ُاعترافات بی پایان،سناریو نویسی به مثابه جرم و بنزینی که در رگهایمان جاری است
این یکماه اخیر تبدیل به رالی عجیبی در زندگیم شد که بین محورهای بیمارستان، مسجد، قبرستان، سنگتراش ، رستوران و مجالس ختم به ظاهر پایان ناپذیر در تب و تاب بود. سهمیه بندی بنزین باعث شد که تا اطلاع ثانوی از هر گونه مسافرتی به شدت اجتناب کنم،چون حماقت وندانم کاری آقایان پرده از پتانسیلی رقت انگیز و مدهش در هموطنانم برداشته که گاهاً وحشت می کنم نکند من هم؟؟...
تورم و سایه تحریمی ناپیدا که دولت سعی در پنهان کردن آن دارد و متاسفانه مانند بختکی بر درآمدهای ناچیز قشر عظیمی از مردم بی نوای این دیار ثروتمند که در سالیان اخیر هیچگاه کمتر از 60 میلیارد دلار درآمد نداشته، چنگ انداخته،زندگی را به کوره ذوب مقاومت در قبال حماقت،افسردگی،خشونت و جنایت تبدیل کرده است.
همه چیز،اصلی ترین اصول در قبال آمپر بنزین و تشنگی باک اتومیبل رنگ باخته...
گویا این مردم بی آنکه خود بدانند در رگهایشان هم بنزین جریان داشته است!
یسنای من یکساله شد و اکنون به یمن جمع عزادار خانواده! و تجمع هر روزه افراد فامیل با استقلال کامل راه میرود و چند کلمه واضح به زبان می آورد،چشمانی باهوش و طبعی کنجکاو به مراتب بیش از آنچه بشود برای بچه ای در این سن تصورش را کرد،ولی من نگران از این که دراین دوران چه چیزی را باید برایش شرح بدهم و از آن همه زیبایی که در دنیا است ،چه نصیب او خواهد شد...
خیمه شب بازیهای تلوزیون وطنی شکنجه ای بی پایان است که به مدد سریالهای آبکی و اصرار مامان یسنا بر دنبال کردن بعضی از آنها مجبورم هر روز بعضی از چیزهای تهوع آور آنها را تحمل کنم،اعترافات بی پایان بر جرمهای ناکرده بی پایان و سیل دشمنان بی پایان و توطئه های بی پایان و خیل عظیم معصومین که در لباس دولت و نظام بی گناه و معصوم از اشتباه تمام همٌ و غم خود را مصروف ارشاد و امر به معروف و تکنولوژی هسته ای می کنند و ملتهای مظلوم بی پایانی که در دنیا به انتظار کمک ملٌت ثروتمند و شریف و دلسوز ایرانی هستند تا کمی از رنج خود به بهای درآمدهای بادآورده ما! بکاهند، لحظه ای ما را به خود وا نمی گذارد تا صفحه ای کتاب بخوانم !
پ.ن:رامین جهانبگلو را تاپیش از وقایع اخیری که به نامش رقم زده اند نمی شناختم ولی می دانم که در مطالعات و تحقیقاتش از روش محبوب من یعنی همان سناریونویسی استفاده کرده ،اگر اینطور باشد که آقایان در موردش می گویند پس من هم در باطن میل شدیدی به خیانت و جاسوسی دارم و لاجرم زمانی که بتوانم به تکنیک آینده پژوهی و سناریو نویسی برای آینده مسلط بشوم، تبدیل شده ام به چیزی در حد ماتاهاری یا مامور 007!