، اینبار ردپای این کاهش را در یک خبر آنور آب! جسته ام،دنبلان کوهی که با نام در اروپا شهرت دارد و غذای بسیار لذیذ و گرانقیمتی نیز محسوب میشود،انواع متفاوتی دارد که من هنوز این انواع را حداقل در دامنه های جنوبی زاگرس ندیده ام و گیاهشناسان داخلی نیز کمتر به آن پرداخته اند.نوع سیاه رنگ آن که به الماس سیاه شهرت دارد،در اثر کمیابی بسیار گران شده و توجه فرانسویها را تاثیر تغییرات آب و هوایی و گرمایش زمین بر کاهش رشد و تولید این گونه جلب کرده است.لینک خبر
پ.ن: باور کنید اگر همین طور پیش برود و با گرمتر شدن هوا فقط با افسوس از هوای خوب پارسال و پیارسال یاد کنید مانند همان قورباغه کذایی در دیگ آب جوشان!، زنده زنده خواهیم پخت...

Thursday, May 15, 2008

كودكي پشت طنزهاي موفق تلوزيون


به مدد مميزي فله اي مطبوعات! هر از گاهي يكي از دلخوشيهاي كيوسك روزنامه را از دست مي دهم، و اين اواخر زنان و دنياي تصوير كه از دخترك سبزه روي جنوبي طلب مي كردم و ديگر عادت داشت با چشم و ابرو اشاره كند كه آمده يا نيامده است!.ديروز در مهرآباد شماره جديد شهروند و مجله فيلم با عكس تمام قد مديري بر روي جلدش را گرفتم تا در سالن انتظار درهم و برهمي كه دارد!، به كمك تمركز موسيقي در گوش و چشم بر نوشته ها از هياهوي آنجا فاصله بگيرم.
مصاحبه پيمان قاسمخاني و رونمايي از شخصيتش و دلمشغولي هاي كودك ذهن و وجودش، من را برد تا كودكي و نوجواني خودم و بسياري از علايقي كه از ياد برده بودم...
اعتراف صادقانه اش به اين كه اصلاً آدم روشنفكر و انتلكتوئلي نيست! و بسياري از كتابها و فيلمهاي مورد علاقه اش در ليست بهترينهاي دنيا قرار ندارد و اينكه از همين چيزي كه هست لذت مي برد و بسياري از اعترافات ريز و درشت ديگري كه كه كمتر كسي حداقل از هنرمندان يا هنرمندنماهاي! معروف اين روزگار به راحتي آن رادر مصاحبه اي اين چنيني به زبان مي آورد!.
بسياري از پشت پرده ها و اوصاف مگو! را نيز در روند ساخت كارهاي مديري و سايرين شرح داده كه خالي از لطف نيست.
پ.ن: قاسمخاني را در مصاحبه اش بسيار صادق يافتم ،با خودش،زندگيش و مخاطبش.شايد از همين رو است كه طنزهايش به دل همه كس مي نشيند.

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes