سالها بود که با مصریها همشین نبوده ایم و مصر را از خلال خبرهایی چون کمپ دیوید,انور سادات و مبارک و شرم الشیخ می شناسیم, سالها است که روادید مصر برای ایرانیها چیزی بوده شبیه اسرائیل و بنابراین به راحتی می توان انتظار داشت ما از مصر معاصر برداشت دقیقی نداریم...
اگر یادتان باشد در حوالی اوایل تابستان امسال در مورد سفرم به سرزمین آفتاب تابان نیمچه سفرنامه ای از همان جا ترتیب دادم و در حین این سفر به فراخور دوره آموزشی که در آن شرکت داشتم با اعراب خلیج و خاورمیانه دمخور شدم, یکی از روزهای آخر هفته را به تور ی یک روزه برای گشت در مناطق دیدنی توکیو اختصاص دادم و در این تور یک روزه به همراه گروهی از خانمهای آمریکایی, استرالیایی و اروپایی و یک گروه 15 نفره از آقایان مصری که از یک شرکت تولیده کننده کیبورد (موزیکال) برای شرکت در یک دوره آموزش فنی مونتاژ و کنترل کیفی در یک اتوبوس جانمایی شده بودیم, با توجه به توقفهای متوالی اتوبوس در مکانهای مختلف پیاده و سوار شدن چندین مرتبه در برنامه ما پیشبینی شده بود, من و خانمها در قسمت جلوی اتوبوس و گروه آقایان مصری در عقب اتوبوس حضور داشتیم, پس از هر توقف بنا بر عادت مالوف شرکتی! منتظر می مانم تا به ترتیب صندلی ها از ردیف جلو پیاده شوم و اینبار متوجه شدم که مصریها گویا چنین رسمی ندارند و خصوصاً آقایان همگشت ما! در هر توقف به سرعت و با سبقت گرفتن از گروه سرنشین ردیفهای جلو که اکثراً هم خانمهای جاافتاده ای بودند سعی در سبقت در پیاده شدن داشتند, مرتبه اول و دوم را تحمل کردم تا اینکه در توقف سوم پا به پا شدم که به این حرکتشان اعتراض کنم که در ردیف جلو خانم محترمی از استرالیا پیشدستی کرد و قبل از اینکه یکی از مصریها خط شکن شود و طول راهرو اتوبوس را تا درب جلو طی کند با آمدن به میان اتوبوس و سد کردن راهش اجازه نداد تا گروه مصری پیشروی کنند و با انگلیسی فصیح و شمرده برایش توضیح داد که تا در هر توقف باید برای خروج ردیفهای جلو صبر کنند!.پس از این رفتار بجا و کارآمد جلو رفتم و با اشنایی دادن و معرفی خودم از این اقدام به موقع تشکر کردم و ایشان هم با خوشرویی تمام در طول گشت از تجربه 35 ساله مسافرتهایش به 102 کشور در جهان و ستون نویسی اش برای یک از نشریات معتبر جهانگردی استرالیا تعریف کرد و اینکه تجربه برخورد با اعراب خصوصاً آقایان شان را از سفرهایش به آفریقا و خاورمیانه دارد...
پس از بازگشتن به هتل این برخورد مصریها را برای سایر اعراب خلیجی تعریف کردم و با تعجب دیدم که همه آنها با اتفاق نظر از عدم توسعه یافتگی اجتماعی مصریها و بدنامی کارگران شان در خلیج به امانت دار نبودن, تنبلی و دله دزدی اشاره ها داشتند.
پ.ن:یادآوری موضوع فقط از این لحاظ بود که این روزها اصرار بسیاری است تا جنبش مردم مصر با سایر جنبشهای منطقه مشابهت داده شود و اگر تجربه کوتاه و مختصر من با مصریها فقط بخش کوچکی از گستره فرهنگی-اجتماعی مصریها را در بر بگیرد باز هم باید انتظار داشته باشیم, جامعه مصر آنچنان نیز هم پیشرفته نیست و شاید اقدام امروز آنها بارقه ای از نیاز به اصلاحات اعراب بدون مشابهت با جنبشهای دیگر خاورمیانه یا لزوماً وام گرفته از آنها باشد...
پ.ن:از بزرگنمایی و آگراندیسمان بی دلیل پدیده های اطرافمان به هر طریقی گریزان هستم و خبرهای این روزها و تاسف خوردن برای به جای کذا و کذا بودن من را بر آن داشت که یادآوری کنم قصًه هر ملتی مختص به خود آنها است...
پ.ن:شک داشتم که با یادآوری این خاطره بتوانم تلنگر ی هر چقدر کوچک به ذهنهای مشوش و پرآشوب این روزهایمان بزنم ولی اگر توانسته باشم یک قدم دیگر به پرهیز از جوٌگیری مرسوم ایرانی نزدیکتر شده ام...
پ.ن:برخوردهای ضد و نقیض سلاطین جهان غرب با دولتی که تا همین چندی پیش کاملاً مستعمره آنها محسوب می گردید نشان می دهد فقط تاریخ مصرف مبارک به پایان رسیده و قرار نیست مصریها به دستخوشی که توقع دارند برسند...