Friday, July 27, 2007

آنجا ببر مرا که حتی خوابم نمی برد...


یکی دیگر از دوستان شفیق دوره دانشجویی هم به اتفاق خانواده اش به خیل مهاجرین پیوست...
یکی از استعدادهای خوب و نابی که هزینه زیادی برای رسیدنش به موقعیت ممتاز امروزش در این دیار انجام گرفته بود، فقط صد حیف که دوران شکوفاییش با دوران کوتوله ها قرین بود و به ناچار می بایست کشید از این دیار پا و دل...
تا الان باورم نمی شد که اندیشه رفتن و طعم زیر نور آفتاب دیاری دیگر عرق ریختن یک از برنامه های حتمی من هم باشد،ولی گویا خیل دوستانی که می روند نشانه هایی با خود دارد،بر خلاف آنچه شایع است که ایرانی های متخصص در خارج کشور راننده تاکسی هستند و چنان و چنین،این دوست ما را از ایران و در محل کار شکار کردند و بدون هیچ دغدغه ای ویزای کار و پذیرش ادامه تحصیل درب منزل تحویلش شد!،فقط تاسف برای من می ماند که دوستم به دیاری دورتر رفت و مملکت که یکی دیگر از بهترین فرزندانش را به بهای ندانم کاری و بی توجهی مسئولینش چنین ارزان از دست می دهد...
امیدوارم که فرهاد،بتواند رویاهایش را برای زن و پسرش محقق کند،دست راستش زیر سر من و خانواده ام!!!
پ.ن: فقط نمیدونم که این سیستم اگر دوست دارد فرزندان مستعدش را بپرورد و بعد فراری بدهد که بروند خارج از کشور به بهره وری برسند چه مرضی است که آنها را در داخل نگه دارد؟،توصیه می کنم در راستای تربیت نیروی کار خلاق و مستعد برای بازار کار آمریکای شمالی و اروپای غربی از همان ابتدای دیپلم، استعدادهای درخشان را به خارج کشور بفرستند و هزینه کنند تا در زمان شکوفایی مستقیماً همانجا به بازار کار وصل بشوند و وقفه ای در کارشان نباشد!!!


blog comments powered by Disqus
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes