مدرنیته از طریق رها کردن سمبولیسم و درک رئالیسم
نگاهی به اسطوره ها،ادیان،مکاتب وباورهای مدرن بشریت روند تردید ناپذیری از تبدیل شدن استعاره های سمبولیک برای بیان واقعیتهای موجود به رئالیسم محض را ثابت میکند،بی تردید در چندین هزارسال قبل فهم و پذیرش هیچ واقعیتی به راحتی صورت نمیگرفته و نخبگانی که میل به قدرت و فرماندهی و اصلاحگری بشریت داشتند،ناگزیر بودند که این واقعیات رو در جامه ای از سمبولیسم و استعاره بپیچند تا محدوده فکری آن دوره تاریخی توان پذیرش و گردن نهادن به آن را داشته باشند، بیایید کلاه خودمون رو قاضی کنیم، آیا میشد عرب زبان نفهم و جاهلی که الفبای شعور و زندگی دوران خودش را هم درک نمیکرد صرفاً با قانونگذاری به سمت مسیر تمدن سوق داد؟ یا می بایست کاری کرد که از ترس و واهمه در قبال واقعیتهایی چنان مهم فقط بی اختیار پذیرفته و عمل کنند؟
این روند در تمامی ادیان و مکاتب فکری آغازین وجود داشته ولی هر یک پس از پا گذاردن به دوران مدرن دچار تغییرات مهمی شدند و توانستند که حجاب استعاره رو به کناری بذارن و واقعیتها را لمس کنند، جوامع مدرن همگی این خاصیت رو بعنوان زیربنای مدرنیته قبول دارن، ولی متاسفانه شاخصه اصلی جهان سومی بودن در همین عدم دریافت چنین واقعیتی است ودست و پا زدن در سمبولیسمی که گویا انتها نداره.....
پ.ن: این رو هم نگاهی بیاندازید یکی از اهل کتاب به همین موضوع اشاره داره....