برای بچه های پلی تکنیک
یادم هست زمانی که دانشجو بودیم،یکی از مهمترین خاصیتهای غالب در محیط آنروز دانشگاه،جٌو زدگی و حرکتهای پرشور و هیجان بود،که معمولاً هم به هدف نمی زد!
ما به شدت تحت تاثیر برداشتهای آنی و فطرت پاک و دست نخورده آن دوران به هیجان می آمدیم و از بی عدالتی کف به دهان می آوردیم!،به راحتی گروههای مختلفی پیدا می شدند که با اعضای حراف و پر جذبه ای که داشتند بخشی از آمال مان را به تصویر می کشیدند و ناخودآگاه خودمان را در مسیری می دیدیم که داشتیم حرفهای دیگران و برداشتهای دیگران را به زبان می آوردیم،همیشه بزرگترها و با تجربه ترها اعم از محافظه کار ترین یا رادیکالترین هشدار می دادند که بر موجهای این چنینی سوار نشویم!،آن روزگار بدون اتفاقهایی مانند آنچه که امروز بر سر جمعی از جوانهای در بندمان می آید، گذشت...
امروز رهاورد تک به تک آن جوانها اعم از پرشور یا بی نمک!، بخشی از فرایندهای میانی و سطوح پایین مملکت را تشکیل می دهد،در واقع ثمره بی خطر گذشتن از آن دوران، ماندن و در بخشی از ساختار مملکت اگرچه نه کلان!!،و به ایفای نقش پرداختن است که اگر همه این نقشها را سر جمع بزنیم بی گمان نقش کوچکی نیست...
اماٌ کسانی که بدون درک درست از جامعه ای که داریم خود را به موجهای کف کرده توتالیتریسم کوبیدند یا از گردونه به بیرون پرتاب شدند و یا نقش خود را باز نیافتند،من باور دارم جامعه ما به یکباره حرکت می کند و یا اصلاً حرکت نمی کند!،فقط تصادف است که حرکت شما را به حرکت کل جامعه پیوند می زند و نه خواست شما یا گروه شما،جامعه ما فعلاً درگیر مسائلی بسیار جزئیتر و نان شب است،بمانید و نقشهای خود را در جبهه ای دیگر ودرست ایفا کنید،زمان تغیرات در موقع خودش فرا خواهد رسید...
حوادثی از قبیل تیان من و 18 تیر و آنچه بر سر گروهی از جوانهای خوب ما می رود نشاندهنده آن است که دست جوانها خوانده شده است،باید تغییر تاکتیکی و استراتژیکی داد،با چنین سیستمی باید از درون و فرسایشی دست و پنجه نرم کرد.