Friday, November 30, 2007

50 سنت برای نزدیکترین توالت


نمی دانم تا بحال در شهری مثل تهران بدنبال پیدا کردن یک آبریزگاه که بتواند شما را از شر فشاری طاقت فرسا! برهاند،دچار مشکلات عدیده بوده اید؟،در ایران عزیزمان معضل آبریزگاه البته بعد از مسئله هسته ای! به گمان من مهمترین مشکل روزمره است که در بخش مرکزی لندن به کمک فن آوری گوشی های همراه و یک مرکز خدماتی توالت یاب در نزدیکترین موقعیت نسبت به شما مرتفع شده است که فقط 50 سنت هزینه در بر دارد!،آیا نمی ارزد؟؟؟.لینک خبر
پ.ن: باور کنید یک دفعه 30 دقیقه به دنبال یک آبریزگاه عمومی به دور میدان فوزیه به تاخت می‌دویدم!.
پ.ن: خلاصه که مشکل در لندن حل شده! و فقط مانده که در روندی استعماری تا 50 سال دیگر خبرش به ایران هم برسد!.

کاشف قطب یخچال


جذابیتهای پنهان یخچال برای یسنا ،لج مامانش را در می آورد!،به محض باز شدن در یخچال ایشان باید اولین کسی باشند که بدنبال معشوقشان (شکلات)با ابراز احساسات به وارسی طبقات آن پرداخته و از شدت شوق و ذوق تمامی کلماتشان را یکجا استقاده کنند!.


پ.ن:مامان یسنا این بخش از رفتار یسنا را به من نسبت می دهد و ناراحت است که نکناد! یک روزی مثل من زیاد به یخچال سرکشی کند!.

از الیدور تا هاگوارتز




بهمن 1379 در تهران به دنبال هدیه ای و ترجیجاً کتاب برای خواهرخانم کوچکترم،به توصیه یکی از دوستان اولین کتاب از مجموعه هری پاتر را خریدم،در مسیر بازگشت از سر بیکاری و اوقات10-12 ساعته طی مسیر از ترمینال جنوب کتاب را آغاز کردم و جادوی هری پاتر و نویسنده اش در من شکل گرفت،طرز روایی داستان و موضوع محوری آن چیزی کهنه را در مغز من مورد یورش قرار داد،دنیایی به موازات دنیای ما انسانها که دغدغه های خاص خود را دارد و در هر گام داستان با ضرب آهنگ آن بیشتر همراه شدم،مسافت طولانی و خسته کننده سفر به یاری "سنگ جادو" کوتاه شد و در ناباوری همسفر بغل دستی که مثل دیوانه‌ها به جوانی 30 ساله و سبیلو وموهایی در راه خاکستری شدن نگاه می کرد،کتاب هدیه را تمام کردم!،کتاب را به محض رسیدن هدیه کردم و به دنبال خرید یک جلد شخصی آن رفتم و تا چشم به هم بزنم 7 قسمت این داستان تا به امروز تصنیف و ترجمه شد و البته در اولین فرصت هم خریداری و خوانده شد!.
این که خانم جی کی رولینگ کی و چگونه این شخصیت را در ذهنش آفرید و این موجود ذهنی چگونه توانست در قالب نوشته ها و تصاویر وهزاران زلم‌زیمبوی تبلیغاتی دیگر بزرگترین رویداد بازار نشر جهان را تا کنون رقم بزند،به عقیده من اصلاً چیز مهمی نیست،مهمترین چیز روایتی است که در قالب فانتزی کودکانه توانسته نظرهای بسیاری را از کودکان تا جوانان مو خاکستری! مانند مرا به خود مشغول کند.باور پذیری هری و دنیایی که در پس ایستگاه کینگزکراس شکل گرفته است از مفاهیم خاصی در اذهان ما عاریه گرفته شده است،باور به دنیایی که می تواند در جلوی نگاه ما وجود داشته باشد و ما آن را ندیده‌ایم یا نیروهای همیشه در مبارزه خیر‌و‌شٌر،پایمردی برای رسیدن به هدفی بزرگ و گذشتن از معیارهای امروزی،در جهانی که بازار و سرمایه حرف اوٌل نیست! وتواناییهای شخصی می تواند از شما موجودی فناناپذیر بسازد!.
در کودکی کتابی خوانده بودم با نام"الیدور" از آلن گارنر و انتشارات سازمان کتابهای طلایی وابسته به موسسه انتشارات امیر کبیر(فانتزی از ادبیات ایرلند)،که جهانی را مشابه خانم رولینگ تصویر می‌کرد،4 کودک در پی بازیگوشی از طریق دری به دنیای"الیدور" را ه می‌یابند که زمانی جزیره ای سبز فام در پرتو ستارگان بوده است و اینک تاریکی و دهشت بر آن سایه افکنده است،آنها با چهار گنج به دنیای ما باز می گردند که تا این گنجها در امان باشند الیدور نیز در امان است و فراخوانی مهاجمینی از الیدور و مابقی داستان...
مشابهت این طرز روایت داستان وآنچه نیز بعنوان وام گیری خانم رولینگ از سایر فانتزیها و آثار مشابه ادبی شایع است در واقع چیز جدیدی نیست،هر کدام از ما در پرتو چیزی یا چیزهایی دست به انجام اعمالی می زنیم که شاید رگه هایی از انگیزاننده هایمان در خود داشته باشد ولی به خودی خود اثری است یگانه و محصول چیدمان ذهنمی ما! و نه یک اثر عاریتی صرف!،پس با ردیف کردن یک سری از این ردپاها نمی توان به اثبات چیزی پرداخت.
خانم رولینگ در این مجموعه قبل از هرچیز فانتزی باورکردنی را برای زمانه دیجیتال و رایانه بنا کرده،او توانسته نگاه کودکان را از بازیهای رایانه ای وجذابیتهای بصری تلوزیونها به خود جلب کند که ما پدر و مادرهای امروزی به هیچ حیله ای به آن توانا نبوده ایم و این خود کم دستاوردی نیست!.
اظهار نظرهایی از نوع پاپ کلیسای کاتولیک و سایر مدعیان امٌ‌القرایی! در تبیین فتنه و جادوی سیاه خانم رولینگ نیز بیش از هرچیز به گرم شدن تنور این کتابها کمک کرده است،فارغ از اینکه در سنین کودکی و نوجوانی نسخه های مذهبی کارآمدی ندارند چون پرسشهای این گروه سنی لزوماً به نقد اعتقادی نمی پردازد و به گمان من هم خانم رولینگ خواسته یا ناخواسته قرابتی با این وادی ندارد و اصولاً حرفش چیز دیگری است! و برنامه هویت سازی دردی از او دوا نخواهد کرد!.
پ.ن: چندی پیش به گمانم رادیو جوان بود که در برنامه ای اختصاصی سعی وافری در چسباندن هری پاتر به صهیونیزم وشیطان پرستی و چندتا ایسم دیگر داشت!.
پن: به هر تقدیر من هنوز هم از فانتزی خوشم می آید و مرا برای جمع کردن توانم به رویارویی با ناشدنیها تشویق می کند!.

Monday, November 26, 2007

باران، دختری برای فردا


یسنا خانم وحرکات غیر قابل پیش بینی او،مدتی است ما را از سینما رفتن بازداشته‌است،و ما به حکم توفیق اجباری فیلمها را با کمی تاخیر در سینمای خانگی زیارت می‌کنیم و البته بدون حواشی سینماهای ایرانی!.
باران کوثری صبیه سرکار خانم بنی اعتماد و کوثری ورزشی!،را برای اولین بار در سریال تلوزیونی مناسبتی سال گذشته در نقشی متفاوت و توانائیهای مثال زدنی در تک گویی بی پایان! و کل کل انداختنهای با مزه "صاحبدلان" به نظر آوردم و بعد نوبت نقش کوتاه و تاثیرگذارش در"تقاطع" و دیشب هم به بهترین کار او تا کنون پرداختم: خون بازی
ما ایرانیها به وسع ناچیزی که از درک آینده ودلبستگی شدیدمان به گذشته داریم، همیشه در نگرانی از دست دادن چیزهای قدیمی و جایگزینی نامحتمل چیز دیگری با همان قدر و قیمت می اندیشیم،من خودم همیشه در اوان نوجوانی تصور کرده ام که بعد از شجریان آواز ایرانی یتیم خواهد شد و چه و چه و ...
ولی واقعیتی مثل ظهور امثال باران مرا متوجه این اشتباه تاریخی کرده است که پایانی بر استعداد وجود ندارد!،همیشه کسانی پیدا می شوند که پرچم را از زمین بر دارند.باران در درک شخصیت یک معتاد و تیپ سازی موفق آن به قدری جلو رفته بود که من را هم در بعضی لحظات در درک و تمییز بین واقعیت مجازی و حقیقی دچار مشکل می کرد!،همچنین بده و بستان زیبای بین او و بیتا فرهی در نقش مادرش که نوجوان تکیده اش را به دندان می کشید...
خون بازی پیام دیگری هم در حاشیه برای والدینی که در پی آرزوهای خودشان از درک واقعیتهای وجودی فرزندشان غافل می مانند،داشت .بسیاری از ما حتی بعد از تولد فرزندمان بر سر دوراهی از خودگذشتگی برای فرزند یا دنبال کردن برنامه ها برای رسیدن به آرمانهای شخصی می مانیم و نسل جدید به راحتی خودش را برمی گزیند،"سارا"ی خون بازی معلول دو رویکرد متعامل است: اول سیستمی که نظارت بر سلامت جامعه را فدای برداشتهای سلیقه ای و اعتقاداتی نه چندان همه گیر کرده ومسئولیت اصلی خود را کمرنگ کرده است و دیگری نقش خانواده هایی که در بستر جامعه شبه مدرن جهان سوٌمی که در آن زندگی می کنیم دیگر نه شباهتی به خانواده های سنتی و نه شباهتی به جوامع مدرن دارد!،و اشتباهات زیادی در حٌق کودکانمان رخ می دهد.
درداستان فیلمهایی از این دست سعی بر این است که برایند چند اشتباه حتماً منجر به تراژدی خواهد شد،ولی متاسفانه شاهد هستیم که بدون تعامل الزامی چند اشتباه همزمان هم فاجعه رخ می دهد و گاهاً در نبود بنیادهای مسئول و مسئولیت پذیری اجتماعی دولت تمام سعی خانواده هم نقش برآب می‌شود.
پ.ن: راستی تصاویر بی نقص و شمال بارانی در زمستان را هم فراموش نکنیم که در سکانسهای جاده‌ای فیلم خیلی قشنگ تصویر شده است.

Sunday, November 25, 2007

همیشه رو به بالا

از جوانی که برای بیضایی و "رگبار" یقه پاره می کرد و استاد بیضایی از دهانش نمی افتاد تا امروز فقط14 سال می گذرد و او الان بازیگر نقش اول تئاتری(افرا يا روز مي‌گذرد) از استاد است که دارد این روزها تمرین های خود را پشت سر می گذارد.


مرضيه برومند، افشين هاشمي
كارگردان: بهرام بيضايي
عكس: علي زارع

پ.ن: افشین هاشمی دانش آموخته مهندسی بازرسی و فنی از دانشکده نفت آبادان است و به عشق صحنه و موسیقی سالیان اخیر را در نقش اصلی خود و نه تحصیلات آکادمیک دوران کارشناسیش مشغول بوده است...

جنگ زاییده بدی آب و هوا!


در مورد گرمایش زمین و سبب سازهای آن بسیار شنیدیم،ولی اینکه تغییرات آب و هوایی و اقلیمی موجبات جنگ را فراهم می آورد، از عجایب آخرین یافته مورخین چینی است که با بررسی 6-7 قرن انتهایی هزاره دوٌم دریافته اند که در پی هر تغییر جوی و پیش تغیرات دما بسیاری از اقوام بی تاب شده و در پی یافتن مکانی دلگشا !تصمیم به جهانگشایی می گرفته اند!!.
همین گزارش به یورش مغولان در قرن 13 میلادی به چین در پی خشکی فلات محل سکونتشان اشاره دارد،یا یورش اقوام منچوری در قرن 17 میلادی به فلات مرکزی چین با توجه به سرمای شدید مناطق شمال غرب آن سامان را توجیه می کند.لینک خبر

پ.ن: خدا خودش به خیر کند!،گرچه فلات خاورمیانه و حول و حوش خلیج فارس همچین جای خوش آب و هوایی نیست و گرما هم بیداد می کند، ولی دمای قیمت نفت گویا این دفعه بر هر تغییرات دیگری می چربد!!.

Saturday, November 24, 2007

گابوی پیر و دلبرکان ممنوعه!!!


گابوی پیر مثال واقعی این کلام است که شیر پیر و جوان و مرده و زنده ندارد! و در همه وضعیتی یک قیمت دارد!،آخرین کتاب خواندنی و زیبای او(Memories of My Melancholy W-h-o-r-e-s) را نه در کتابفروشیها بلکه در یک بسته نرم افزاری و نه از طریق ناشر ایرانی بلکه یک ناشر خارجی و تحت زحمات و به ترجمه هموطنی مقیم کلمبیا یافتم،این که در دل بازیهای سیاسی این مملکت تا کنون چه آثاری به فارسی ناخوانده مانده خود جنایتی است که هیچ دادگاهی در هیچ روزگاری نخواهد توانست که به مکافات مجرمین آن رسیدگی کند،به قطعه کوچکی از حقیقتی شگرف به زبان گابوی پیر مهمانتان می کنم:
"...فهمیدم كه وسواس من برای
اینكه هرچیزجای خودش باشد،هركاربه موقع خودانجام شود وهر كلمه به جای خودگفته شود محصول ذهن منظم من نیست بلكه برعكس همه نوعی تظاهر است كه اختراع كرده ام تا بی نظمی ذاتی خود را پنهان كرده باشم.متوجه شدم كه نظم من فضیلت نیست، عكس العملی است در مقابل جهلم، كه سخاوتمند به نظر برسم تا فقرم را بپوشاند، محتاط به نظربرسم تامنحرف وسازشكارباشم تا تسلیم خشم فرو خورده خود نگردم،سر وقت ودقیق باشم تادانسته نشود كه چه قدر وقت دیگران برایم بی اهمیت است و بالاخره فهمیدم كه عشق حالتی روحی نیست بلكه بخت واقبال است."

گابریل گارسیا مارکز
خاطرات روسپیان
سودازدۀ من
ترجمه
از زبان اصلی:
میر
حسین فطانت

پ.ن: چقدر کلام مارکز و نیچه اینجا به هم شباهت پیدا کرده اند!.

Thursday, November 22, 2007

فيلم در سفر Evening (film)




راستي! فراموش كردم از فيلمي كه در حين مسافرت ديدم برايتان بگويم!،Eveningمحصول 2007 و با هنرنمايي كلر دنز كه از فيلم رومئو و ‍ژوليت شايد به يادتان مانده باشد، داستان زني كه در كهولت و در بستر بيماري و فراموشي دوران پيري به نقبي در خاطرات جواني و بررسي اشتباهات عشقي و عاطفي خود پرداخته و دختران جوانش در كنار بستر اين واگويه ها را هذياني بيمارگونه مي پندارند،بيخبر از آنكه اين بخش خاص از زندگي مادرشان آيينه عبرتي است براي خودشان!،فيلم دائماً در فلاش بك و زمان حال زندگي "آن" مي گذرد و بعقيده من هريك از دختران جوان امروزي حداقل بايد يكبار براي ديدنش وقت بگذارند...

Wednesday, November 21, 2007

پاي خوان كرم گرجيها

در بازگشت از شمال به دعوت كدبانوي گرجي! ،دوست عزيزمان پپلا چند ساعتي مزاحم جمع خانواده مهربانشان بوديم،منوي غذاي گرجي را در عكس ببينيد و در مورد جزيياتش به آشپز مراجعه كنيد،فقط همينقدر بگويم كه طعمي متفاوت و دوست داشتني را تجربه كرديم به همراه محبتهاي يك زوج خونگرم!.(باز هم بگوييد وبلاگ نويسي اصلاً ثمري ندارد!)

كنار دريا ولي...


يسنا در كنار دريا ولي نه با لباس شنا و نه در حال شن بازي!.
پ.ن: به گمان من بهترين عكس مجموعه سفرنامه شمال از يسنا،همين عكس است ولي ضمن گرفتن آن هرچه كردم كه مگس روي صورت يسنا را دور كنم نشد!،من هم لحظه را چسبيدم!.

كودكي+سرخوشي+بازي

يسنا در محوطه بازي اقامتگاه دلي از عزا در آورد و با دوستان طاق و جفتي كه پيدا مي كرد سفر فراموش نشدني برايمان رقم زد!.

فاجعه شيلات از نوع شمالي



روزهاي آخر اقامت از دريچه اتاق به منتها اليه سمت غرب برج نگاه مي كردم كه متوجه قايق ماهيگيري شدم (اگر روي عكس اول زوم كنيد با بزرگنمايي قايق قرمز رنگ و خط سير تور پهن شده را مي بينيد!)كه در نزديكي اقامتگاه تور پهن كرده است،به سرعت سه پايه و دوربين را برداشتم و براي ثبت وقايع اتفاقيه به طرف محل تقريبي ماهيگيري دويدم،در شمال نيز مانند جنوب فاجعه اي براي ماهيگيران در راه است ولي اينبار با نوع جنوبي آن فرق دارد، خودتان ببينيد...








پ.ن: اين سبد ماهي در انتها ماحصل صيد چند ساعته گروه ماهيگيران در عكس است.نتيجه اين صيد بي فروغ ماهي سفيد دانه اي 20 هزارتومان،ماهي آزاد دريايي دانه اي 40 هزارتومان و الخ...




مسابقه گياهشناسي

مسابقه شناسايي گونه هاي گياهي و ميوه جات شمال!، اين دو عكس را شناسايي كنيد...

پ.ن: به برندگان احتمالي كه قبلاً از طريق خودم در جريان قرار نگرفته باشند جايزه مبسوطي اهداء خواهد شد،ضمناً برنده كسي است كه هردو عكس را همزمان شناسايي كند و ترجيحاً اسم گونه را به لاتين هم ذكر كند!.

Tuesday, November 20, 2007

خزان البرز و كوهپايه هايش


خزان كوهپايه هاي البرز وخزان دماوند از چشم ييلاق پلور!

خانم مطالعه!


يسنا در غرفه كانون پرورش فكري يك لحظه مقابل يك كتاب متوقف شد و مثل سواد دارها! يك كتاب را به دست گرفت و...

Saturday, November 17, 2007

سفرنامه شمال

بلاخره عليرغم ترس و لرز و وسواسهاي مامان يسنا براي سفر در پاييزدلمان را به دريا زديم!.از آخر دنيا به پايتخت با طياره وطني و پر سرو صدا متعلق به سلسله خدابيامرزها! و صندلي رديف آخر كنار دست دو واحد گلاب به رويتان! و محل سرو غذا در بويينگ 727 و بعد هم مستقيم از فرودگاه به جاده هراز و مازندران خزان زده،هواي خنك كه هنوز تا سرما 10 روزي فاصله داشت و نم نم باراني در حوالي آمل كه نزديك بود به برگشتن تشويقمان كند!(ولي شكمان بي دليل بود ،خبري از بارندگي نبود،آفتابي و مطبوع...)
حولي 7 شب به محل اقامتمان رسيديم برجي 13طبقه در كناره ساحل با ديد دوگا نه دريا و جنگل و سوئيتي در طبقه هشتم،به سرعت وسايل را پهن كرديم و به رستوران رفتيم تا شام از دهان نيافتد!.
پ.ن: اگر بخواهم بقيه اش را تعريف كنم از حوصله يك پست به سبك و سياق وبلاگ نويسيم تجاوز مي كند! ، شمارا به ديدن عكسهايم دعوت مي كنم...


نماي اقامتگاه در روز




نماي غروب و شب


ديد روز از پنجره سوئيت

Saturday, November 10, 2007

یسنا در مسافرت

برای مدت کوتاهی به مسافرت می روم،یسنا و مامانش را برای دیدن پاییز سرزمینهای شمالی می‌برم در حالیکه اولین تجربه خودم از پاییز شمال است!، امیدوارم همانطور که شنیدم نقاشی طبیعت به حد اعجاز باشد!، سعی می‌کنم در اولین فرصت از مقصد هم وبلاگ را به روز کنم، منتظر عکس و تفصیلات یسنا در سفر باشید!.

Friday, November 9, 2007

One Hundred Percent Design ایده بکر طراحی



ایده طراحی جدید برای روشنایی معابر با استفاده از حداکثر راندمان و کمترین مصرف برق توسط گروهی از مهندسین جوان در مسابقه ای موسوم به Next Generation سری 2007 ارائه شد که تم اصلی این دوره نیز مبحث انرژی بوده است و به جایزه خلاقانه ترین طراحی دست یافت.
همانطوری که می دانید روشنایی معابر در شهرها توسط حسگر و ابزاری به نام سلولهای فتوالکتریک (
photo-cell) کنترل می شود،این قطعه می تواند بر اساس اولین تابش نور صبحگاهی جریان برق را از سیستم روشنایی قطع و در هنگام غروب و کاهش سطح نور و شعاع های نور طبیعی بر قسمت فوقانی یک روشنایی معبر آن جریان را برقرار سازد،با مهندسی مجدد این سلولها برای بالاتر بردن حساسیت آنها، طرح پیشنهادی این گروه (Lunar Resonant Street Lamps) بر اساس در نظر گرفتن میزان نور حاصل از تابش ماه درشبهای متوالی یک ماه قمری و استفاده از یک ابزار الکترونیکی برای افزایش و کاهش متناسب شدت نور تولیدی متناظر شکل گرفته است.با توجه به این سیستم جدید برای روشنایی معابر، تابش نور مهتاب نیز بعنوان عامل قابل استفاده طبیعی بر کاهش مصرف شبکه روشنایی معابر مد نظر قرار گرفته است.

با استفاده همزمان از لامپهای LED میزان صرفه جویی این طرح بین 90تا 95٪ نسبت به وضع موجود مصرف شبکه روشنایی معابر شهری است!.
لازم به ذکر است که این پروژه 10000$ دلار جایزه را نیز از آن خود کرده است.
پ.ن: وقتی چنین ایده هایی را می بینم خون در رگهایم می جوشد!،چه می کند این انسان با ذهن خلاقش!.

مرد جهانگشا یا عاشق پیشه؟

IL DIVO

"The Man You Love"
I only wanna be the man
to give you everything I can
every day and every night
love you for all my life.
I don't wanna change the world
as long as you're my girl
it's more than enough,
just to be the man you love.
گروه IL DIVOرا قبلاً هم معرفی کردم و حالا توجه تان را به این ترانه البته فقط شعر ترانه جلب می کنم!،معمولاً از مردها انتظار می رود که مردانه باشند و جهانگشا و شادروان نیچه هم اصرار دارد که زنها مردان جنگی را تیمار کنند برای روز بعد و جنگهای بعد!!، ولی شعر این ترانه خیلی زن پسند به نظر می آید چون مردی را نشان می دهد که فقط می خواهد در حد و حدود خواسته های معشوقش باشد و فتح دنیا یا کن فیکون را به چشم نمی آورد،باور کنید این وظیفه راحتتر به نظر می آید تا چیزهای دیگری که از ما مردها توقع می رود،نظر شما چی هست؟...

استمداد از باغبان وبلاگستان


به نظرم معتبرترین کسی که بتواند در مورد این درخت در عکس توضیحی داشته باشد فقط روبو است!،هرکس که در این آخر دنیا با این درخت سر و کار دارد به آن ابریشم مصری می گوید،ولی با گشتی که من در وب زدم این درخت می تواند از گونه ابریشم باشد ولی نه مصری!.
پ.ن: فعلاً اینجا زیباترین درخت در این فصل همین گونه ناشناخته است که باعث می شود از یاد ببریم در چه فصلی هستیم!!!.

Wednesday, November 7, 2007

اتوبوسمان در لب پرتگاه!

سیاستمدار یعنی دوروغگو!،یعنی کسی که چنان در بافتن مهملات و سرکیسه کردن ملتها متبحر است که ملتی در آستانه سقوط را حتی در آخرین لحظه به پرواز و در اوج بودن تشویق می کند!،خواب سنگین و بی تفاوتی بسیاری از ملتها فقط به خاطر غلظت دروغهایی است که می شنوند!.

تام تولز (Tom Toles)محبوب من از واشینگتن پست که معرف حضور است،این بار به شرح درک عمیقش از دروغهای دولت"نامردان" خودشان پرداخته ولی قصه در همین جا پایان نمی پذیرد چون در اینسوی کره خاکی نیز اتوبوس در حال افتادن به ته دره است! و آقایان بی شرمانه موافقت خودشان را با خواندن سرود "ای ایران" اعلام می دارند!.

زندگی موثر در سایه مصرف موثر

همه در مورد استفاده موثر از مواد اولیه و کمتر مصرف کردن و مدیریت مصرف صحبت می کنیم و لی چند ایده واقعی و کاربردی برای چنین طرز مصرفی در اختیار داریم؟،آیا تا کنون به دنبال ساخت وسیله ای این چنینی بوده اید؟.
مخلوط وبگردی و سرکشی به سایتهای خبری یک وبلاگ جانانه برای معرفی در اختیارم گذاشت :
MetaEfficient
در این وبلاگ که تمرکزش بر معرفی محصولات خلاقانه ای بر پایه مدیریت مصرف و ابتکاراتی از این دست است،شما می توانید به دسته بندیهای گوناگونی که در اختیارتان هست رفته و ایده های بی نظیری را از نزدیک رویت کنید،اگر کمی با دست و پا! و با حس و حال ایده گرفتن باشید،پیشاپیش به شما اطمینان می دهم که با تولیدات این چنینی در بازار ایران به راحتی کولاک به پا می کنید!.سابقه راه اندازی این وبلاگ به 2003 میلادی باز می گردد وتمام آرشیو 4 ساله اش را نیز در اختیار می گذارد.

به طور مثال:
1- ایده استفاده از لامپهای
LEDبرای طراحی سیستم روشنایی با مصرف برقی کمتر از یک کتری برقی برای مساحت و نوع مصرفی در حد سالن ورودی و سرسرای یک کلوپ شبانه در لندن!...










2- استفاده از دوشهای حمام جدیدی که با تکنیک استفاده از خلاء مصنوعی در آن مصرف ریزش آب را برای یک دوش به 2 لیتر در دقیقه بدون هیچ اشکالی در استفاده موثر آن،امکانپذیر ساخته...
.
.
.
.
پ.ن:این نمونه وبلاگها بی شک کارکرد اصلیشان کسب و کار است و منافع پیدا و نهانی برای خود دارند،ولی در کنار آن می توانند ایده های جالبی را که یکبار برای خلقشان زحمت کشیده شده به رایگاه در اختیار قرار دهند...

هشدار به وزارت بهداشت در مورد اسباب بازیهای ساخت چین


این روزها برای خرید اسباب بازی برای کودکانتان ناچارید از تعداد زیادی اجناس ساخت چین با کیفیتها و مشخصات گوناگون مرتکب! انتخابی شاید نه چندان درست و نه چندان بهداشتی باشید!.چین هم اکنون دارای سهمی در حدود60٪ وبه قولی 75٪ از تولیدات اسباب بازی جهان است! و این شما را ناچار می سازد که با همین نسبت درصد با انتخابهای ساخت چشم بادمیها دست به گریبان باشید.
متاسفانه بر خلاف دوران پیش از انقلاب که انواع مارکهای اروپایی ،ژاپنی،تایوانی و حتی آمریکایی اسباب بازی ویترین مغازه ها را در اشغال داشت،امروزه بخش اعظم آن قانونی یا غیرقانونی از چین وارد میشود و به طور گسترده ای در سطح کشور توزیع می گردد.صنایع چین به طور فزاینده ای با بازارهای مصرف گوناگون طرف قرارداد است و به نسبت ارزش قرارداد و قوانین سخت گیرانه کیفی و استانداردهای مورد تقاضای طرف مقابل محصولات کاملاً متفاوتی را عرضه می کند.
اخبار اخیر در مورد جریمه های سنگین برای بعضی تولیدکنندگان چینی اسباب بازی در آمریکا و استرالیا زنگ خطری است برای ما مصرف کنندگانی که در دیارمان کسی به دنبال کیفیت و شرایط بهداشتی اسباب بازی وارداتی از چین نیست!.یکی از شایع ترین شکایات در مورد استفاده از رنگهای غیر مجاز با ترکیبات سربی است که باعث ایجاد اختلالات سلامتی شدیدی در کودکان خواهد شد.از طرف دیگر استفاده سود جویانه بعضی تولیدکنندگان از ترکیبات پلاستیکی غیر مجاز یا باز یافتی و کهنه نیز باعث بروز بیماریهای نادری در کودکانی شده که این نوع اسباب بازیها را در سنین نوزادی به دهان می برند و با بزاق دهان آغشته می کنند.لینک خبر
با مشکلات کیفی ایجاد شده اخیر در حدود 20 میلیون قطعه اسباب بازی ساخت چین به این کشور مرجوع شده است.
پ.ن: پیشنهاد می شود دوستان عزیز در وزارت بهداشت که متصدی صدور تاییدیه برای واردات هستند، حتماً برای اسباب بازی وارداتی و اسباب بازی قاچاق در مغازه ها از واردکنندگان و فروشندگان مجوزهای بهداشتی دال بر غیر سمی (NonToxic)بودن اجزاء را دریافت دارند،این نوع استانداردها و دستورالعملها را می توانید با مراجعه به اسناد استاندارد در
FDA شبیه سازی کرده و بومی کرد.(البته به شرطی که قبلاً انجام نشده باشد!)
پ.ن: چه کنم من هم پدر هستم و دلم می سوزد که نتوانم اسباب بازی مورد علاقه یسنا را با خیال راحت و بدون وسواس برایش تهیه کنم!.

Tuesday, November 6, 2007

رفقای حزبی در عشرتکده هایی که 8000دلار ورودیه می گیرند

رفقای چینی(20نفر-آقایان) در چین کمونیست که این روزها دیگر به رفقای دوران مائو هیچ شباهتی ندارند، در یک پارتی خصوصی به همراه 30 زن جوان زیبا که برای عرضه کالا ! به آنها دور هم جمع شده بودند، به محاصره خبرنگاران در آمدند، هریک از مهمانان 8000$ دلار ورودیه پرداخت کرده بودند! و این سایت مسئول مدیریت مراسم و تهیه مواد لازم را عهده دار بوده است!.این پارتی در یک ویلای مجلل در شانگهای برپا بود که ردیف لیموزینهای بلند و کشیده در جلوی آن صف کشیده بوده است!.لینک خبر

پ.ن:امیدوارم جوانهای قدیمی دهه 60 و 70 میلادی که بعد از نا امیدی ناشی از پروستاریکا و گلاس نوست،باد پکن به پرچمهایشان می وزد، بخوانند و کیف کنند!!!.

رکورد پیرترین وبلاگ نویس تکان خورد!


فکر کنم 1پزشک رودست خورده است و اطلاعات اخیرش در مورد پیرترین وبلاگنویس جهان تقریباً سوخته به نظر می رسد!،بله درست شنیدید یکی از پیرترین وبلاگ نویسان جهان یک پیرزن 95 ساله است که وبلاگ را در قالب یک هدیه تولد از نوه اش دریافت کرده است!، ماریا آملیا لوپز در اولین برخورد با لفظ وبلاگ به گمان این بوده که با نوعی نوت بوک روبرو است! ولی بعد متوجه شده که عجب چیزی است و به قول سیٌد "خوب می باشد!"...لینک خبر
پ.ن: فکر کنم چند روز دیگر 100 ساله های
وبلاگ نویس هم رونمایی بشوند!.

Monday, November 5, 2007

نقشه های آینده


برایم مهم نیست که ناشنال جئوگرافیک عمدی یا سهوی اسم خلیج فارس را به چه عنوانی مطرح کرده است!،این آکادمی سهم ویژه و اساسی در تهیه تصویری واقع گرا از آینده بر پایه جغرافیا دارد...
یکی از پروژه های استراتژیک این آکادمی، تهیه نقشه ای بر اساس آثار گرمایش رو به تزاید کره زمین در نقاط مختلف و بر اساس داده های متغیر آب و هوایی متناظر هر نقطه است(Map: Global Warming Effect).با رفتن به این بخش شما می توانید عوارض جانبی گرمایش بی وقفه و کنترل نشدنی! کره زمین را در جای جای این خاک تفتیده! دنبال کنید!.در بخش جانبی این نقشه شما می توانید راه حلهای مشارکتی برای کاستن از مضرات این وضعیت را نیز مدٌ نظر داشته باشید.لازم به ذکر است که این پروژه نیز مانند سایر کارهای اخیر این سایت به صورت اینتراکتیو تهیه شده است.
مثلاً(
Threatened Cultures/Polar Regions) در ناحیه قطب با افزایش گرما و کاهش حجم یخها موجبات افزایش مهاجرت از سایر نقاط و ایجاد زمینه های جدید کسب و کار با رویکرد مهاجران جدید شکل می گیرد و این در حالی است که گونه ای از فرهنگهای اصیل و قدیمی این منطقه توسط آمیزش با فرهنگ تازه واردها مورد تهدید قرار می گیرد و به سمت نابودی خواهد رفت!.
پ.ن:متاسفانه قسمتهای وسیعی از آسیای مرکزی و غربی شامل کشور عزیزمان! از این مطالعه جا مانده اند و گویا مهم نیست که گرمایش چه بلایی بر سر این مناطق می آورد!.(این یک قسمت کمی روی اعصابم می رود ولی چه می شود کرد!)

آبشار اطلاعاتی و هدایت جمع به سمت فاجعه


خرد جمعی را همیشه مقدم بر خرد فردی می دانند و همیشه شنیده ایم که همه چیز را همگان دانند، ولی این قضیه هم مثل سایر واقعیتها امٌا و اگرهای هم دارد، و باعث شده که با فرض نسبیت در تکیه بر نتایجی که 100٪ درست به نظر می آیند و وضعیتهایی مانند آبشار اطلاعاتی(informational cascade) بتواند مثال نقضی برای خرد جمعی باشد.
اگر به نوشته های این دوست جدید که به تازگی کشفشان کردم سری بزنید دو مطلب در رد وقبول خرد جمعی فراهم آمده که خصوصاً مطلب ردٌیه!اشاره ظریفی به ساختارهای ایدئولوژیک و هیجانزده دارد که عموماً با پافشاری بر عقاید مذهبی،شبه مذهبی ،ایدئولوژیک یا ناسیونالیستی سعی در به کرسی نشاندن یک رویداد یا یک سیاستگذاری خاص دارند و علیرغم پشتیبانی یک خرد جمعی!(نسبی) بازهم به خطا می روند. وضعیت آبشار اطلاعاتی در تحلیل همین رفتارهیجانزده سیاسی به کار می آید و آن زمانی است که جمع از استقلال رای و خرد فردی به واسطه هیجان و عرق ملٌی یا مذهبی یا مکتبی و یا هر چیز مشابه دیگری! فاصله گرفته و بر تصمیمهای اشتباه و عملکردهای تکراری جمع اطافش صحه می گذارد!!.اکثر جنگها،آشوبها و شورشهای بزرگ جهان ریشه در چنین رفتارجمعی دارد که منجر به دادن خسارتهای بیشماری تاکنون شده است ...
پ.ن: تقویت خردجمعی از دلایل محکم جایگزینی ساختاردموکراتیک به جای ساختارهای انحصارگرا و مطلق اندیش است ولی کار به اینجا ختم نمی شود،دموکراسی با بافت کلاسیک نیز نیاز به ارتقاء و تبدیل به دموکراسیهای مشورتی(
Deliberative democracy) دارد تا بتواندبه عنوان سد دفاعی در قبال قدرت لابیهای حکومتی و فساد دموکراتیک یک چرخه کنترلی ایجاد کند.


تاپ درمانی و فن بدل از پستانک

تاپ درمانی بخشی از روشهای جدیدی است که در آینده ای نه چندان دور به دامنه علوم پزشکی اضافه خواهد شد!،در این تکنیک بیمار با توسل به تعداد زیادی تاپ که لزوماً هم متعلق به خودش نیست به خود درمانی و دفع نوعی پارازیت می پردازد،لازم به ذکر است ژن و هوش پایه این توانایی در خانمها از طفولیت موجود است!.


این یکی متعلق به لحظات پایانی شب در آغوش یسنابابا است وقنی که ازخوردن مقادیر معتنابهی شیر از شیشه پستانک فارغ شدند و من مثلاً پیشدستی کردم و در همان حالت یواش از دهان مبارکشان پستانک را جدا کردم!،البته ایشان فوراً فن بدل را زدند و مارا خاک کردند!.

Sunday, November 4, 2007

تن تن و توتوناخامونTin Tin & Tutankhamun



ما بچه های متولدین سالهای 47-53 خیلی دیر با کامیک استریپ آشنا شدیم و به لحاظ فضای فرهنگی و سلایق انتشاراتی دیارمان در آن سالها معروفترین قهرمان کامیک دوره ما تن تن و میلو، دوستان چندگانه اشان کاپیتان هادوک،پروفسور تورنسل و پلیسهای احمق دوقلو! بودند. تب تن تن به مدد گرانی نشر و چاپ رنگی و جلدهای مقوایی روغنی و فاصله گرفتن نسلهای بعدی از فضایی که داستانهای تن تن در آن رخ می دهد فرو نشست.کامیکهای ده 60 و 70 میلادی آمریکا نیز که می رفتند به فراموشی و کلکسیون پیرمردهای همان دوره بپیوندند، توسط کارگردانانی از همان نسل فرصت راهیابی به پرده نقره ای و فروغی دوباره پیدا کردند و حالا نوبت "تن تن و میلو" رسیده است که اینبار با جانبداری اسپیلبرگ غول فیلمسازی هالیوود و پیترجکسون کارگردان فانتزیهای بزرگ به تصویری در پیش چشم مان بدل شود.لینک خبر
در داستانهای آن روز تن تن،یک جلد به داستانی با نام" تن تن و سیگارهای فرعون" اختصاص داشت و از یکی از فرعونهای عهد باستان با نام "توتوناخامون(
Tutankhamun)" مکرر نام برده می شد، بعدها فکر می کردم بسیاری از این شخصیتها زاییده خیال نویسنده بلژیکی تبار آن است ولی همین چند روز پیش فهمیدم که پس از 80 سال بعد از کشف دفینه فرعونی با همین نام تصاویری از صورت مومیایی آن مجوز پخش برای عموم پیدا کرده است.این تصاویر از مومیایی در یک وضعیت کاملاً ویژه نگهداری در شرایط خاص و در یک ظرف شیشه ای آببندی شده گرفته شده است.لینک مجموعه عکس و تفصیلات
پ.ن: خاطرات جمع آوری تمامی جلدهای ترجمه شده و منتشر شده داخلی سری تن تن یک آن پیش چشمم رژه رفتند!،چه لذتی داشت خریدن یک جلدش و غرق شدن در ماجراهایی که همان موقع هم مثل یک فیلم به نگارش در آمده بودند!،البته سری کارتونی آن هم تهیه شده بود ولی جز یکبار در اوایل انقلاب که "تن تن در معبد خورشید" را در سینما به نمایش گذاشتند دیگر خبری از تن تن نشد که نشد!.

Saturday, November 3, 2007

وحشت پولساز


از گفته های روزولت(Franklin Delano Roosevelt) است که از تنها چیزی که باید ترسید خود "ترس" است!و کسب و کار چندین میلیارد دلاری که این روزها در اطراف وحشت و وحشت آفرینی شکل گرفته بیش از هر چیز دیگری می ترساند!.
نشریه فوربز این بار با تلفیق کسب و کار و وحشت به معرفی بازاری می پردازد که گردش مبالغ افسانه ای سرمایه را به خود جذب کرده است و با کمی دقت ردٌ پایش را در سینما و مجموعه های تلوزیونی وطنی نیز می توانید ببینید!،به بهانه طرح مسائل متافیزیکی مدتی است که صدا و سیمای ارزشی! هم به مدد انواع شیطانهای جذاب و خوش چشم و ابرو و ارواح سرگردان پر مخاطب شده است!.به مجموعه ای که توسط فوربز به مناسبت هالووین جمع آوری شده نگاهی بیاندازید:
هزینه یک وحشت جانانه!

پرفروشترین فیلمهای ژانر وحشت

اطمینان از عدم وجود اجنه در منزلتان!

ترس آفرینترین ترن هوایی که قلبتان را از تپش باز می دارد!

سود پایان فصل بازار وحشت آفرینی!

پ.ن: آیا به ترسیدن و ترسانیدن به عنوان کسب درآمد یا هزینه کردن فکر کرده بودید؟؟.
پ.ن: هالووین خوش!!!.

خانم رولینگ King's Cross راجادو می کند


هر کس سری داستانهای هری پاتر را خوانده باشد،حتماً اسم ایستگاه قطار محله گینکزکراس(the King's Cross area) را هم شنیده است،ایستگاهی واقعی در دنیای ذهنی خانم رولینگ که به گفته خودش اولین جرقه های پاتریسم! و طرح اولیه داستان در آنجا به ذهنش رسیده است ،به گونه ای خاص این محل دروازه ای است بین دنیای ما و دنیای هری!،این را گفتم تا بدانید ایستگاهی قدیمی ،شلوغ و پر رفت و آمد که در زمان بینوایی و سرگشتگی خانم رولینگ محل مبادله مواد مخدر ،سـ-کـ-س و ساختمانهای کلنگی بوده است اکنون در مرکز توجهی 2میلیارد دلاری برای بازسازی قرار گرفته و تمامی تصاویر سابق را در همسایگی خود از بین می برد!.مدرنترین ایستگاه قطار با فاصله کوتاه شده ای نسبت به مبادی بلژیک و فرانسه اکنون با آخرین امکانات خدماتی و مهمانداری در خدمت کسانی است که به شوق زیارت! جای پای خیال جی.کی رولینگ به آنجا می آیند!.لینک خبر
پ.ن: در دیار ما همه چیز در پیرامون نفت و انرژی رنگ می بازد و در سامان استعمار پیر!،یک کتاب و نویسنده اش می توانند اقتصاد و چهره معماری و امکانات یک منطقه را تغییر دهند!.


پ.ن: کینگز کراس قدیم و جدید را در تصاویر دریابید!.

نجسها و بدترین شغل دنیا


بدترین شغل دنیا از نظر شما چیست؟، کارگر معدن؟کارگری در سیستم جمع آوری زباله؟متصدی متوفیات و غسالخانه؟ پس کدام شغل؟(البته هر کسی با توجه به رضایت یا عدم رضایت خود از شرایط کار یا حقوق پرداختی یا محیطهای کاری این پاسخ را به گونه ای خاص خواهد داد و چه بسا در ممالکی چون مملکت ما بسیاری از صاحبین مشاغل،شغل خویش را بدترین کار دنیا بدانند!).
ولی گزارش اخیر نیوزویک شرایط کاری کارگران بخش تخلیه فضولات و لجنهای سیستم فاضلاب شهری دهلی نو را بدترین شغل عالم می داند!، و این نه به خاطر حقوق معادل فقط 2
$ دلار در روز یا مدفون بودن تا کمر در فضولات و کثافتهای انسانی و شهری است،بلکه به کاست طبقاتی بخشی از جمعیت فقیر هند اشاره دارد که در پایین ترین رده بندی انسانی و در واقع "نجس" Dalit و غیر قابل لمس دانسته می شوند و به این کار گمارده شده اند و همیشه در حاشیه زندگی هندیها قرار دارند، هزاران سال است که هیچگونه بهبودی در وضعیت انسانی و جایگاه بشری آنان داده نشده و از هر چیز کمترین آن برایشان در نظر گرفته شده است،حتی استقلال هند و روند رو به رشد دموکراتیک این جامعه نیز نتوانست برای شناسایی حقوق آنان قدمی بر دارد...
راکش
Rakesh(صاحب عکس بالا) با سرپرستی زن و سه دخترش بیش از 10 سال است که برای شرکت متصدی تخلیه فضولات از سیستم فاضلاب پایتخت 16 میلیون نفری هند با حقوقی کمتر از 100 $ در ماه کار می کند!،شرکت کارفرمای راکش در حدود 8000 نفر را برای این کار در استخدام دارد و فقط در 7 سال گذشته 1000 نفر از آنها را به سینه قبرستان سپرده است که در این میان 200 نفر بر اثر استنشاق گازهای سمی و 800 نفر بر اثر هپاتیت و سل جان سپرده اند!(بنا به ادعای کارفرما وسایل ایمنی شخصی موجود است ولی بنا به تکذیب سرکارگران و حتی مهندسین مجموعه، این وسایل در اختیار نجسها گذارده نمی شود!)....لینک خبر
پ.ن: من در نوجوانی در حدود 2 ماه در مسافرتی به هند شهرهایی چون بمبئی، دهلی نو ،اگرا و بوپال را سیاحت کرده ام و با توجه به اکثریت مدت حضورم در دهلی نو همیشه این جماعت مثلاً نجس ! و کارهای پستی که به آنها واگذار می شد برایم رقت انگیز بودند!،در هند مفهوم کاخ نشین و زاغه نشین کاملاً با یکدیگر مخلوط شده است و قابل تمیز نیست و در کنار هر محله ای هر چند آبرومند می توان ردیف کومه های آلونک نشینانی را دید که به بیگاری و خدمتکاری و تصدی کارهای بسیار پست و ناچیز خانه های اعیانی تر اطراف مشغولند،این جماعت خود نیز باور کرده اند که بیش از این برایشان مقدر نشده و هیچ امیدی به اصلاح وضعیت خود ندارند و همه را "صاحیب"! می دانند و می نامند!.
پ.ن: نبود امکانات مناسب مدیریت فاضلاب شهری و همچنین عدم تناسب این سیستم با جمعیت رو به رشد و قریب به 1 میلیارد نفری هند،تخمینی در حدود 700 میلیون جمعیت فاقد توالت مناسب را باورپذیر ساخته است!.(هنوز هم بر اساس رسمی قدیمی بسیاری از شهروندان هندی در کنار خیابان به قضای حاجت مشغول می شوند و از لحاظ میزان آبریزگاه حتی از کشور خودمان هم نابسامانتر است!!!!)

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes