Friday, September 20, 2013

منحنی یادگیری تمامیت خواهان

احساس شادمانی این روزها با دلشوره ای از جنس سه مصرع آخر تصنیف  هشداردهنده هوشنگ ابتهاج همراه است :
"اين چيست که در دست ِ تو پنهان است ؟
اين چيست که در پاي تو پيچيده ست ؟
اي آزادي ! آيا با زنجيرمي آيي ؟"
روندهای مثبت تصمیم سازی و فاصله گرفتن از آن کابوس هشت ساله لعنتی که آرام خیال جهانی را بر هم زده بود پرسشهای زیادی را به ذهنم سرازیر ساخته که با شما در میان میگذارم. قبل از هر چیز با این پرسش آغاز می کنم که آیا عنصری به نام یادگیری در حافظه دیکتاتوری معنا دارد؟ اگرعبرت گرفتن معنا داشت دیکتاتورها هیچوقت به پایان غم انگیزشان سلام می دادند؟ آیا ساختار دیکتاتوری قابلیت اصلاح دارد؟.با همین پرسشها به دنبال جوابهای مشابه در فضای رسانه های بین المللی و وبلاگهای انگلیسی زبان گشتم و پاسخها را نیز با شما در میان می گذارم:
   مطالعه رفتاری نظامهای آمرانه و تمامیت خواه نشان داده که سودای سروری را هیچگاه با مطالبات مردمی,عزم جهانی یا بررسی ساختاری و عبرت آموزانه در خصوص سلفهای خود یا در مقیاس جهانی تاخت نمی زنند.
ساختار نظام سرمایه داری جهان اول به دنیا به چشم یک شرکت بزرگ و بسیار عریض و طویل می نگرد,زمامداران حکومتها در حکم مدیران میانی هستند که تا زمان ایجاد ارزش افزوده و سود پایدار فلسفه ماندگاری شان قابل توجیه است,حکومتی که هر روز سود کمتری برساند و داعیه زدن دکان شخصی با تهدید ارزش سهام شرکت مادر را داشته باشد معنایی جز براندازی را بر نمی تابد.حتی اگر در میانه راه براندازی آن مدیر میانی ناگهان از خواب خرگوشی برخیزد و به فکر چاره ای از نوع برد-برد برآید,دیگر مجال چندانی باقی نمی ماند و زنگها برای رفتنش به صدا در می آیند.این موقعیت دوگانه برای برادر بزرگتر و مدیر میانی می تواند با محاسباتی از جنس میان مدت با حداکثر صرفه برای برای برادربزرگتر,کمترین هزینه خشونتهای نظامی و نهایتاً چیزی در حدود یک انتخابات آزاد با سیگنالهای کاملاض شفاف در مورد  تغییرات اصولی و چند برداره پایان پذیرد.سناریوی بعدی چیزی در حدودعراق, لیبی و سوریه چند صباح دیگر است. سناریوی دیگری نیز  در حد و حدود حکومتهای چین,روسیه و ونزوئلا وجود دارد که نشان میدهد نوع جدیدی از توتالیتریسم نیز در سایه موقعیتهای ژئوپلتیکی,جمعیتی, ذخایرانرژی بازتولید گردیده اند.این نوع حکومتها سعی در تغییراتی در مقیاس کف مطالبات مردمی,نیم نگاهی به حقوق بشر, انتخابات حزبی و ایجاد  نوعی فیگور دموکراتیک دارند.مطالعه کتاب "منحنی یادگیری دیکتاتورها" نوشته ویلیام جی دابسون را اکیداً توصیه می نمایم.
پ.ن: همه این مثنوی را آوردم که بگویم امیدوارم و هنوز ذره ای از خوشبینی ذاتی ام کم نشده!,فقط دوست دارم بدانم در صفحه کدام سناریو ایستاده ام.
پ.ن:من از دورانی می آیم که بچه ها گنجه ای از کتاب و کاست نوار و مطبوعات آن زمان را به وفور در اطرافشان در اختیار داشتند, کاست ویکتور خارا و داستانهای دردناکی که از شکنجه و مرگ قهرمانانه وی نقل می شد باعث شد تا پس از سالها نقبی به موسیقی و زندگی اش بزنم و متحیر بمانم که دیکتاتورها چطور نمی توانند آواز یا شاعری را تاب بیاورند ولی دغدغه تغییر جهان را دارند؟!
پ.ن:  مطالعه "راهنمای بقا برای دیکتاتورها" نیز خالی از لطف نیست!



blog comments powered by Disqus
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes