معرفي يك ژانر جديد
پس از وقايع انقلاب فرهنگي در سالهاي 60 هجري شمسي، ادامه تحصيل در اين مملكت به چيزي تبديل شد غير از آنچه كه در همه جاي دنيا است،ديگر هيچوقت فرصت نشد كه در دانشگاه هاي ايران به انديشيدن، بيانديشند...
حداقل دو دهه طول كشيد كه كمبود نيروي تحصيل كرده در مقطع كارشناسي و نه لزوماً آدمهايي در قد و قامت كارشناس!،به همت دانشگاه آزاد و واحدهاي جديد التاسيس بعدي مانند انواع علمي و كاربردي وغير انتفاعي و پشمك و كذا و كذا رفع گرديد و دهه رفع كمبود نيروي مقطع كارشناسي ارشد با شدت و حدت دنبال مي شود و بعيد نيست كه اين مسابقه تا توليد انبوه آدمهايي با دانشنامه دكترا نيز ادامه يابد.جوٌ مسموم و غير آكادميكي كه به نوعي بعضي از اعضاي نه چندان محترم هيئتهاي علمي دانشگاه نيز به آن دامن مي زنند، از دانشگاه دهه 90 هجري شمسي چيزي ساخته شبيه به دبيرستانهاي دهه 60 با اين تفاوت كه در بيشتر اوقات دانش آموزات به طور مختلط در كلاس حضور دارند، ولي از لحاظ انتقال زاويه ديد و نگرش شايد رابطه شاگردي-استادي همان 30 سال قبل، صد شرف داشت به اين وضعيت كودكستاني كه فقط از دانشجو مقاله و پروژه در احجام از پيش تعريف شده طلب مي كند.تاثير اين حجم از فارغ التحصيلان با مشخصاتي كه گفتيم و دانيد! بر بازار كار و خصوصاً بخش دولتي به گردابي از تلاش كارمندان براي اخذ حداقل يك مدرك تحصيلي بالاتر و ماندن در حاشيه امنيت و مقابله با جوانان تازه استخدام داراي مدارج تحصيلي بالاتر بدل شده است.اين روزها اعتماد بنفس كارشناسان قديمي و حتي مديران با سابقه بيش از 20 سال و مدارك تحصيلي بسيار معتبرتري نسبت به آنچه اين روزها توليد مي شود در مواجهه با اراجيفي كه بعضي از مديران نيروي انساني وزارتخانه هاي معظم! تفت مي دهند،چنان تضعيف شده كه بدون آنكه خود بخواهند يا حتي بدانند افزودن مدرك كارشناسي ارشد قرار است چه تغييري در وضعيت آنان بوجود آورد به دانشگاههاي معظم و معزز توليد كننده هجوم مي برند!.
اين روزها بسياري را مي بينم كه شنيده اند در نوشتن و تحقيق دستي دارم و براي يك مقاله يا راهنمايي براي گرفتن پروژه پاياني روزي چند بار آنها راملاقات مي كنم و هر چه سعي مي كنم به آنها بقبولانم كه خواندن و مدرك گرفتن از اين دست را قبول ندارم و هيچ كمكي براي چنين دانشجويي از دستم بر نمي آيد به گوش دوستان نمي رود و رنجيده از اتاقم بيرون مي روند!.
پ.ن: عدم درك درست از مقاطع تحصيلي و هدف از تربيت نيروي انساني كارشناس،كارشناس ارشد و بالاتر به دردي بدل شده كه سالها بعد بايد از تبعات آن بسوزيم و بسازيم!،اي كاش يك سونامي هم در بخشهاي تحصيلات تكميلي و امور فارغ التحصيلان اين بخش مي آمد تا هرچه در اين 20 سال اخير رشته اند، پنبه كند!.
پ.ن: ژانر جديدي كه سعي در معرفي آن داشتم،انبوهي از كارمندان دولت است كه به دنبال اخذ مدرك كارشناسي يا كارشناسي ارشد به راحتي صابون 10تا12 ميليون توامن هزينه، دو تا سه سال وقت و انرژي و ملبس شدن به نام كارشناس يا كارشناس ارشد را به جان خريده اند ولي وجدانم را شاهد مي گيرم كه پس از فارغ التحصيلي هيچ تغييري در بهره وري و سمت و سوي نگاه و طريقه استنباطشان پيش نيامده و فقط در اين مدت از زمان كار در سازمان متبوعه كم گذاشته اند!!.
حداقل دو دهه طول كشيد كه كمبود نيروي تحصيل كرده در مقطع كارشناسي و نه لزوماً آدمهايي در قد و قامت كارشناس!،به همت دانشگاه آزاد و واحدهاي جديد التاسيس بعدي مانند انواع علمي و كاربردي وغير انتفاعي و پشمك و كذا و كذا رفع گرديد و دهه رفع كمبود نيروي مقطع كارشناسي ارشد با شدت و حدت دنبال مي شود و بعيد نيست كه اين مسابقه تا توليد انبوه آدمهايي با دانشنامه دكترا نيز ادامه يابد.جوٌ مسموم و غير آكادميكي كه به نوعي بعضي از اعضاي نه چندان محترم هيئتهاي علمي دانشگاه نيز به آن دامن مي زنند، از دانشگاه دهه 90 هجري شمسي چيزي ساخته شبيه به دبيرستانهاي دهه 60 با اين تفاوت كه در بيشتر اوقات دانش آموزات به طور مختلط در كلاس حضور دارند، ولي از لحاظ انتقال زاويه ديد و نگرش شايد رابطه شاگردي-استادي همان 30 سال قبل، صد شرف داشت به اين وضعيت كودكستاني كه فقط از دانشجو مقاله و پروژه در احجام از پيش تعريف شده طلب مي كند.تاثير اين حجم از فارغ التحصيلان با مشخصاتي كه گفتيم و دانيد! بر بازار كار و خصوصاً بخش دولتي به گردابي از تلاش كارمندان براي اخذ حداقل يك مدرك تحصيلي بالاتر و ماندن در حاشيه امنيت و مقابله با جوانان تازه استخدام داراي مدارج تحصيلي بالاتر بدل شده است.اين روزها اعتماد بنفس كارشناسان قديمي و حتي مديران با سابقه بيش از 20 سال و مدارك تحصيلي بسيار معتبرتري نسبت به آنچه اين روزها توليد مي شود در مواجهه با اراجيفي كه بعضي از مديران نيروي انساني وزارتخانه هاي معظم! تفت مي دهند،چنان تضعيف شده كه بدون آنكه خود بخواهند يا حتي بدانند افزودن مدرك كارشناسي ارشد قرار است چه تغييري در وضعيت آنان بوجود آورد به دانشگاههاي معظم و معزز توليد كننده هجوم مي برند!.
اين روزها بسياري را مي بينم كه شنيده اند در نوشتن و تحقيق دستي دارم و براي يك مقاله يا راهنمايي براي گرفتن پروژه پاياني روزي چند بار آنها راملاقات مي كنم و هر چه سعي مي كنم به آنها بقبولانم كه خواندن و مدرك گرفتن از اين دست را قبول ندارم و هيچ كمكي براي چنين دانشجويي از دستم بر نمي آيد به گوش دوستان نمي رود و رنجيده از اتاقم بيرون مي روند!.
پ.ن: عدم درك درست از مقاطع تحصيلي و هدف از تربيت نيروي انساني كارشناس،كارشناس ارشد و بالاتر به دردي بدل شده كه سالها بعد بايد از تبعات آن بسوزيم و بسازيم!،اي كاش يك سونامي هم در بخشهاي تحصيلات تكميلي و امور فارغ التحصيلان اين بخش مي آمد تا هرچه در اين 20 سال اخير رشته اند، پنبه كند!.
پ.ن: ژانر جديدي كه سعي در معرفي آن داشتم،انبوهي از كارمندان دولت است كه به دنبال اخذ مدرك كارشناسي يا كارشناسي ارشد به راحتي صابون 10تا12 ميليون توامن هزينه، دو تا سه سال وقت و انرژي و ملبس شدن به نام كارشناس يا كارشناس ارشد را به جان خريده اند ولي وجدانم را شاهد مي گيرم كه پس از فارغ التحصيلي هيچ تغييري در بهره وري و سمت و سوي نگاه و طريقه استنباطشان پيش نيامده و فقط در اين مدت از زمان كار در سازمان متبوعه كم گذاشته اند!!.