كودكي پشت طنزهاي موفق تلوزيون
به مدد مميزي فله اي مطبوعات! هر از گاهي يكي از دلخوشيهاي كيوسك روزنامه را از دست مي دهم، و اين اواخر زنان و دنياي تصوير كه از دخترك سبزه روي جنوبي طلب مي كردم و ديگر عادت داشت با چشم و ابرو اشاره كند كه آمده يا نيامده است!.ديروز در مهرآباد شماره جديد شهروند و مجله فيلم با عكس تمام قد مديري بر روي جلدش را گرفتم تا در سالن انتظار درهم و برهمي كه دارد!، به كمك تمركز موسيقي در گوش و چشم بر نوشته ها از هياهوي آنجا فاصله بگيرم.
مصاحبه پيمان قاسمخاني و رونمايي از شخصيتش و دلمشغولي هاي كودك ذهن و وجودش، من را برد تا كودكي و نوجواني خودم و بسياري از علايقي كه از ياد برده بودم...
اعتراف صادقانه اش به اين كه اصلاً آدم روشنفكر و انتلكتوئلي نيست! و بسياري از كتابها و فيلمهاي مورد علاقه اش در ليست بهترينهاي دنيا قرار ندارد و اينكه از همين چيزي كه هست لذت مي برد و بسياري از اعترافات ريز و درشت ديگري كه كه كمتر كسي حداقل از هنرمندان يا هنرمندنماهاي! معروف اين روزگار به راحتي آن رادر مصاحبه اي اين چنيني به زبان مي آورد!.
بسياري از پشت پرده ها و اوصاف مگو! را نيز در روند ساخت كارهاي مديري و سايرين شرح داده كه خالي از لطف نيست.
پ.ن: قاسمخاني را در مصاحبه اش بسيار صادق يافتم ،با خودش،زندگيش و مخاطبش.شايد از همين رو است كه طنزهايش به دل همه كس مي نشيند.