Monday, August 20, 2007

De facto و واقعيتهاي ايراني


مسعود خان بهنود از واژگان گسترده اي براي اداي مقصود استفاده مي كند كه هم شنونده و هم خواننده آثار قلمي اش را به بيشتر دانستن وا مي دارد...
از اين جمله است واژه
De facto كه تعبيري لاتيني به معناي در واقع يا در حقيقت يا عملاً و همچين چيزهايي است و اگر به واژه ديگري افزوده شود ،آنوقت است كه بايد يك كتاب بياوريم تا آن واژه جديد را معني كند!!
بيشترين استفاده از قدرت تركيب اين واژه را به حتم سياست برده است،چنانكه تركيبهايي از اين قرار:

de facto government كه دولتي است كه تمامي اقتدار و حق حاكميت را به طرقي كه خود مي داند و بس! از كسي يا كساني يا احزابي غصب كرده باشد!! و حتماً به واسطه غصب،در ساختمانهاي اين دولت نماز جايز نيست!!
de facto leader كه رهبري است كه عليرغم نص صريح قانون،مشروعيت مردمي يا مذهبي بر اريكه قدرت تكيه زده باشد.(فقط يك جزئي با ديكتاتور تفاوت دارد!)
و بلاخره
de facto husband كه اصطلاحي است متعلق به انگليسي تباران اقيانوسيه و شوهري را مي گويند كه با شريك زندگي قانوناً زير يك سقف روز به شام و شام به روز مي برد ولي باز هم آن زوج رسمي ثبت شده در كليسا و ساختمان شهرداري محسوب نمي شوند!
اين چند واژه مركب كليدي از فهم
De facto بهنود به دست و ذهن ميدهد كه آنرا قبل از هر چيز كه بياوري معنا را تبديل مي كند به تركيبي واقعي،پذيرفته شده و عيني از همان چيز ولي باز هم آن چيزي كه بايد باشد نيست!!!(پس آنچه در ديار خواب زده ما ميگذرد يك اتفاق است كه در رياضيات سياسي!! به آن De facto factorial مي گويند و معنا و مفهوم آن اين است كه همه چيز هست ولي آني نيست كه بايد باشد...!).

blog comments powered by Disqus
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes