عصيان بازي
نمي دانم آخرين باري كه در يك بازي وبلاگي شركت كردم كي بود؟،از طرف ديگر يادم نمي آيد كه تصورات بچگانه ام به معناي محض را در چه سالهايي يا در چه سني به فراموشي سپردم...
با اين همه سعي در به ياد آوردن اينكه كي كودك بودم را به مدد بازي وبلاگي عصيان و دعوت آيدا خانم در برنامه امروزم گذاشته ام!.متاسفانه من از آن دسته بچه هايي بودم كه به دلايل بسيار مبهمي حرفهاي گنده تر از خودم را زياد به زبان مي آوردم و به همين خاطر جمع فاميل بدون دليل فكر مي كردند كه فلاني از سنش بيشتر درك مي كند و قص عليهذا!!.سنين كودكي ام به تصوراتي در باب خلبان هواپيماي جنگي بودن و طرح و ساخت پلتفرم يك پايگاه كامل هوايي با استفاده از همه اسباب بازيهاي خود و برادر كوچكم از جمله بازيهايي بود كه در كودكي باعث مي شد خودم را يك فرمانده پايگاه شكاري بدانم!.دقت بيش از اندازه و بدون لزوم در هر چيزي باعث شد تا در همه تصاوير و مناظرمتحرك و ثابت اطرافم خيره شوم و سعي كنم تا با ديدن بيشتر درك كنم.
خيلي شرم آور است ولي اصلاً به ياد نمي آورم كه تصورات كودكانه اي كه در خور يك كودك طبيعي باشد در سر پرورانده باشم!!و متاسفانه بايد اعتراف كنم كه كودكي ام از اين باب به فنا رفته است!.من به همين جهت افكار نداشته كودكانه نتوانستم دوست خوبي براي هم سن و سالها يا كوچكترها باشم و طرز فكر و دنياي بزرگترها را بيشتر مي پسنديدم!.
پ.ن: خيلي بامزه است كه وبلاگ من را همين دوستان نيما عصيان در برنامه آنور آب به عنوان يك وبلاگ زيست محيطي معرفي مي كنند و پس از چندي به زيور فيل-تر آراسته مي شود ولي وبلاگ نيما خان در كمال صحت و سلامت به سر مي برد(البته بخيل نيستم ولي تعجب كه مي توانم بكنم؟)!،مملكته داريم؟؟!.
با اين همه سعي در به ياد آوردن اينكه كي كودك بودم را به مدد بازي وبلاگي عصيان و دعوت آيدا خانم در برنامه امروزم گذاشته ام!.متاسفانه من از آن دسته بچه هايي بودم كه به دلايل بسيار مبهمي حرفهاي گنده تر از خودم را زياد به زبان مي آوردم و به همين خاطر جمع فاميل بدون دليل فكر مي كردند كه فلاني از سنش بيشتر درك مي كند و قص عليهذا!!.سنين كودكي ام به تصوراتي در باب خلبان هواپيماي جنگي بودن و طرح و ساخت پلتفرم يك پايگاه كامل هوايي با استفاده از همه اسباب بازيهاي خود و برادر كوچكم از جمله بازيهايي بود كه در كودكي باعث مي شد خودم را يك فرمانده پايگاه شكاري بدانم!.دقت بيش از اندازه و بدون لزوم در هر چيزي باعث شد تا در همه تصاوير و مناظرمتحرك و ثابت اطرافم خيره شوم و سعي كنم تا با ديدن بيشتر درك كنم.
خيلي شرم آور است ولي اصلاً به ياد نمي آورم كه تصورات كودكانه اي كه در خور يك كودك طبيعي باشد در سر پرورانده باشم!!و متاسفانه بايد اعتراف كنم كه كودكي ام از اين باب به فنا رفته است!.من به همين جهت افكار نداشته كودكانه نتوانستم دوست خوبي براي هم سن و سالها يا كوچكترها باشم و طرز فكر و دنياي بزرگترها را بيشتر مي پسنديدم!.
پ.ن: خيلي بامزه است كه وبلاگ من را همين دوستان نيما عصيان در برنامه آنور آب به عنوان يك وبلاگ زيست محيطي معرفي مي كنند و پس از چندي به زيور فيل-تر آراسته مي شود ولي وبلاگ نيما خان در كمال صحت و سلامت به سر مي برد(البته بخيل نيستم ولي تعجب كه مي توانم بكنم؟)!،مملكته داريم؟؟!.