تكروي،تك نوازي و شيزوفرني The Soloist
تك نوازThe Soloist با هنرمندي رابرت داوني جونيور و جيمي فاكس مخلوطي است از بي خانمانهاي لس آنجلسي،فنا شدن بعضي استعدادها در اندرون آموزشهاي آكادميك، سايه شيزوفرني بر جامعه امروز و تقابل موسيقي ناب با شهرزدگي مدرن...
فيلمهايي كه طرح داستاني از اين دست دارند با تعدد داستانهايي كه طرح مي كنند لذت غرق شدن در يك مسير را از تماشاچي سلب مي كنند و فقط يك تماشاچي حرفه اي مي تواند همه داستانها را با يك مرتبه ديدن درك كند!.
پ.ن: با ديدن فيلم در آن واحد حس همذات پنداري با استيو لوپز و آيرز را داشتم، با لوپز براي حس غريب روزنامه نگار بودن در يك دنياي آزاد و نوشتن ستونهايي كه خلق آن فقط از بعضي افراد بر مي آيد و به جاي آيرز براي سالهاي از دست رفته اي كه تحصيلات آكادميك در بهترين دانشگاهها مي تواند از بعضي از آدمهاي با استعداد و قريحه به سرقت برده باشد.اين آخري را براي آنهايي كه حس كردم كه استعدادشان الزاماً با سمت و سوي ديسيپلينهاي آموزشي دانشگاهها همسو نيست ولي چيزي هم از يك نابغه كم ندارند و بعدها شايد اثر شگرفي بر زندگي خود و ديگران بگذارند...
پ.ن: اين فيلم از بدشانسهايي است كه زمان اكرانش به يك هفته قبل از فصل اكران فيلمهاي پرزرق و برق تابستاني هاليوود موكول شد و نتيجه اينكه در هياهوي خرمهره ها،تلالو جواهرعهاي واقعي پنهان مي ماند!.
پ.ن:استفاده از نسخه ايجاد ارتباطهاي انساني با بيماران روحي بعنوان راه حل درمان و بازگرداندن اينگونه بيماران به زندگي طبيعي از نكته هاي زيباي فيلم است.استعاره تكنواز بعنوان نام فيلم به غير از تاكيد محوري بر موسيقي دان بودن شخصيت محوري فيلم بر جدا افتادن بيماران شيزوفرني ازسير طبيعي جامعه و همذات پنداري با گروه تك رو هاي جامعه است...
پ.ن:اين روزها بهترين چيز فيلم ديدن است و از آن بهتر به دوستان معرفي كردن و از آن هم بهتر دريافت كامنت از كساني كه از دريچه هاي ديگري همين فيلمها را ديده اند!!!.
فيلمهايي كه طرح داستاني از اين دست دارند با تعدد داستانهايي كه طرح مي كنند لذت غرق شدن در يك مسير را از تماشاچي سلب مي كنند و فقط يك تماشاچي حرفه اي مي تواند همه داستانها را با يك مرتبه ديدن درك كند!.
پ.ن: با ديدن فيلم در آن واحد حس همذات پنداري با استيو لوپز و آيرز را داشتم، با لوپز براي حس غريب روزنامه نگار بودن در يك دنياي آزاد و نوشتن ستونهايي كه خلق آن فقط از بعضي افراد بر مي آيد و به جاي آيرز براي سالهاي از دست رفته اي كه تحصيلات آكادميك در بهترين دانشگاهها مي تواند از بعضي از آدمهاي با استعداد و قريحه به سرقت برده باشد.اين آخري را براي آنهايي كه حس كردم كه استعدادشان الزاماً با سمت و سوي ديسيپلينهاي آموزشي دانشگاهها همسو نيست ولي چيزي هم از يك نابغه كم ندارند و بعدها شايد اثر شگرفي بر زندگي خود و ديگران بگذارند...
پ.ن: اين فيلم از بدشانسهايي است كه زمان اكرانش به يك هفته قبل از فصل اكران فيلمهاي پرزرق و برق تابستاني هاليوود موكول شد و نتيجه اينكه در هياهوي خرمهره ها،تلالو جواهرعهاي واقعي پنهان مي ماند!.
پ.ن:استفاده از نسخه ايجاد ارتباطهاي انساني با بيماران روحي بعنوان راه حل درمان و بازگرداندن اينگونه بيماران به زندگي طبيعي از نكته هاي زيباي فيلم است.استعاره تكنواز بعنوان نام فيلم به غير از تاكيد محوري بر موسيقي دان بودن شخصيت محوري فيلم بر جدا افتادن بيماران شيزوفرني ازسير طبيعي جامعه و همذات پنداري با گروه تك رو هاي جامعه است...
پ.ن:اين روزها بهترين چيز فيلم ديدن است و از آن بهتر به دوستان معرفي كردن و از آن هم بهتر دريافت كامنت از كساني كه از دريچه هاي ديگري همين فيلمها را ديده اند!!!.