به بهانه نوروز
زمان زيادي به سال تحويل نمانده ولي بويي از عيد وهيجانات آن به مشام نمي رسد!،شايد اگر همين چندروزتعطيلات وبعضي مسافرتهاي حواشي آن هم نبود ديگر نمي شد به روال سابق از نوروز ياد كرد...
ديشب از خستگي وسردرد زودتر از معمول خوابيدم و صبح هنگام رفتن به محل كار كوچه ها و معابر را پر از زباله و پسماند چهارشنبه سوري يافتم و تازه يادم آمد كه ديشب چهارشنبه سوري هم بوده! و از قول حاضرين و ناظرين، بچه محلها از خجالت خود و تربيت خانوادگيشان هم حسابي در آمده اند!.
وقتي در وبلاگهاي ايرانيان آنور آب ميخوانم كه چه آه و ناله اي براي بودن در وطن و ديدن اين وضعيت! دارند، گاهي به خودم و گاهي هم به آنها شك مي كنم. ولي از خودم كه بگذريم يسنا درركاب مامان خود را آماده جشن نوروز و استقبال از ميهمانان و عيدي گرفتن و لحظات شاد كرده وشايد همه فرق ماجرا درهمين تفاوت سن باشد!.مطابق معمول لحظات دلتنگي ام، دلم يك مسافرت خوب و آرام و دوردست و راحت وبدون مشغله مي خواهد كه فكر نكنم به اين زودي جور شود.
سال جاري خيلي زود گذشت،خيلي درگيربودم وشايد آن جور هم كه بايد نتوانستم در خدمت خانواده باشم،دوست دارم دارم سال آينده شامل جبران همه كاستيهاي مذكور باشد، سلامتي خانواده ام وشادي و آرامش خيالشان بزرگترين دغدغه ام است، اميدوارم اسباب آن فراهم باشد. براي همه اهالي وبلاگستان بويژه آنها كه ازابتدا با من بوده اند، همين آرزو را دارم، اميدوارم چراغ دل وذهنشان پرنورتر از سابق بدرخشد وبساط تراوشات ذهني شان داير بماند...
پ.ن:يك مطلب در مورد فرا رسيدن نوروز ازهما خليلي هم در گاردين امروزخواندم كه شايد براي شما هم خالي از لطف نباشد وبه نوعي سفير فرهنگي اين مراسم در آغاز سال جديد است.
پ.ن:پيشنهاد مي كنم امسال اگر هنوز فرصت رفتن به خيابان را داريد براي عيدي نوجوانها و جوانها كتاب هديه كنيد.ارزش پولمان امسال بيش از پيش كاهش داشته وشايد اسكناسهاي عيدانه ديگررونقي نداشته باشند و بايد يواش يواش به فكر چك پول بود!،ولي كتابها و دلواژه هايشان خواهند ماند و از سكه نخواهند افتاد...
ديشب از خستگي وسردرد زودتر از معمول خوابيدم و صبح هنگام رفتن به محل كار كوچه ها و معابر را پر از زباله و پسماند چهارشنبه سوري يافتم و تازه يادم آمد كه ديشب چهارشنبه سوري هم بوده! و از قول حاضرين و ناظرين، بچه محلها از خجالت خود و تربيت خانوادگيشان هم حسابي در آمده اند!.
وقتي در وبلاگهاي ايرانيان آنور آب ميخوانم كه چه آه و ناله اي براي بودن در وطن و ديدن اين وضعيت! دارند، گاهي به خودم و گاهي هم به آنها شك مي كنم. ولي از خودم كه بگذريم يسنا درركاب مامان خود را آماده جشن نوروز و استقبال از ميهمانان و عيدي گرفتن و لحظات شاد كرده وشايد همه فرق ماجرا درهمين تفاوت سن باشد!.مطابق معمول لحظات دلتنگي ام، دلم يك مسافرت خوب و آرام و دوردست و راحت وبدون مشغله مي خواهد كه فكر نكنم به اين زودي جور شود.
سال جاري خيلي زود گذشت،خيلي درگيربودم وشايد آن جور هم كه بايد نتوانستم در خدمت خانواده باشم،دوست دارم دارم سال آينده شامل جبران همه كاستيهاي مذكور باشد، سلامتي خانواده ام وشادي و آرامش خيالشان بزرگترين دغدغه ام است، اميدوارم اسباب آن فراهم باشد. براي همه اهالي وبلاگستان بويژه آنها كه ازابتدا با من بوده اند، همين آرزو را دارم، اميدوارم چراغ دل وذهنشان پرنورتر از سابق بدرخشد وبساط تراوشات ذهني شان داير بماند...
پ.ن:يك مطلب در مورد فرا رسيدن نوروز ازهما خليلي هم در گاردين امروزخواندم كه شايد براي شما هم خالي از لطف نباشد وبه نوعي سفير فرهنگي اين مراسم در آغاز سال جديد است.
پ.ن:پيشنهاد مي كنم امسال اگر هنوز فرصت رفتن به خيابان را داريد براي عيدي نوجوانها و جوانها كتاب هديه كنيد.ارزش پولمان امسال بيش از پيش كاهش داشته وشايد اسكناسهاي عيدانه ديگررونقي نداشته باشند و بايد يواش يواش به فكر چك پول بود!،ولي كتابها و دلواژه هايشان خواهند ماند و از سكه نخواهند افتاد...
