Saturday, November 21, 2015

ماورای ماورا

جدی ترین پرسش بشر با سکانداری مذهب به دو راهی بهشت و جهنم ختم می شود و اهالی اسکاندیناوی با مشی سکولارشان نمی خواهند کودکانشان این پاسخ را با سرخوردگی و افسردگی تا بزرگسالی با خود حمل کنند.
انیمیشن ماورای ماورا تولید سال ۲۰۱۴ دانمارک،  خرگوش کوچولوی شجاعی را پرورده که با این پرسش چون قهرمانی روبرو شده و پاسخی در حد تسلای خود و پدر داغدارش د ر مرگ مادر می یابد.
در گذر به سرزمین رفتگان،  جان در می یابد نامه هایش به دست مادر متوفی می رسیده و او نیز از معدود رفتگانی است که به مدد همین ارتباط در خشنودی به سر می برد.
پ.ن: تربیت کودکان برای فهم پرسشهایی که بیشتر در بزرگسالی به سراغشان می آید از نقاط کور توانایی والدین است و این اثر تلاش ستودنی است.


Thursday, November 19, 2015

نوشتن همیشه خوب است

دو سال است که فقط به یاد این جا بوده ام، نوشته ام ولی نه در این وبلاگ و نه به سبک و سیاق همیشگی.فیلمهای زیادی دیدم، سفرهای زیاد رفتم، روز و شبهای خاکستری بسیاری بود که می خواستم به اشتراک بگذارم ولی ترکیبی از سوداگری و دلمشغولی نگذاشتند.
روند عجیب و غریب اتفاقات در دنیای اطرافم تمرکزی باقی نمی گذارد، عدم قطعیت از حد وحشتناک گذشته است و همه سناریوهای عالم هم جواب نمی دهند.یسنا بزرگتر شده ولی هنوز آمادگی وبلاگ نوشتن را ندارد و بهتر بگویم دل و دماغ این کارها را ندارد، بیشتر وقتش را صرف مدرسه و ورزش و تفریحات یک دختربچه می کند.ماجراهای ایران و خاورمیانه و برجام زندگی همه را در نوعی رکود نفس بر رها کرده و جز دلال مسلکها این روزها حال هیچکس خوب نیست.
فیلم زندگی آن سانگ سو* کمی حالم را بهتر کرد.یادم انداخت چرخه بهتر شدن حال دنیا یک روز و یک سال و یک دهه نیست و صبر می خواهد و آدمهای ساخته و پرداخته....
پ.ن:  آن سانگ سو همان مبارز اهل برمه است که قهرمان طولانی ترین حصرخانگی جهان و برنده اخیر انتخابات ریاست جمهوری آن کشور است.

Friday, November 1, 2013

خبرنگار ایرانی اتاق خبر را دیده است؟

از نوجوانی با نوشتن و انتشار و خبر در قالب کارهای غیر حرفه ای دوران تحصیل و بعدها کمی جدیتر  و درون سازمانی در تماس بوده ام و صد البته برای هیچکدام  آموزشی به معنای حرفه ای ندیده ام، ولی تا قبل از دیدن سریال تلوزیوتی "اتاق خبر" هیچگاه چنین به روح واقعی حاکم بر خبرنگاری و تولید مفهوم خبر توجه نکرده بودم!.
اتاق خبر سریال تلوزیوتی تولید شبکه محبوب HBO در خلال سالهای ۲۰۱۲ تا کنون طی دو فصل و سرجمع ۱۹ قسمت پخش شده است و احتمال تولید فصل سوم برای سال ۲۰۱۴ میلادی نیز از نظر دور نیست.نویسنده گی آرون سورکین و بازیگری جف دانیلز کمدین همکار جیم کری در احمق و احمقتر سالهای دهه نود میلادی به نقش گوینده اصلی شبکه خبر کابلی آتلانتیس با تجربه چندین و چند ساله در گویندگی خبر و هزار و یک مشکل شخصی که وظایف حرفه ای وی را تهدید می کند  و تیمی از پیر و جوانهای سینما و تلویزیون شما را به تماشای داستانی غیرخطی و با نگرشی حرفه ای و همزمان شخصی به حرفه تولید خبر در یک شبکه خبری و روابط انسانی درون تیمی، لحظات پرکششی برای بیننده رقم می زنند.
پ.ن: مسئولیت پذیری، پاسخگویی، غلطیدن تجربه به دامان هیجان تیم یا مهار جوانی و جستجوگری تیم با مصلحت اندیشی ریش  سفیدان شبکه،گاف اهالی سیاست، بده بستانهای پشت پرده و هزار زشت و زیبای این حرفه را با دیدن همین دو فصل به تازه کارهای خبر به آنانی که هنوز آلوده خبرسازی جهان سوم نشده اند پیشنهاد می کنم.

Friday, September 20, 2013

منحنی یادگیری تمامیت خواهان

احساس شادمانی این روزها با دلشوره ای از جنس سه مصرع آخر تصنیف  هشداردهنده هوشنگ ابتهاج همراه است :
"اين چيست که در دست ِ تو پنهان است ؟
اين چيست که در پاي تو پيچيده ست ؟
اي آزادي ! آيا با زنجيرمي آيي ؟"
روندهای مثبت تصمیم سازی و فاصله گرفتن از آن کابوس هشت ساله لعنتی که آرام خیال جهانی را بر هم زده بود پرسشهای زیادی را به ذهنم سرازیر ساخته که با شما در میان میگذارم. قبل از هر چیز با این پرسش آغاز می کنم که آیا عنصری به نام یادگیری در حافظه دیکتاتوری معنا دارد؟ اگرعبرت گرفتن معنا داشت دیکتاتورها هیچوقت به پایان غم انگیزشان سلام می دادند؟ آیا ساختار دیکتاتوری قابلیت اصلاح دارد؟.با همین پرسشها به دنبال جوابهای مشابه در فضای رسانه های بین المللی و وبلاگهای انگلیسی زبان گشتم و پاسخها را نیز با شما در میان می گذارم:
   مطالعه رفتاری نظامهای آمرانه و تمامیت خواه نشان داده که سودای سروری را هیچگاه با مطالبات مردمی,عزم جهانی یا بررسی ساختاری و عبرت آموزانه در خصوص سلفهای خود یا در مقیاس جهانی تاخت نمی زنند.
ساختار نظام سرمایه داری جهان اول به دنیا به چشم یک شرکت بزرگ و بسیار عریض و طویل می نگرد,زمامداران حکومتها در حکم مدیران میانی هستند که تا زمان ایجاد ارزش افزوده و سود پایدار فلسفه ماندگاری شان قابل توجیه است,حکومتی که هر روز سود کمتری برساند و داعیه زدن دکان شخصی با تهدید ارزش سهام شرکت مادر را داشته باشد معنایی جز براندازی را بر نمی تابد.حتی اگر در میانه راه براندازی آن مدیر میانی ناگهان از خواب خرگوشی برخیزد و به فکر چاره ای از نوع برد-برد برآید,دیگر مجال چندانی باقی نمی ماند و زنگها برای رفتنش به صدا در می آیند.این موقعیت دوگانه برای برادر بزرگتر و مدیر میانی می تواند با محاسباتی از جنس میان مدت با حداکثر صرفه برای برای برادربزرگتر,کمترین هزینه خشونتهای نظامی و نهایتاً چیزی در حدود یک انتخابات آزاد با سیگنالهای کاملاض شفاف در مورد  تغییرات اصولی و چند برداره پایان پذیرد.سناریوی بعدی چیزی در حدودعراق, لیبی و سوریه چند صباح دیگر است. سناریوی دیگری نیز  در حد و حدود حکومتهای چین,روسیه و ونزوئلا وجود دارد که نشان میدهد نوع جدیدی از توتالیتریسم نیز در سایه موقعیتهای ژئوپلتیکی,جمعیتی, ذخایرانرژی بازتولید گردیده اند.این نوع حکومتها سعی در تغییراتی در مقیاس کف مطالبات مردمی,نیم نگاهی به حقوق بشر, انتخابات حزبی و ایجاد  نوعی فیگور دموکراتیک دارند.مطالعه کتاب "منحنی یادگیری دیکتاتورها" نوشته ویلیام جی دابسون را اکیداً توصیه می نمایم.
پ.ن: همه این مثنوی را آوردم که بگویم امیدوارم و هنوز ذره ای از خوشبینی ذاتی ام کم نشده!,فقط دوست دارم بدانم در صفحه کدام سناریو ایستاده ام.
پ.ن:من از دورانی می آیم که بچه ها گنجه ای از کتاب و کاست نوار و مطبوعات آن زمان را به وفور در اطرافشان در اختیار داشتند, کاست ویکتور خارا و داستانهای دردناکی که از شکنجه و مرگ قهرمانانه وی نقل می شد باعث شد تا پس از سالها نقبی به موسیقی و زندگی اش بزنم و متحیر بمانم که دیکتاتورها چطور نمی توانند آواز یا شاعری را تاب بیاورند ولی دغدغه تغییر جهان را دارند؟!
پ.ن:  مطالعه "راهنمای بقا برای دیکتاتورها" نیز خالی از لطف نیست!



Saturday, September 7, 2013

مسافر اقلیم کردستان

سفر به اقلیم کردستان بعنوان حکومت فدراتیو خودمختاری که پس از اشغال عراق توسط آمریکا شکل گرفته است از برنامه های الویت دار پس از مهاجرت به کرمانشاهان بود.گرچه اکثر پیشنهاداتی که از طرف دوستان می رسید چیزی در حدود ایام عید و موسم کنسرتهای پاپ ایرانی بود,ولی طی همین چند هفته گذشته یکدفعه خبر رسید که نمایشگاهی تخصصی برپاست و دیگر بهانه کاملاً جور شد!.
اقلیم کردستان عراق در مجاورت استانهای کرمانشاهان و کردستان ایران به لحاظ اقلیم شباهت تامی با ارتفاعات و مناطق کم ارتفاع کرمانشاهان دارد و کمتر می توان مناظری مانند کردستان ایران در آن یافت. شهرهای کلار, اربیل, سلیمانیه, دربندیخان, داهوک و زاخو مهمترین شهرها و شامل بیشترین جمعیت شهری اقلیم کردستان به شمار می روند که فقط 4 شهر اول در مسیر زمینی سفر من بودند.اربیل و کلار  از لحاظ  آب و هوا چیزی در حدود قصر شیرین و نفت شهر و سلیمانیه و دربندیخان در حدود سرپل ذهاب رده بندی می شوند.ساختار شهری و زیرساخت سلیمانیه به نظر من برتر از اربیل بعنوان پایتخت طبقه بندی می شود ولی رشد و توسعه اربیل و عطش جذب درآمدهای نفتی منطقه در آن,  در عرض چندسال آینده به شرط  ادامه امنیت و ثبات فعلی می تواند طلیعه ظهور دبی دیگری در جوار ایران باشد.
مردم اربیل خوش برخوردتر و دارای ظرفیتهای کاسموپلیتن شدن هستند,هنوز زبان انگلیسی رواج نیافته ولی در بین دانشجویان و فرهیختگان آن دیار برقراری ارتباط  گویشی با خارجی ها به سهولت ممکن است.کردستان اقلیم خوراکی های گوشتی است,کباب گوشت قرمز و مرغ و اغذیه هایی که بر اساس مواد گوشتی تهیه می شوند الویت اول رستورانهای کردی است.
تفاوتهای مشهود بین احزاب و دسته جات کرد در موسم انتخابات پارلمان و شوراهای دیار,همزمان امیدها و دلشوره های بسیاری در باب آینده اقلیم به ذهن متواتر می سازد,ولی بی شک شخصیت سیاستمدار و معتدل مام جلال نقطه قوتی برای قوام حکومت و گردش آن خواهد بود.آینده ذخایر انرژی اقلیم,استقلا فدراتیو و سرنوشت کردهای سوریه و ترکیه و لاجرم ایران سوالات اساسی در باب آینده پژوهی این سامان است.
فرصت کسب و کار, تاسیس شرکت, صادرات و واردات در اقلیم به شدت وسوسه انگیز است گرچه رانتخواران وطنی در فرصتهای پیشین اعتماد به ایرانی را به دره بی اعتمادی پرتاب کرده اند,ولی هنوز هم اگر مرد عمل و سرمایه باشد و با کردها نیز ارتباطات نسبی و سببی داشته باشد میتواند بر روی آینده میان مدت این بازار حساب کند.ترکیه و مصر در کنار کشورهای غربی از فعالان بازار اقلیم کردستان به شمار می روند.برنامه های تفضیلی توسعه کردستان از قرار به شرکتی یا مشاوری ژرمن سپرده شده و نوید زیرساختی  محکم را می دهد.
پ.ن: یارانه حزبی و دولتی اقلیم کردستان به مردمانی سختی کشیده با رد و رنج سالها جنگ و آواره گی,رفاهی چشمگیر و امنیتی روانی اعطاء کرده ولی نقدینگی  مذکور خاطرات سالهای 1353تا1355 خودمان را به خاطر می آورد که چگونه رفاه توقعات و پرسشهای مردم را دگرگون می سازد.از طرف دیگر اختلافات چشمگیر بر سر برداشت از ذخایر نفتی شمال عراق و سهم مستقیم اقلیم از این درآمدها میتواند پتانسیل  بالایی از خطر برای سالهای آینده حکومت خودگردان در مواجهه با دولت عراق مرکزی به همراه داشته باشد.
پ.ن: نسخه تبدیل شدن به چیزی شبیه به دبی برای مردمی که استعداد بیشتری نسبت به عربها دارند,باعث خواهد گردید تواناییهای بالقوه کردها در سایه رفاه تزریقی فعلی بخشکد.
پ.ن: شایعه فوت مام جلال طالبانی و اعلام پس از نتایخ انتخابات پارلمان در میان مردم نگرانی های بزرگی به دنبال دارد.




Friday, May 10, 2013

چهارخوانی Quartet


داستین هافمن هم به کارگردانی رو آورده است و در آخرین تلاشش در سال 2012 با همتی بی نظیر به قدردانی از  بازنشستگان و فرهیختگان موسیقی پرداخته و در این میان جمع بی بدیلی از هنرمندان فرزانه پرده نقره ای را نیز  به این مهمانی فراخوانده است.این روزها ساخت فیلم با هنرنمایی ریش و گیس سفیدهای سینما رونقی یافته و پس از "The Best Exotic Marigold Hotel" که به معنای واقعی در جوایز اسکار از  آن قدردانی نشد,این دومین اثری است که طی یکی دوسال گذشته به مضمون فرهیختگی نگاهی نو دارد.
چهارخوانی یا چهارنوازی" Quartet" اثری است در ژانر کمدی-دراماتیک,مملو از  قطعات بیاد ماندنی موسیقی کلاسیک و اجرهای اپرا که توسط جمعی از ستارگان واقعی روزگار دور این هنر به اجرا درآمده است.کشش دراماتیک داستان به روابط رمانتیک دو نفر از گروه چهارخوان باز می گردد که در اقامتگاه ویژه موسیقیدانان بازنشسته به سر می برند. بازیهای دوست داشتنی هنرمندان بزرگ سینما بریتانیا در کنار چهره های گذرکرده از روزگاری دور مخلوطی از  قدردانی,اندوه استیلای کهن سالی و اشک شوق به چشمها می آورد.
ایده ساخت و ساز مرکزی برای نگهداری ازهنرمندان بازنشسته و ایجاد فضایی همراه با احترام و فهم متقابل زحمات این بزرگواران که به بنای ساختمان Casa di Riposo per Musicisti در 1896 توسط جوزپه وردی فقید در میلان ایتالیا باز می گردد, جزء آرزوهایی است که شاید در مملکتی هنرپرور چون ایران در روزگاری که مردم غم نان را کنار بگذارند زیاد دور از ذهن نخواهد بود.
پ.ن: وقتی از دهه چهرم عمر میگذری تازه نوبت فهم دوران خاکستری و سفید فرا می رسد,همان چیزی که به گمان من برای داستین هافمن بعنوان ایده ساخت فیلم مطرح بوده است.
پ.ن: وقتی به پایان غم انگیز  شادروان حسین سرشار فکر می کنم بیشتر به ایده داشتن چنین اقامتگاه هایی برای کسانی که بخشی از حافظه فرهنگی و هنری کشورمان هستم مصمم تر فکر می کنم.


Friday, April 5, 2013

تواتر و تکرار موسیقی در ذهن و شنیدار Earworms

حالت خاصی از تکرار موسیقی در ذهن یا تبادر چندباره ملودی,شعر یا ریتم آن در حافظه شنیداری باعث شده بود همیشه از خودم بپرسم چه چیزی باعث ماندگاری این قطعه در ذهن می شود؟.در تعطیلات چند روز اخیر فیلمی درباره دوران زندگی مشترک ارنست همینگوی و مارتا گلهورن می دیدم که در طی این دوران هردو بعنوان خبرنگار و نویسنده جنگ داخلی اسپانیا را در خلال صفوف بریگاد انترناسیونال تجربه کردند,سرود انقلابیون اسپانیایی که در فیلم نیز بازخوانی می شد ,ترانه ای است برگرفته از یک ملودی  فولکلریک قرن 19 میلادی با با نام "¡Ay Carmela!" که با توجه به تم حماسی و ضرباهنگ اسپانولی آن یکی دوروزی در ذهنم تکرار می شد.
ماندگاری شعر ,ترانه یا ملودی در قالب یک سرود ملٌی چیز جدیدی نیست و ما ایراینها نیز ترانه های مانند "ای ایران" استاد بنان و"مرا ببوس" گل نراقی را با قدمتی بیش از نیم قرن و این اواخر"یار دبستانی من" و "سر اومد زمستون" را نیز در ذهنهای پیر و جوان جاری می بینیم.ولی پدیده چگونه ماندگار شدن یک اثر موسیقیایی داستان جداگانه ای دارد که در طی جستجوی شخصی ام برای رسیدن به جوابی دقیقتر به سطور پایین منتهی گردید:
در جستجوی گوگل برای پرسش فوق به مقاله ای با عنوان "Earworms" برخورد کردم که مضمون جدیدی برای این کیفیت خاص ذهنی محسوب می شود و نام ترسناکی دارد!,در واقع مقاله از عنوان پژوهشی دانشگاهی که توسط کالج گلداسمیت دانشگاه لندن در جریان است گرفته شده است و به هیچ وجه هم موضوع ترسناکی نیست و به نوعی بر ماندگار شدن نواهای موسیقی در گوش و یاد و خاطره استوار شده است که می تواند از تاثیرهای لذتبخش تا آزاردهنده متفاوت باشد.
با توجه به اینکه پژوهش هنوز در جریان است و از همه کسانی که تجاربی در خصوص این کیفیت شنیداری-ذهنی دارند نیز در سایت دانشگاه برای پرکردن پرسشنامه پژوهشی شان نیز دعوت کرده است,اثراتی که تاکنون شناسایی شده اند هنوز به قطعیت نرسیده اند ولی می توانند تا حدودی این پدیده را تبیین کنند.
به طور خلاصه این پدیده می تواند در اثر یک یا چند علت به شرح ذیل حادث شود:
- در معرض موسیقی قرار گرفتن
-در معرض تکرار موسیقی قرار گرفتن
-کلمات خاصی در شعر یادآور موسیقی مشخصی  باشند
-شخص یا موقعیت مکانی یا تداعی لحظه ای خاص,موسیقی را تداعی کند
-استرس یا سورپرایز شدن
-رویا
-تنش ذهنی یا فکری
همانطور که شما هم متوجه شدید آثار مذکور بیشتر در دو حیطه روانی و شنیداری دسته بندی می شوند.همانطور که برای بسیاری از مردم خصوصاً کسانی که موسیقی دلمشغولی یا حرفه آنها نیست, کرم گوش می تواند لذتبخش  و سرگرم کننده باشد برای دیگرانی که آرامش ذهنی و شفافیت آن را برای کارهایی از قبیل تصنیف آهنگ,ملودی یا شعر و یا حتی سایر کارهای فکری (نرم افزاری) لازم دارند می تواند بسیار آزار دهنده باشد! و در صورت طولانی شدن  تکرار یک موسیقی مانع خلاقیت و ادامه تمرکز بر آثار دیگر می گردد!.
پ.ن: اگر جزء کسانی هستید که کرم گوش آزارتان می دهد به  پرسشنامه پژوهشی که در بالا اشاره شد مراجعه کنید,
حتی امکان مکاتبه با هسته پژوهشی مذکور نیز برایتان فراهم است.
پ.ن: این کرم گوش "¡Ay Carmela!" باعث شد تا فیلمی با همین عنوان را نیز بیابم و ببینم! و برای من که بد نشد!.

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes