Wednesday, August 29, 2007

فصلی بدون فسفر!


از تبعات کارشناسی شده! و کاملاً منطقی! این طرح سهمیه بندی سوخت ،یکی هم توقف صید شناورهای کوچک (بنزینی) و پرداختن به شغل شریف و آسان بنزین فروشی در معابر اصلی شهر بندرعباس و تحصیل چندین برابر درآمد بی دریا رفتن و به دل امواج زدن!.خبر
با توجه به آغاز فصل صید و تاثیر به سزای واسطه گری شناورهای کوچک در تامین مصرف ماهی و میگوی شهر بندرعباس و بازار ماهی آن،از همین الان گرانی بی سابقه و کمبود صید روزانه خبر از فصلی بی فسفر! می دهد.
علیرغم گفته های اندیشمندان! دولت نهم که بنا به گفته شیخشان در زمان انتخابات گاهاً بعضی از طرحهایشات سابقه 15 سال تحقیق دارد! ، این طرح سهمیه بندی بدجوری آبکی از آب درآمده و طلیعه ضربه خوردن شیلات را در کنار ضربه خوردن سایر بخشهای ذینفع قضیه سوخت،تصویر کرده است.

پ.ن: تا پیش از این شایع بود که مافیای شیلات بخش عمده و با کیفیت صید آبزیان را روانه بازارهای خارجی می کند و عواید آن نیز که به جیب ملٌت نمی رفت!،حالا هم که صیادان خرده پا بنزین فروش شده اند و دیگر گل به چمن آراسته می باشد!!!

Tuesday, August 28, 2007

بطری آب و اقامتگاه با پیشوند "Spa"



نمیدونم در اروپا با این واژه Spa برخورد کردید یا نه؟
اولین جایی که باید دیده باشید روی بطریهای آب با برچسب آبی یا قرمز رنگ است که نشان دهنده آب نوشیدنی تصفیه شده ساده و گازدار است،ولی مسئله"
Spa" به شهری با همین نام در بلژیک مرتبط است که در قرون وسطی به سبب معالجه نوعی بیماری ناشی از کمبود آهن توسط آبهای معدنی این منطقه به شهرت کم نظیری دست یافت.پس از آن در حدود قرن 16 و 17 میلادی انگلیسیها با الگو گرفتن از نام این شهر دست به تاسیس اقامتگاههای درمانی با استفده از خواص سرشار آب معدنی در منطقه یورکشایر زدند که به اشتباه در ابتدا به آن Spaw می گفتند، ولی بعدها تبدیل به اولین مراکز آب درمانی انگلستان شد که در ابتدا فقط اختصاص به نوشیدن آبهای معجزه آسا! داشت ولی سپس به مراکزی برای استحمام و شستشو با چنین آبهایی بدل گشت.
هم اکنون نیز در جهان و بویژه اروپا با مراکز اقامتی-تفریحی بسیاری برخورد می کنید که با یدک کشیدن واژه
Spa به شما یادآوری می کنند در این محل مراکز درمانی با استفاده از آبهای معدنی یا لجنهای معدنی دایر می باشد و شما به احتمال قوی با هزینه ای متفاوت برای پرداخت به ازای یک شب اقامت روبرو هستید!!
پ.ن:در همین رابطه حتماً در خبرها پیش از این، از تاسیس مرکز اقامتی –تفریحی مجللی در یکی از جزایر تفریحاتی مالدیو!(همان کشور فقیری که فوتبالیستهایش حتی از ایرانیها هم 17 گل خوردند! و متاسفانه یک آقای گل برای تمام فصول روی دستمان گذاشتند!!!) با خبر شده اید که یکی از رستورانهای منحصر بفرد جهان را در عمق 5 متری زیر آب ودر آغوش ساحلی لاجوردی در خود جا داده و همچنین مجموعه آب درمانی مجهزی در جوار آن که با نام(Ithaa) Hilton Maldives Resort & Spa شناخته می شود.
پ.ن: در جمهوری ایرلند و ایرلند شمالی هم ییلاقهایی با همین نام و همین خواص! وجود دارند ولی اصل جنس متعلق به بلژیک است!
پ.ن:
Spa town شهری است که بواسطه بازدیدکنندگان از آب معدنی آن، شهره آفاق است! (مثل سرعین،پلور،آب اسک)، destination spa به اقامتگاهی با امکانات درمانی بتوسط خواص آبهای معدنی گفته می شود، day spa به سالونهای زیبایی گفته می شود که خانمها احتمالاً بیشتر در مورد آن می دانند!!.
پ.ن: یک مدت شایع شده بود که در جوار هتل هما شعبه بندرعباس نیز چنین پروژه ای در شرف تکوین است!، اگرچه با دستهای پرتوان ایرانی هر چیزی امکان پذیر است،ولی بعید میدانم اکوسیستم سواحل شهر بندرعباس یک چنین مناظری که در عکس می بینید تکرارپذیر سازد!!،چون این پروژه ها برای سواحل مرجانی و بکر پیشنهاد می شود و نه ساحلی که فعلاً در شرف یک فاجعه زیست محیطی است و صدفها و گوش ماهیها دیگر به ندرت در ساحل پر زباله آن پیدا می شود!.


Monday, August 27, 2007

مدیران اجرایی و امکانات داشبورد



هر کس که اتومبیلی را هدایت کند به اهمیت داشبورد واقف است، شما با چه سرعتی به پیش می رانید؟ چقدر از مسافت مد نظرتان را پشت سر گذاشته اید؟آیا هیچ چراغ اخطاری شما را بر حذر می دارد؟
یک داشبورد می تواند دو دسته اطلاعات در اختیار شما بگذارد:

الف- اطلاعاتی از نوع تحلیلی در یک بازه زمانی
ب- اطلاعاتی از نوع آنی و در یک لحظه

یک داشبورد اجرایی در رایانه شما به اجرا در می آید و با استفاده از نمودارها و نقشه ها و انواع جلوه های تصویری در حالیکه به بانک اطلاعات به روز شونده ای متصل است، در هر لحظه آخرین اطلاعات را به طور کاملاً تحلیلی و به روز در اختیار می گذارد.

طراحی چنین داشبوردهایی ارتباط مستقیمی با ساختار مصرف کننده آن دارد:
1- مثلاً در محیط مرورگرهای وب قابل استفاده باشد.(
Web Base)
2-به لحاظ شماتیک ساختاری کاملاً گرافیکی و بصری دارند و فهم اطلاعتشان فقط 3 ثانیه! و نه بیشتر طول خواهد کشید و آخرین تغییرات شاخصهای کلیدی مجموعه تحت سرپرستی را بی فوت وقت در اختیار مدیر خواهد گذارد.
3- این داشبوردها به طور سفارشی،بخش اجرایی خاصی را در بر می گیرند و داشبورد مدیر اجرایی هر بخش کاملاً با انواع دیگر متفاوت است.

4- حجم اطلاعات خامی که گاهاً تا چندین گیگابایت! از لحاظ تحلیلی و پردازشی به حجم وسیعی از پرونده ها و ساعتها کار کارشناسی برای تحلیل و تصمیم سازی نیاز دارد،با ساختاری شکیل و جذاب و یک منوی اکتیو و یک موشواره مدیر را قادر خواهد ساخت تا به هر گوشه این سامانه اطلاعاتی دست پیدا کرده و در کوتاهترین زمان از هر تغییری آگاه شده و واکنش مناسبی را مد نظر قرار دهد.
5- این داشبوردها قابلیت به روز شدن لحظه ای و کاملاً خودکار را در خود داشته و این اطمینان را بوجود می آورند که آخرین اطلاعات را در اختیار مدیر قرار می دهند.
6-این داشبوردها با امکانات چاپ و ذخیره سازی این امکان را فراهم می آورند که اطلاعات خاصی به اشتراک گذاشته یا ذخیره شود.

قابلیت طراحی و ساخت این داشبوردها در هر مجموعه ای امکانپذیر است به شرطی که:
1- داشتن نیروهای کارشناس برنامه نویسی که با طراحی بانکهای اطلاعاتی و ماکرو نویسی تحت صفحه گسترده(
spread sheet) اشنایی داشته باشند.
2- اطلاعات فرایندهای اصلی سازمان مشخص و دسته بندی شده باشد و مراحل گزارش گیری و به روز شدن آنها اجرایی گردد تا بتواند بانک اطلاعاتی این داشبورد را تغذیه کند.
3- تیم هماهنگ کننده ای که بر تغذیه به روز این اطلاعات وقوف داشته و صحه گذاری این اطلاعات را تقبل کنند.

به مثالهایی از این نوع داشبوردها دقت کنید:

داشبورد مالی


داشبورد خدمات مشتریان پس از فروش

داشبورد با امکانات Excel


پ.ن: موضوع فوق در ارتباط با این پست به نگارش در آمده و بعنوان یک گزارش برای مدیریت ارشد یک سازمان ایرانی تهیه ارسال شده تا شاید بتواند گوشه ای از بار سنگین و پر حجم مدیریت ایرانی! را بدوش کشیده! و اتفاق فرخنده ای در گوشه ای از این خاک بیافتد...

چه کسانی با بدنهایشان حرف می زنند؟


ارتباط غیرکلامی از طریق حرکات و علائمی که با اجزای بدن می توان منتقل کرد، اولین بار به صورت قراردادی توسط ناشنوایان به رسمیت شناخته شد و به صورت زبانی برای ترجمه احساس و افکار آنها در آمد، مردم بسیاری در جهان یافت می شوند که با وجود داشتن قوه شنوایی و گویایی برای تاکید و صحه گذاری برای کلامشان از حرکات مختلف سر و صورت و دستها استفاده می کنند(مردم ایتالیا!!!) و به نوعی از یک Gesture خاص استفاده می کند،همینطور زبان قراردادی تکنسینهای پرواز در خدمات هوایی(Signalman) و طناب بندها (Rigger)در عملیات صنعتی که نیاز به کار با جرثقیل و کار در ارتفاع و انتقال معانی از فاصله زیاد دارند...
ولی حرکات و سکنات سیاستمداران در هنگام سخنرانی خود منشاء غریبی دارد که از دورانهای تاریخی مختلف و ساخت حرکتی متفاوتی بر اساس فرهنگها و هنجارهای پذیرفته شده فرهنگی،اجتماعی و دیپلماتیک سرچشمه می گیرد،مثلاً سیاستمداران دیکتاتور از حرکات آمرانه دست و انگشت اشاره و حرکتهای شدید آن و نشانه رفتن به سمت مستمعین به کرات استفاده می کنند!!، در حالیکه دموکراتها و اصولاً دیپلوماسی خوانده های غربی کمتر باعث برداشتهایی از این دست در هنگام سخنرانی می شوند و سعی می کنند تا آرامش را به شنونده منتقل کنندوکمتر در پشت تریبون حرکاتی انجام بدهند که حضور ذهن شنونده را بر هم بزنند.
گونه های بسیار متفاوت دیگری نیز برای بیان و انتقال مفاهیم در نزد مردم جهان وجود داردکه شامل حرکات بسیار معمولی تا بسیار نادر می باشد!

Sunday, August 26, 2007

سرزمینی بدون شب!


در هر کجای دنیا که باشید میتوانید برای ساعت فراغت بعد از کار روزانه با گشتی در وب،با کلمه Event وNight Life و درج مکان جغرافیایی که در آن هستید ،جستجویی ترتیب بدهیدوبلاخره چندتا انتخاب تفریحی مناسب سن و سال و روحیه تان پیدا کنید...
ولی همین کار را با کلمه تهران بعنوان پایتخت این کشور و یکی از 20 شهر بزرگ دنیا انجام بدهید!، نتیجه جالبه!،تبلیغاتچیهای تور و گردشگری که از رو نمی روند!!،مقدار زیادی لینکهای جورواجور خواهید دید که بعضی از مناظر روز را در شب تصویر کرده و از همان محلهای توریستی روز چیزی فراتر نیست!!.
تقصیر فقط به گردن متولیان توریسم نیست،امنیت و تابوهای فرهنگی و 30 سال زمامداری بدون تزریق نشاط به پیکره این جامعه و ملتٌی که چیزی به نام زندگی شبانه را نمی شناسند و هوا که تاریک شد همه روانه خانه شده و مابقی اوقات را در پای گیرنده های تلوزیون و امثالهم سر می کنند،دست به دست هم داده و چیزی از زندگی و فعالیت شبانه باقی نگذاشته است، اکثر کودکان این دیار شب را پایان فعالیت می شناسند و ناخودآگاه شب را مختص آرام گرفتن می دانند!!،این خود یکی از دلایل پایین بودن سرانه بهره وری این مملکت است که چیزی در حدود نیمی از ساعات شبانه روز حیات را متوقف کرده و به اندرون پناه می برند(به کسب و کار و درآمدها و جمعیتی بیاندیشید که می توانستند در سایه این مشاغل شبانه لقمه ای نان به خانه ببرند!) ...
پ.ن:ایرانیهای عهد باستان قدیمیترین
Night Event ثبت شده جهان را داشتند(منظورم همان شب یلدای خودمان است!) ،ولی الان این واژه چیز زایدی است که بایستی از سایتهای گردشگری به زبان انگلیسی در مورد ایران حذف شود...
پ.ن: نقاشی اثر ون گوگ-van-gogh-vincent-starry-night

Saturday, August 25, 2007

کامیکی در هجو تاریخ


یک مجموعه از نقاشیهای میلو مانارا نامی از بلاد ایتالیا بدستم رسید که گویا حرفه شریف ایشان نقاشی کامیک استریپهای خاص! برای بزرگسالان است،این را بعد از مطلبی که در پی خواهد آمد و به ذهنم رسید متوجه شدم!،خلاصه که نام این آلبوم نقاشی که به لحاظی قابل ارائه کامل به لحاظ حجمی و محتوای ظاهری! نیست، Bolero است که نام موسیقی و رقصی است با ریتم 3/4 که در اسپانیا و بلاد کوبا و مکزیک از قرن هیجدهم با نوای گیتار و سازی قاشقک مانند(castanet)به اجرا در می آمده...
این که بخشی از حقیقت در هر چیزی نهفته است سخن به جایی است زیرا این مجموعه با رقص نقوشی که تاریخ را به تصویر می کشد،سرگذشت انسان را از زمان پیدایش تا سال 2000 میلادی به گونه ای باور نکردنی و در تسلسل چند حقیقت دائم تکرارشونده به زیور قصه بی پایان زن،مرد، تنخواهی و جنگ!!! می آراید.در پی این داستان مصٌور و بی کلام زنان و مردان بسیاری می بینید که می آیند و در هم می آمیزند و در جنگها کشته می شوند و دوباره از نو...
فقط این لباسها و عادتها و ظواهر است که تغییر می کند و سایر چیزها کماکان همان بوی خون و جنگ و تنخواهی می دهد.
پ.ن: در صورتیکه به سن تشخیص رسیده اید!، آلبوم بولرو را تحت عنوان تاریخ از اینجا دانلود کنید!

Friday, August 24, 2007

وقتی حقیقت از ما فاصله می گیرد


"خیلی از شما قبلاً دریافتید و دیگران در طول حیاتشان در خواهند یافت که به محض اینکه تمرکز حواس گسسته می شود،حقیقت از ما می گریزد و در همین حال این توهٌم بر جای می ماند که ما هنوز به دنبال حقیقت هستیم..."
بحث بر سر این است که این تمرکز حواس و محوریت هدف مداری تا کجا با ماست؟،از کجا به بعد در مسیری واگرا قدم خواهیم زد؟ و از کجا دیگر صلاحیت تولید مفهوم از ما رخت می بندد؟؟؟
دانشگاههای بزرگ دنیا هر یک شعاری برای تقویت روحیه جمعی دارند و دانشگاه هاروارد آمریکا شعاری دارد به این مضمون:

Veritas

(وریتاس الهه حقیقت محض و منبع روحیه حقیقت جویی برای رومیان عهد باستان بوده است)

به جامعه ای بیاندیشید که از سر تا به پا به هرچیزی می اندیشد جز حقیقت!!،خروجی این سامانه چه خواهد بود؟.
پ.ن: مقدمه نقل قول شده به سخنرانی الکساندر سولژنیتسین در مراسم 327امین سالگرد فارغ التحصیلی دانشگاه هاروارد تعلق دارد.

Thursday, August 23, 2007

برای بچه هایی که دیگر صندوق خانه ندارند



قدیمها در هر خانه ای پستویی صندوق خانهای بود که بساط رختخواب و مفرش و متعلقات آن را در آن نگهداری می کردند،پس از غلبه مدرنیسم!،این وظیفه به عهده کمدهای طاق و جفتی افتاد که این روزها پستوی خانه های جدید محسوب می شود!،بچه های قدیمی بازی کردن در میان ردیفهای مرتب این رختخوابها و قایم باشک بازی در صندوق خانه وبوی ملحفه های نو و اتو خورده را فراموش نمی کنند...

این عکسهای یسنا گونه ای گذشته در آینده است برای کودکانی که دیکر صندوق خانه ای در منزل برای بازیهای کودکانه ندارند...

Wednesday, August 22, 2007

والدین جدید نام کودکانشان را براساس دامنه ثبت شده در اینترنت انتخاب می کنند؟؟!

گره خوردن آینده با مفاهیم وب و زندگی مجازی،گروه رو به رشدی از والدین آمریکایی را بوجود آورده که اسامی کودکان خود را در بدو تولد براساس آدرس URL و دامنه ثبت شده موجود قابل انطباق با آن انتخاب می کنند!، لذا مانند قضیه ثبت شرکتها در کشور خودمان که متقاضی بایستی تعداد زیادی اسامی احتمالی در آستین داشته باشد که بتواند احیاناً شرکتش را به نامی در حدود و نه حتماً مطابق با خواسته خودش نامگذاری کند!!،این والدین به دنبال این هستند که از این طریق دامنه سایت شخصی کودک را از همین الان با نام هنگام تولدش منطبق کنند که بعدها خود کودک و خانواده نخواهند هزینه زیادی بابت آن بپردازند!!! و یا مثلاً کودک از همنامی خودش با سایت شخصیش لذت ببرد!!،از این طریق اسامی چند سیلابی و کاملاً متفاوتی به فرهنگ نامهای آمریکایی وارد شده است ،چون اسامی معمول غالباً مورد استفاده قرار گرفته اند!!،اگر چه اکنون این والدین بیشتر از میان طراحان وب و مشاغل و تحصیلات مرتبط با آن هستند ولی پیش بینی می شود این حرکت گسترش خواهد یافت!!!،مثلاً فکر کنید اسم کودک شما در بدو تولد بدون اشکال و با هزینه ناچیزی کمتر از 10 دلار در سال به دامنه شخصی تبدیل شود یا اینکه مجبور باشد این دامنه همنام با نام خود را با قیمتهای گزافی گاهاً تا چندین ده هزار دلار خریداری کند!!!.
از مسائل تشدید کننده این طرز تفکر،زندگی مجازی نوجوانان در جوامع مجازی مانندMy Space یا Facebook است که رشد بیسابقه ای یافته است!(البته به مدد فیل احمق این نوع جینگولز بازیها هنوز کمی برای ما زود است!!).

پ.ن: فکر کنم کسانی مثل دکتر مزیدی به خیل همین والدین بپیوندند!

Mark and Corrie Pankow's children all have domain names named after them. From upper left, 6-year-old Carter, 9-year-old Makenzie, 3-year-old Davis, and 5-year-old Sydney pose in their home in Peoria, Ariz.

Tuesday, August 21, 2007

عصبانیت درمانی و رستگاری در ساعت؟؟؟


در مورد محسن خانی که نوبت عاشقیش رسید و با گبه، کن نشین شد، حکایت کنند که در روزگاری که بر سر قدرت و غیرت از خود پاپ کاتولیک تر می نمود!،متصدی وقت آپارات خانه را ندا در داد که اگر این بساط اجاره نشینی بر هم نکنی ،خود بر تن نازنینم نارنجک بسته و زیر هیکل مستکبر این گاو ساز ،عشق سنتوری می خوابم تا فهمیده شوم!، بعدها بقدری از این غیرت مندی پشیمان شد که جلای وطن کرد و گویا چندی است فقط شانزه لیزه گز می کند! و زبان پشتو می آموزد!، مسعود خان شورآبادی هم پس از غائله اخراج و پشت چشم نازک کردن برای 30 مرغ رایگان این روزها به کسی وصال نمی دهد!،گویا خوابنما شده و محسن فوق الذکر بر او نازل شده و راه و چاه احتمالاً گوندولا رانی در ونیز را بر او عرضه کرده،لذا او نیز از خر شیطان به سلامتی پایین آمده و در همین گردهمایی اخیر عظمای اهالی سینماتوگراف،فی المجلس دست همه را بوسیده و پشیمانی خود را از فالانژیسم بدخیمی که در وجودش لانه کرده با صدای بلند اعلام کرده است!،مبارک است این صفحه سیمین که یک شبه چه میکنننننننه!!!!
پ.ن: ببین مسعود جان چه خوب است دنیا دیدن و در میان خیل معروفان،جایزه دادن و گرفتن! و دیگر عصبی نشدن!

Monday, August 20, 2007

De facto و واقعيتهاي ايراني


مسعود خان بهنود از واژگان گسترده اي براي اداي مقصود استفاده مي كند كه هم شنونده و هم خواننده آثار قلمي اش را به بيشتر دانستن وا مي دارد...
از اين جمله است واژه
De facto كه تعبيري لاتيني به معناي در واقع يا در حقيقت يا عملاً و همچين چيزهايي است و اگر به واژه ديگري افزوده شود ،آنوقت است كه بايد يك كتاب بياوريم تا آن واژه جديد را معني كند!!
بيشترين استفاده از قدرت تركيب اين واژه را به حتم سياست برده است،چنانكه تركيبهايي از اين قرار:

de facto government كه دولتي است كه تمامي اقتدار و حق حاكميت را به طرقي كه خود مي داند و بس! از كسي يا كساني يا احزابي غصب كرده باشد!! و حتماً به واسطه غصب،در ساختمانهاي اين دولت نماز جايز نيست!!
de facto leader كه رهبري است كه عليرغم نص صريح قانون،مشروعيت مردمي يا مذهبي بر اريكه قدرت تكيه زده باشد.(فقط يك جزئي با ديكتاتور تفاوت دارد!)
و بلاخره
de facto husband كه اصطلاحي است متعلق به انگليسي تباران اقيانوسيه و شوهري را مي گويند كه با شريك زندگي قانوناً زير يك سقف روز به شام و شام به روز مي برد ولي باز هم آن زوج رسمي ثبت شده در كليسا و ساختمان شهرداري محسوب نمي شوند!
اين چند واژه مركب كليدي از فهم
De facto بهنود به دست و ذهن ميدهد كه آنرا قبل از هر چيز كه بياوري معنا را تبديل مي كند به تركيبي واقعي،پذيرفته شده و عيني از همان چيز ولي باز هم آن چيزي كه بايد باشد نيست!!!(پس آنچه در ديار خواب زده ما ميگذرد يك اتفاق است كه در رياضيات سياسي!! به آن De facto factorial مي گويند و معنا و مفهوم آن اين است كه همه چيز هست ولي آني نيست كه بايد باشد...!).

Saturday, August 18, 2007

قرن بیست و یکم، قرن داشبوردهای راهبردی



در اتومبیلها بخش جلو، قسمتی در معرض دید راننده قرار دارد که به صورت قراردادی داشبورد نامیده شده است و سیگنالهای کنترلی از قسمتهای مهم اتومبیل را در هر لحظه به اطلاع راننده و سرنشینان می رساند و می تواند برای تصمیم سازی در جهت کنترل و هدایت اتومبیل حایز اهمیت باشد...
این نکته که فن آوری مورد استفاده در کل اتومبیل و تعداد اجزاء تشکیل دهنده آن به قدری تنوع و گستردگی دارد که کنترل همه بخشها در آن واحد فقط از طریق حیاتی ترین نشانگرها امکان پذیر است،مفهومی اساسی را در مدیریت راهبردی به اثبات می رساند و کارشناسان این بخش را برآن داشته تا با الهام از این واقعیت،دست به طراحی داشبوردهای استراتژیک زده و مدیران ارشد را در رویارویی و اتخاذ تصمیمهای مهم در مواجهه با خیل اطلاعات وسیع و متغیر و در سطح کلان سازمانها و کلان شهرها و دولتها ،تنها نگذارند.
موضوعاتی مانند گرمایش رو به فزونی جهان ، پارامترهای جمعیتی، بهداشتی ، اقتصادی و سیاسی،انرژی و لیست بلند بالایی از این دست که می تواند تحلیل استراتژیکی محیطهای درونی و بیرونی را متاثر سازد،حجم غیر قابل کنترلی از داده و مفاهیمی آکنده از عدم قطعیت را برای یک مدیرعالی یا رهبر ایجاد می کند ولی چاره چیست؟،این همه تغییرات و لزوم در نظر گرفتن بخش عمده ای از آنها برای تصمیم سازی راه حل جالبی را با استفاده از نرم افزارهای صفحه گسترده و بانکهای اطلاعاتی گرافیکی فرا رو نهاده است.

قرن بیست و یکم، قرن داشبوردهای راهبردی

به طور نمونه به این لینک رفته و داشبوردی که در محیط فلش طراحی شده را ببینید،در آن واحد شما در جریان تغییرات عموماً جمعیتی،بهداشتی و بعضی از نرخ رشدهای قابل توجه اقتصادی-تکنولوژیک در سطح جهان در بازه زمانی سالیانه، ماهیانه، روزانه و همین لحظه قرار می گیرید،این حقیقت که جهان در هر لحظه با چه مجموعه از واقعیتهای مبتنی بر تهدید یا فرصت روبروست شما را تکان خواهد داد و بر تن یک مدیر واقعی لرزه خواهد انداخت!...

نمونه های بسیار پیشرفته تر و دارای سطوح برآوردی تخصصی تر هم در دسترس عموم و کارشناسان قرار دارد ، از جمله: پروژه هایی که برای تخمین و واقعی سازی عدم قطعیتهای آینده در جریان است و با مدلهای شبیه سازی شده،نرخ رشدهای موجود را با نشانگرهای گرافیکی حاکی از رشد منفی و مثبت یا سکون تبدیل کرده و تا حدودی تصویر حال و آینده را قابل فهم تر می سازد.برای دانلود داشبوردی که تغییرات همزمان زیست محیطی و اقتصادی و جامعه نگر را ممکن می سازد به این لینک بروید.در بحثهای عدم قطعیت و ناپایداری استفاده از داشبوردها بسیار عمومیت یافته و شرکتهای سازنده و طراح بیشماری هستند که میتوانند به سفارش هر مجموعه ای گوشه ای از عدم قطعیت در ساختار مجموعه مورد نظر شما را تحت کنترل بگیرند...
مطمئن هستم که توانایی کارشناسان داخلی برای طراحی همچین داشبوردهایی مکفی است و فقط مسئله داده های قابل اتکاء و روزآمدیست که بتوان برای ساخت مدلهای نرخ تغییرات از آنها بهره برد و مدیرانی که این مفاهیم را درک کرده و بخواهند که آنها را به خدمت بگیرند...

پ.ن: صاحب این وبلاگ هم داشبورد باز قهاری است!،فکر کنم وحید عزیز بتواند استفاده قابل توجهی از کارهای ارائه شده در این وبلاگ ببرد.

پ.ن: مدیران عالی محیط زیست،انرژی و سیاستگذاریهای کلان در بعد وزارتخانه ها و هیئت دولت می توانند مشتری اصلی این راهبرد هزاره سوٌم باشند.

یک کیلو زرشک برای گاف همراه اوٌل



بد عادتی شده!،فقط کاستیها را دیدن و انتقاد کردن،باور کنید خودم هم متوجه شدم ولی چاره چیست؟،من هم قبول دارم بسیار خوب و خجسته است که در مملکت ما به عوض یک خدمات دهنده مخابراتی و فقط یک فراهم کننده خدمات تلفن همراه مثل همه جای دنیا ! چندین و چند شرکت ریز و درشت با هم رقابت کنند و این وسط ملٌت رنجدیده ایرانی باشند که صرفه می برند!،ولی چکار باید کرد وقتی شرکت مخابرات ایران بعنوان اوٌلین ارایه دهنده با نام دهان پرکنی مثل همراه اوٌل در میان پرده تبلیغاتی یک متصدی عملیاتی بر روی سکوهای نفتی دریایی را نشان می دهد که از روی سکوی در حال عملیات شبانه روزی استحصال و فرآورش نفت خام با تلفن همراه با فرزندش در منزل بتوسط یک گوشی همراه و سیم کارت همراه اوٌل در تماس است!!!،و جای بسی تعجب که چگونه شرکت مخابرات ایران از محدودیت استفاده از وسایل مخابراتی ماکروویو با گوشیهای بدون محافظ ضد انفجار در محیطهای عملیاتی نفت و گاز با خبر نیست!و نمیداند بنابر استانداردهای ایمنی حتی در یک جایگاه سوخت نباید با تلفن همراه معمولی و روشن حضور داشت،چه برسد به تماس ! و متاسفانه متولیان مخابراتی هم برای قرهنگ سازی عدم استفاده تلفن همراه در مکانهای غیرمجاز دقتی به خرج نمی دهند و سایر دستگاهها را بدنام می کنند!.
رسم جالبی مجله همشهری جوان دارد در صفحه ای خاص ،گاف دادن اصحاب رسانه را به رخ می کشد و تمشکی طلایی به نشانه یادگار سوتی کذایی تقدیم می کند!!،ما هم سوتی شرکت سازنده تبلیغ تلوزیونی و شرکت مخابراتی کارفرما را با یک کیلو زرشک تجمیع می کنیم،باشد که حواسشان جمع شود!.


شش راه گند زدن به خواب شبانه!


خانم سارا کلیف مقاله اش را در مورد کارهای اشتباهی که برای به خواب رفتن در شب انجام میدهیم این طور آغاز کرده است:
شمردن گوسفندهای کذایی به جای لذت بردن از خواب؟ یا 6 راه گند زدن به خواب شبانه!
برای من و سیدپابرهنه که صبح علی الطلوع از خواب بیدار می شویم و تا 7 عصر می کوبیم،بعد از برگشتن به منزل هم نوباوگان عزیز! مارا مورد مرحمت و لطف خودشان قرار می دهند!،(ایضاً مادران بزرگوارشان!!)) مصداق ندارد،ولی برای سایر کسانی که احتمالاً به هر دلیلی از چک برگشتی و دعوا مرافه با چقال و بقال گرفته ، تاحرص خوردن برای آمپر بنزین و انواع مشکلات محل کار و درگیریهای خانوادگی خواب درست و درمان ندارند،توصیه های مناسبی است،به هر تقدیر اگر ما هیچ نداریم ولی راحت می خوابیم!،در واقع به راحتی بیهوش می شویم!!

راه اوٌل: زود به رختخواب رفتن!،آقا جان وقتی هنوز خوابتان نگرفته،می روید تو رختخواب که چه بشود؟؟!
راه دوٌم: اتاق خواب را به محشر عظمایی از ست صوتی تصویری و کامپیوتر و تجهیزات اجق وجق تبدیل کردن!، آخر این همه دم و دستگاه وقت خواب مکفی را از شما نمی گیرد؟
راه سوٌم: خوردن یکی دو جام از انواع نوشیدنی که میتواند خواب آور هم باشد!، خوردن هر گونه مسکٌرات به قصد قربت! یا خواب تحمیلی جز سردرد خمٌار اوٌل صبح ارمغانی ندارد!
راه چهارم: کار بی وقفه تا پای رختخواب!، هر چه زودتر درگیریهای ذهنی را از این مغز بینوا دور کنید آمادگی بهتری برای خواب خواهد داشت!
راه پنجم : زل زدن به گردش عقربه های ساعت!،داداش من هیچ کمکی نمی کند جز اینکه به یادتان میاورد که چقدر دیگر هم بیدار مانده اید و یا اینکه چقدر وقت هست که زور می زنید که بخوابید!
راه ششم و آخر!: تاریک کردن اتاق!، این هم از آن کارها است!،شاید بتواند به آرامش موقتی شما کمک کند ولی ثابت شده برای کنترل ساعت بیولوژیک بدنتان بایستی اجازه بدهید که نور واقعی در هر ساعت از شبانه روز به اتاقتان راه داشته باشد،تا بدنتان فراموش نکند که سحر نزدیک است!!!

Thursday, August 16, 2007

بالاترین یکسالگی ات مبارک!

از بالاترین معجزات زیادی دیدم ولی شاید بهترینش تغذیه خبرگذاریهای کم مایه و بی حال داخلی است!.اگر شما هم از کاربران بالای 5000امتیازی بالاترین باشید ،و در روز حداقل 1ساعت وقت برای بالاترین گذاشته باشید در طی مدت کوتاهی متوجه کپی برداری خبرگذاریها از عناوین مخصوصاً خارجی و روزآمدی که در بالاترین ایندکس می شود،می گردید!.
این کپی برداری با فاصله زمانی محسوسی انجام می گیرد و هیچوقت هم این زحمت را به خودشان نمی دهند که از منابع خبری نامی ببرند!،شاید از بی اعتناترین حوزه های اطلاع رسانی به کپی رایت همین خبرگذاریهای داخلی باشند که وبلاگهای فارسی و دیتا دیگهای ایرانی را به مفت میچرخند و نان می خورند
!!.
پ.ن: به قول آقا مهدی یک سال برای شمردن جوجه ها یک سایت زمان کمی است!،پس قوام این نوزاد جذاب ایرانی را برای سالیان بعد آرزو می کنیم!


Wednesday, August 15, 2007

شروع سال تحصیلی آنور آب و آموزش از پای بست ویران خودمان!


سال تحصیلی جدید در راه است بدون آنکه سیستم آموزشی کشور حتی برای لحظه ای به گذشته ،حال و یا آینده نیازهای دانش آموزان و مملکت فکر کرده باشد!، البته قصد من این نیست که بگویم جریان فکر در این مجموعه جاری نیست!، به هیچ وجه!، جریانی وجود دارد ولی بر خلاف جریان زنده کسب و کاری مهم و حیاتی به نام آموزش!...
آموزش نیز مانند هر فعالیت هدفمند دیگر در هزاره سوم به کسب و کاری برای متولیانش تبدیل شده و این اصلاً واقعه ناگواری نیست!،بلکه میتواند رویداد خجسته ای باشد!،شعارهای چند دهه پیش دستگاه و متولیان آموزشی کشور و ساختار کاملاً دولتی و انگلی بودجه آن!، از آموزش و پرورش و فرهنگ و علوم،ساختاری شعار زده با مافیایی به مراتب ننگین تر از سایر دستگاههای دولتی ساخته است،که هدفی جز تامین منافع گروهی خاص را با ادعای آموزش و پرورش و هدایت نسل جوان!،ندارند.

سیل بنیاد بر باد ده آزمونهای سراسری ورود به دانشگاه،مدارس غیر انتفاعی، دانشگاه آزاد و سایر غده های بدخیم روییده بر این هیکل نامتناسب، عدم برنامه ریزی صحیح برای جذب نسلی عمدتاً‍ جوان و بکارگیری این جمعیت در حال انفجار، از مراکز آموزشی این کشور صرفاً بازاری برای خالی کردن جیب متقاضیان تحصیل فراهم آورده است و دیگر هیچ!.
اگر قرار است هزینه ای از دانش آموز بابت هر مقطع تحصیلی گرفته شود، خوب این اشکالی ندارد این هزینه اخذ شود ولی کیفیت این کالای عرضه شده پس به کجا می رود؟، نام سیستم آموزشی دولتی ما رایگان و تا پایان مقطع تحصیل ظاهراً بدون اخذ وجه است،ولی وجوه متفاوتی اخذ می گردد و بعد هم نوبت آموزگاران می رسد که در بی پناهی ناشی از عدم تولیت صحیح دولت،تیشه به ریشه دانش آموختن زده و با راه انداختن کلاسهای خصوصی،دانش آموز را مجبور به صرف هزینه می کنند! ، ولی باز هم چیزی نصیب این دانش آموز یا بهتر بگویم مشتری متاع دانش! نمی شود.
دانشگاههای رنگ و وارنگ مختلف در کنار بدنه دانشگاههای دولتی هم اصل کار را از نفس انداخته و هم خود به بنگاه تولید مدرک تبدیل شده است!
این درد دل سر دراز دارد!،پس فقط شما را دعوت می کنم ببینید و بخوانید که دانشگاههای شیطان بزرگ!،در آغاز سال تحصیلی چگونه طبقه بندی شده اند تا بتوانند با نیاز هر نوع مشتری(بخوانید دانش آموز!) کنار آمده و جوابگوی سلایق و نیازهای مختلف باشند.
اشتباه نکنید که قصد من مقایسه نیست،فقط نشان دادن دریچه دیگری است که در آن متولی آموزش اگر هزینه خدمات آموزشی را می گیرد ولی در عوض چه چیزی عرضه می کند...
امیدوارم هر چه زودتر نظام آموزشی پوسیده ما از خواب برخیزد و با عرضه کردن راهبردهای مدرن و چاره ساز!، در جایگاه خواسته های صنفی نیز فریاد بزند!!
پ.ن: تمام فریاد من از این است که آموزش و پرورش واقعاً یک کسب و کار است و تمامی مختصات آن را داراست،پس چرا با دولتی کردن و شعارهای سطحی آن را به صورت بنگاه خیریه جلوه می دهند؟،یک کسب و کار موفق استراتژی می خواهد،مدیر می خواهد و دورنمای تبدیل به بنگاه اقتصادی شدن،از اینها کدامیک در وزارتهای آموزش و پرورش و فرهنگ و علوم کشورمان یافت می شود؟؟؟

پ.ن: اگر قصدی برای کمک کردن به اقشار کم درآمد و تولیت آموزش رایگان هم وجود دارد بایستی با تمام قدرت و فقط مختص همان قشر مصرف گردد واین نیز فقط در توان دولتی است که تکلیف خودش را با بحث درآمد و مالیات روشن کرده باشد.

Tuesday, August 14, 2007

رونمایی جسد پوسیده قدرت پرستی ایرانی در مرگ یزدگرد


ایرانیها فرصت این راداشتند تا با دیدن مرگ یزدگرد به حقیقتهای پنهان در پشت اجساد توخالی قدرتمداران دست یابند...
مرگ یزدگرد آنگونه که بیضایی به تصویر کشیده است و نه به روایت تاریخ,{ پس یزدگرد به سوی مروگریخت و به آسیایی درآمد. آسیابان او را در خواب به طمع زر و مال بکشت. تاریخ!}حکایت از آن دارد که بسیار پیشتر از دوران معاصر,خودکامه ای در پایان کار به چه هیئت و شمایلی ,آواره و بی کس در حالیکه چیزی از هیمنه پوشالی او باقی نمانده نقاب واقعی از چهره بر می دارد!
متاسفم که کمتر کسانی در این سالهای اوشین و یانگوم,فرصت یافته اند که این اثر بیهمتای بهرام بیضایی را بی دغدغه ببینند,شاید بی علت نبوده است این همه سال بایگانی کردن حقایقی که دانستن آنها میتوانست چراغ راه باشد...
فیلم به روایت ویکی پدیای فارسی(ای کاش بیشتر دیده شده بود تا بخش نقد و بررسی پربارتری در ویکی پدیا برایش در نظر می گرفتند)
شناسنامه فیلم

پ.ن: از یاسمین آرامی بازیگر نقش دختر آسیابان دیگر اسم و اثری نیست!,وبلاگی را با امضای چند شعر منتسب به او تنها ردپایی است که یافته ام,شاید با توجه به لینک دختربیضایی در همین صفحه بشود از او نشانی یافت.


Monday, August 13, 2007

تيم مواٌج و سيال مديريت كشور!


در دهه هفتاد ميلادي تيم فوتبال هلند با همكاري اعجوبه اي به نام يوهان كرايف به تاكتيك تيمي معروف به فوتبال موجي و سيال دست يافت كه همه تيمهاي روزگار خودش را به خاك سياه نشاند!،اين تاكتيك مبتني بر چرخش سيال و جا عوض كردن مداوم بازيكنان به صورت سيال در زمين و به مدد دوندگي و رفت و برگشتهاي مداوم همه بازيكنان در طول و عرض زمين بود...

اشتباه نكنيد مطلب من اصلاً ورزشي نيست!،كاملاً مديريتي است و مربوط به اعجوبه مديريتي همه اعصار است كه معلوم نيست اين تيم مواج و سيالش قرار است چه خاكي بر سر مملكت كند!،وزير كشورش از در جلسه هيئت دولت مي آيد بيرون و نقش سخنگوي دولت را بازي مي كند!،دفعه بعد نقش متخصص و مسئول در سهميه بندي سوخت !،رئيس پليس پايتخت در مصاحبه به بگير و ببند و مجرمين قضيه استفاده از كارت سوختمند هوش! اشاره مي كند و بدون هيچ اشاره اي به استفساريه قانوني از قوه قضاييه مجرمين احتمالي را تهديد مي كند!،مشاور ارشد مديري براي همه فصول! تمامي خط و ربطهاي قضيه استعفاي دو وزير اخير را در نقش سخنگوي دولت براي هم ميهنان و خبرنگار توضيح مي دهد!،خلاصه كه اين تيم با خونهاي جواني كه دم به دم به آن تزريق مي شود،مي رود كه جهان را انگشت به دهان بگذارد!

پ.ن: متاسفانه تا اين لحظه كامنت جامع و كاملي بدستم نرسيده! و مجبورم جواب پرسش مطلب قبلي را خيلي خلاصه عرض كنم: Home Raider بر وزن Tomb Raider،حديث خانه كاو ،خانه ماست كه خيلي مخربتر و وحشتناكتر از لارا كرافت مقبره كاو هر سوراخ سنبه اي را مي كاود و مادرش بينوا!،تمامي مداخل اتاقها را به جز اتاق خودش مسدود كرده ...


Home Raider !

عكسهاي امروز يك جور تمرين براي تجسم خلاقانه است!،اين چهار عكس شما را ياد چه چيزهايي مي اندازد؟

اگر مطمئن باشم تا پست بعدي كه تا چند ساعت ديگر وبلاگ را به روز مي كنم،كسي يا كساني پيدا مي شوند كه تفسير مناسبي ارائه بدهند سكوت مي كنم!
اگربه عنوان مطلب هم دقت كنيد و نمونه معروفش را هم درذهن داشته باشيد بهتر به جواب مي رسيد!. (اين هم مشابه مسابقه هاي نه چندان زنده اين روزهاي صدا و سيماي وطني كه جواب را پوست كنده مي گذارند تو دهن شركت كننده!!)

اين هم آخرين عكس يسنا و مراسم بستني خوران با اعمال شاقه!،اين آزادي عمل براي بستني خوردن فقط براي فتوگرافي نصيب ايشان شده و الا دختركم هنوز اينقدر قابل اعتماد نيست!



Sunday, August 12, 2007

ای کاش این مقاله چند سال پیشتر در نیوزویک چاپ شده بود!


چند روز پیش یکی از همکاران خواهر کوچکترش را بر اثرابتلا به سرطان روده بزرگ و سرایت بدخیم آن به سایر بخشهای دستگاه گوارشی درحدود 25 سالگی در حالیکه تا چند وقت دیگر تخصص بافت شناسی را بعد از پزشکی عمومیش می گرفت از دست داد، و این در حالی است که 2-3 سال پیشتر نیز برادر جوان دیگرش را به همین دلیل از دست داده بود!،این که خانواده داغدارش چه کشیدند و این روزها مادر رنج کشیده اش دیگر از درد و غم کمر تا کرده است، خود قضیه جداگانه ای است، هم خواهر ناکام به تبعات این بیماری و احتمال مشابهت وراثتی آن آگاه بود و هم تمامی خانواده به ریسک احتمال ابتلای تک تک بازماندگان درجه یک آشنا هستند،ولی هنوز اقدام عاجلی برای غربالگری و آزمایشهای دوره ای انجام نگرفته است،دلم می خواهد این مقاله نیوزویک را کمی زودتر ،شاید پیش از شهریور پارسال در خانواده دوستم خوانده بودند و میتوانستند خطر را حس کنند!،سرطان روده بزرگ و دامنه سرایت آن به دستگاه گوارش و تشخیص افتراقی و اشتباهی مداوم آن با سایر بیماریهای روده مثل بواسیر سالیانه بیشترین قربانی را از ما می گیرد،در صورتیکه در خانواده شخص مبتلا به آن دارید زنگ خطر برای وابستگان درجه یک و دو تا چندین نسل به صورت ژنتیک به صدا درآمده با اولین ناراحتی و خونریزی و درد در این ناحیه خود را به متخصص یا فوق تخصصهای گوارشی برسانید ،فردا دیر است،طرح غربالگری خانواده های مشکوک و داری مورد مشابه را جدی بگیرید...

پ.ن: وقتی این محمود جان مهرورز از پیشرفتهای علمی و گامهای بلندی که دولتش دارد بر می دارد صحبت می کند یا لبخندهای معروفش را می زند واقعاً احساس بدی به من دست می دهد،این بیماریها در این گامهای بلند قابل معالجه نیستند؟؟؟


جامعه برتر و HOT FUZZ


شنبه،عيدي ديگر،يك فيلم سينمايي ديگر، اين بار يك اثر درخشان كمدي اخير سينماي انگلستان كه يك لشگر قيچي بدست هم نتونسته بودند آن را از نفس بياندازند!!
Hot Fuzz (2007) يك كمدي اسلپ استيك جاندار در نقد تناقضهاي آشكار و نهان جامعه اتوكشيده بريتانياي كبير و پليس وظيفه شناسي كه از شدت درستكاري هيچ كس او را نمي خواهد!،بهترين شاهد از غيب رسيده براي تصور جامعه اي است كه سعي دارد به نام اكثريت و قوانيني خود ساخته كه در هيچ كجاي ديگر رسميت ندارد،تعريف خرده اي از جامعه برتر فراهم سازد!،جامعه برتري كه خود بر نفي حيات و وجود هر موجودي حكم مي كند و تنها اعتبار اين احكام را تاييد جمعي مي داند كه خود را در اكثريت مي پندارند!،پايان كار به روال اين نوع كمدي ها از بين رفتن تمامي چارچوبهايي است كه درست به نظر مي آيند و قهرمان جان سختي كه بازهم به روال معمول خودش به زندگي ادامه مي دهد...

اگر شما هم از كمديهاي عميق و پر ايهام انگليسي خصوصاً از انواع جديد آن خوشتان مي آيد،مهمانپذير پارادايزو را هم پيشنهاد مي كنم محصول 1999ميلادي ،من عاشق اين هستم كه جامعه اي به شدت مقرراتي و اتو كشيده، وابسته به ديسيپلين و حس تنفرآور اشرافي را كسي اين چنين به تمسخر بگيرد و زيرساختهاي لرزان و پوسيده اش را هويدا كند...(بازي ونسان كسل و دو گرداننده قروقاطي مهمانپذير را از دست ندهيد،از بهترين كمديهاي البته بالاي 16 سال، سالهاي اخير است!)

پ.ن: Fuzzدر انگليسي محاوره اي استعاره اي است براي نيروهاي پليس و نام اين فيلم سينمايي به معناي پليس گوشت تلخ يا آشتي ناپذير! نزديكترمي نمايد!

Wednesday, August 8, 2007

تفاوت سلیقه مولف و مخاطب

روز گذشته یعنی 8 آگوست پر بازدید ترین روز وبلاگی عمر من! بود و فقط به خاطر همین پست اخیر که با دستکاری یک عکس خانوادگی خلق شده!
واقعاً تفاوت بین سلیقه مولف و مخاطب چقدر است؟،یعنی امکان دارد که خیلی از آثار برتر مولفین ادبی یا هنری که اصلاً مورد توجه قرار نگرفته اند بهترین کار عمرشان باشد؟،یا بالعکس یک کار متوسط و کوچکشان که برای خودشان حداقل هیچ جدی نیست به عنوان یک اثر معجزه آسا تلقی شده باشد؟؟



پ.ن: به عنوان مدرک گوگل آنالیتیک را به شهادت گرفتم!

پ.ن:نمیدونم شنیده بودید یا نه که استاد شجریان دعای ربنا در ماه رمضان را به قول خودش به صورت نمونه کار و یک اشاره به امکان اجراهای مشابه در اوایل انقلاب خوانده بود ولی با پخش آن اقبال عمومی یافت و خاطره ساز شد، در حالیکه همیشه استاد می گوید: میشود بهتر از این خواند و اجرا کرد!


ملت اینجوری گیر افتاده!!

ملت همون وسطی هست که بین شکمهای دولت و بازار گیر کرده !

پ.ن: ممنون از داداشی و دو فروند برادر زنش!

حق با کیست؟اقلیت؟اکثریت؟

چندی است به بررسی باورهای پیش از مذاهب،یا به عبارتی پیش از مذاهب ابراهیمی پرداخته ام، سعی من بر این است تا مبداء رهیافت انسان از اسطوره به مذهب را پیدا کنم، اصطلاحی است لاتینی با عنوان پاگان و با همین ریشه پاگانیسم که مبداء آن به بعد از دوران یهودیت میرسد و در معنای لاتینی در اصل به معنای روستایی و دهاتی است ولی در واقع به کسی اطلاق می شده که از لحاظ یهودیان و بعدها مسیحیان به اصول اعتقادی آنها باور نداشته اند یا همان کافر و مشرک در دوره اسلامی!،پس از این نیز در دوران مکاتب و ایدئولوژیهای معاصر هر گاه اعتقاداتی اکثریت یافته اند، اقلیت را به برچسبهای متعددی مزین کرده اند مثل شوروی سابق و مخالفانش که همه بورژوا و کاپیتالیست بودند و آمریکای زمان مک کارتی و جماعت دشمنان سرخ و سوسیالیست و کمونیست!،.این شباهت های تاریخی بختک بزرگی بوده که بر تنوع فکری بشر سایه انداخته و هیچ اکثریتی به اقلیت مجاورش اجازه رشد نمی داده است، البته هیچ معلوم نیست که بشر در اکثریت یا بشر در اقلیت کدامیک می توانستند به خیر و صلاح و خوشبختی دست بیابند،ولی این نکته باقی می ماند که تاریخ نگاری و تفسیر و شرح عقاید اقلیت توسط اکثریت تا چه اندازه صحت و سقم دارد؟؟

پ.ن: خیلی دوست دارم این بحث اکثریت و اقلیت را با کمک شما بیشتر تفت بدهیم!

Tuesday, August 7, 2007

آذرخش را نه ولی شفق را هستم!

فکر کنم هیچوقت نگفتم که تا 10-11سالگی عشق خلبانی جنگنده مخصوصاً رویای کودکیم F-14 را داشتم،اگر بازخرید شدن دایی بزرگه و جدا شدن از نیروی هوایی پیش نیامده بود و بعدها هم عینکی شدن خودم!،الان حداقل یک کاپیتان درست و حسابی از من ساخته شده بود! ،بچه ای که می توانست تا قبل از 12 سالگی تمام هواپیماهای معاصر آن موقع دنیا را نام ببرد،تمام هواپیماهای موجود در خدمت نیروی هوایی و ناوگان مسافری را در آسمان ازهم تمییز بدهد و کلی اطلاعات به روزآنموقع که ازبچه ای به سن من توقع نداشتند...

چند روزی است که از هواپیمایی با نام آذرخش و ساخته شدن و تولید مستقل آن در ایران نام می برند و باعث شد که با کمی چرخ زدن متوجه بشوم که شباهت بی حد و حصری به همون F-5 نورتروپ خودمان دارد ولی بر پایه پلات فرمی چینی که معلوم نیست چه مزیتی به یک جنگنده برد کوتاه با تکنولوژی اواخر دهه 60 میلادی! اضافه شده و غیر از آموزش پرواز در این عصر استیلت ها چه گلی به سر خودش و نیروی هوایی بزند!،ولی از آن جالبتر با هواپیمایی آشنا شدم به نام شفق که به لحاظ طراحی بدن و شکل ظاهر مخلوطی از طراحی اروپایی،چینی و کره ای را با هم دارد و به عنوان جنگنده سبک در محدوده سرعت صوت با جنس آلیاژی شبیه به فناوری مورد استفاده دریک استیلت میتواند از چشم رادارها دور بماند،از قرار این هواپیما در سال آینده میلادی به طور رسمی به تولید خواهد رسید و هم اکنون نمونه پروتوتایپ آن در دست آزمایشات تکمیلی توسط دانشگاه مالک اشتر است.

اگر چه به لحاظ آیرودینامیکی قاب رویی سازه و سکانهای عمودی با زاویه زیاد شبیه به طراحی استیلتهای آمریکایی قابل توجه است ولی از لحاظ طراحی قسمت زیرین با پدیده نوظهوری از لحاظ فرم طراحی روبرو هستید! ،امیدواریم این طرح روسی که بعضی از نشانه های آلفاجت آلمانی و هاوک انگلیسی را نیز با خود دارد بتواند بعنوان یک هواپیمای دو منظوره (جنگنده سبک و آموزشی) فصل نوینی از خوداتکایی در هوا و فضا را به ارمغان بیاورد!.

چادگان سوییسی بر فراز زاینده رود!



یکعده مرفه بی درد و یک عده از مدیران زر اندوز برای تفریح همچین جور جاهایی می روند!
مکان استان اصفهان،چادگان مشرف به دریاچه زاینده رود...

پ.ن: جایی که در این مرداد خرما پزان هوای خنکی داشته باشد باید خوب چیزی باشد!،امیدوارم تا سال آینده یا جزء مرفهین قرار بگیرم یا مدیران زراندوز و یک سری به این سویس کوچولو بزنم!

Sunday, August 5, 2007

در مناقب زن پرستار داشتن!!


بچه که بودم یکی از فامیل که برادر زنش، زن آموزگار داشت راه می رفت و با حسرت به همه می گفت فقط اگر خواستید ازدواج کنید دنبال معلم باشید،این خواص را دارد،چنین است چنان است و...
همیشه می دانستیم تا فلانی دهن باز کند و بخواهد در مورد ازدواجی چیزی بگوید بی شک اولین کلام مناقب زن آموزگار داشتن است!.
نوبت به خودم که رسید،زیاد برای من شغل زن مهم نبود ولی تحصیل کرده بودنش را جزء ملاکهای اصلی گذاشته بودم، و به تصادف روزگار و توسط یکی از دوستان که پزشکی می خواند و الان هم تخصص می خواند، سر راه مامان یسنا قرار گرفتم!،آن هم کجا وسط یک بیمارستان بزرگ و شلوغ،به من گفته بودند که او نمی داند و تو برانداز اولیه را در حالی که از بخش بیرون می آید انجام بده و اگر ظاهر کار مورد پسند هست بعد برو سراغ مراحل پیشرفته تر، ما هم جوان بودیمان! سبیل از بنا گوش در رفته!(البته ساده بودیمان به غایت!) و فکر می کردیم عاملمان عمراً دوطرفه باشد!،ولی پدرسوخته دو طرفه بود و بعدها مامان یسنا اعتراف کرد که او هم به خیال پسند کردن پا به سرسرای بیرون بخش گذاشته بود!،بلاخره دیدیم و رفتیم جلوتر و با خانواده اش هم کمی گپ زدیم و اجازه مراحل پیشرفته تر برای صحبت را گرفتم و یک پرستار فابریک پا به زندگیم گذاشت.
نمی خواهم که متهم به پاچه خواری بشوم ولی باید گفت یک زن پرستار واقعی!، منظورم آنهایی است که برای پرستار بودن زاده شده اند، در تیمار جان خسته از چیزی فروگذار نمی کنند،دانستنیهای درمانی و بهداشتی او می تواند پشتوانه خوبی برای بهداشت جسم و جانتان باشد،در برخورد با بیماری و جراحت به هیچ وجه خونسردی خود را از دست نمی دهند و در اسرع وقت به تصمیم مناسب اقدام می کنند،به سرعت متوجه تمارض شوهر یا فرزند خود شده و از اقدامات مذبوحانه بعدی جلوگیری می کنند!،خونسردی آنها به خاطر شغل شریف وآشنایی با تاثیرات واقعی یک جراحت،ناتوانی یا بیماری است و در قبال شما سنگدلی به خرج نمی دهند!(خودم اوایل فکر می کردم آخر چرا نازم خریدار ندارد؟؟!)،معنی خودخواهی در این شغل به تدریج از بین می رود و جای آن را فداکاری می گیرد بیش از هر زن یا همسر دیگر!!!
پ.ن: فکر کنم عمو اروند هم بر این قضایا صحه می گذارد!،پس در لیست مشاغل برای زن آینده پرستار را چند رتبه ترفیع بدهید ضرر نمی کنید!.
پ.ن: تا حالا چندین بار اتفاق افتاده که با کمترین تغییرات یسنا،همسرم توانسته قبل از شروع بیماری آن را در نطفه خفه کند!،از این جهت حس ششم خوبی برای حدس زدن بیماری دخترمان دارد!.

تیان آن من و عبرتی برای فهم انبساط و انقباض توتالیترها

بهار و اوایل تابستان 1989داغدار وقایعی بود که بعنوان سرمشق بسیاری از حکومتهای توتالیتر در تاریخ ماندگار شد، دانشجویان عضو جنبش دموکراسی چین پس از فضای نسبتاً باز دوران حکومت شیائوپینگ به صحنه آمدند تا مطالبات بیشتری داشته باشند،انبساط یک ساختار تک اندیشه و تک گو به انقباضی خونبار بدل شد...


پ.ن: عکس این پست سمبل حرکتی دانشجویی است که زیر زنجیرهای تانک به خون کشیده شده است،عبرتی برای تاریخ و حرکتهای دانشجویی اگر ببینند و باور کنند.

Saturday, August 4, 2007

برای بچه های پلی تکنیک


یادم هست زمانی که دانشجو بودیم،یکی از مهمترین خاصیتهای غالب در محیط آنروز دانشگاه،جٌو زدگی و حرکتهای پرشور و هیجان بود،که معمولاً هم به هدف نمی زد!
ما به شدت تحت تاثیر برداشتهای آنی و فطرت پاک و دست نخورده آن دوران به هیجان می آمدیم و از بی عدالتی کف به دهان می آوردیم!،به راحتی گروههای مختلفی پیدا می شدند که با اعضای حراف و پر جذبه ای که داشتند بخشی از آمال مان را به تصویر می کشیدند و ناخودآگاه خودمان را در مسیری می دیدیم که داشتیم حرفهای دیگران و برداشتهای دیگران را به زبان می آوردیم،همیشه بزرگترها و با تجربه ترها اعم از محافظه کار ترین یا رادیکالترین هشدار می دادند که بر موجهای این چنینی سوار نشویم!،آن روزگار بدون اتفاقهایی مانند آنچه که امروز بر سر جمعی از جوانهای در بندمان می آید، گذشت...
امروز رهاورد تک به تک آن جوانها اعم از پرشور یا بی نمک!، بخشی از فرایندهای میانی و سطوح پایین مملکت را تشکیل می دهد،در واقع ثمره بی خطر گذشتن از آن دوران، ماندن و در بخشی از ساختار مملکت اگرچه نه کلان!!،و به ایفای نقش پرداختن است که اگر همه این نقشها را سر جمع بزنیم بی گمان نقش کوچکی نیست...
اماٌ کسانی که بدون درک درست از جامعه ای که داریم خود را به موجهای کف کرده توتالیتریسم کوبیدند یا از گردونه به بیرون پرتاب شدند و یا نقش خود را باز نیافتند،من باور دارم جامعه ما به یکباره حرکت می کند و یا اصلاً حرکت نمی کند!،فقط تصادف است که حرکت شما را به حرکت کل جامعه پیوند می زند و نه خواست شما یا گروه شما،جامعه ما فعلاً درگیر مسائلی بسیار جزئیتر و نان شب است،بمانید و نقشهای خود را در جبهه ای دیگر ودرست ایفا کنید،زمان تغیرات در موقع خودش فرا خواهد رسید...
حوادثی از قبیل تیان من و 18 تیر و آنچه بر سر گروهی از جوانهای خوب ما می رود نشاندهنده آن است که دست جوانها خوانده شده است،باید تغییر تاکتیکی و استراتژیکی داد،با چنین سیستمی باید از درون و فرسایشی دست و پنجه نرم کرد.

دمی قبل از خداحافظی با خالق سووشون

به یاد و خاطره بانوی همشهری،خالق تصویرهای بی مانند شهری چون بهشت و کوچ پس کوچه های کودکی که دیگر هیچوقت مثل قدیمها نیست،به یاد سووشون جلال و عشق فرهیختگان این خاک،به یاد زنی که اکنون با حالی ناخوش به جزیره تنهاییش می اندیشد،یادت گرامی سیمین بانوی دانشور...

پ.ن: سیمین و سووشون دویار همیشگی کتابخانه مادرم بودند،همیشه حتی بعد از دهها بار خوانده شدن اشکهای مادر بودند که از زیر عینکش به پایین سر می خوردند،و هر وقت سر به سرش می گذاشتیم می گفتمان :که شما نمی فهمید!،بعدها پیش آمد که با پختگی مادرم سووشون بخوانم و بعد از آهسته گریه کردن به مادرم حق دادم!، ما ایرانیها سیمین بانو را نفهمیدیم یا لاقل خیلی دیر ...




Thursday, August 2, 2007

در انتظار فرجی ولی نه از نوع آقا امام زمان!

بهترین اتفاقی که میتواند برایم رخ دهد خبر برنده شدن در لاتاری گرین کارت یا دعوتنامه و ویزای کار برای رها شدن از دغدغه هایی است که آدمی در رده من در هیچ کجای دنیا به آن دچار نیست!،داشتن سفقی بالای سر یا درآمدی که زور تورم اقتصادی به آن نرسد چیز مهمی نیست،دغدغه آمپر بنزین نداشتن،دغدغه امکان اهانت به همسر و فرزندت بخاطر چیزی که حق طبیعی خودشان است که در موردش تصمیم بگیرند وهزار دغدغه دیگر که ما این سوی آبها داریم و آن سوی آب اصلاً قابل تصور نیست.
خوش به حال کمپانی و کشوری که همچین هلو برو تو گلوهایی نصیبش می شود!،پر انگیزه با یک بغل گواهینامه های بین المللی،آموزشهای مناسب،پر از ایده و فقط در تمنای یک زندگی بی دغدغه برای خود و خانواده،همچین کارمندی در جایگاه خودش فقط بهره ور است و می تواند امیدوار باشد پتانسیلش به هدر نرفته است،باور کردنی نیست مردمی که مجبور هستند همه وجودشان را صرف فکر کردن به خرید خانه،سهمیه بنزین،مانتو تنگ و آستین کوتاه،وام ازدواج،تحریم بعدی سازمان ملٌل و یک لیست از همچین خزعبلاتی کنند وفکر کردن به مسایلی کمی جدیتر را با چه چیزهای عوض کرده اند...
پ.ن:در برزخی که این روزها به آن دچاریم جز فرار کردن برایمان راهی باقی نگذاشته اند،زیرا از پیش در نطفه مرعوب شدیم،فکر ماندن و مبارزه کردن و حتی دل به تعییرات لاکپشتی بستن به سن و سال ما نمی خورد!

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes