Thursday, March 28, 2013

کریستف والتز چالشی برای آکادمی اسکار

کلیشه های مرسوم آکادمی اسکار ذائقه و ذهن تمام دنیا را  آلوده  نوعی از جزم انگاری در خصوص قوانین لایتغیر آن نموده,به طور مثال بنا بر قانونی نانوشته حضور یک ابرستاره به معنای اشغال نقش اول در فیلم است و حتی اگر  سایر بازیگران نقشهای بی نظیری را ارائه دهند باز هم لایق عنوان  نقش برتر فیلم نخواهند شد,گرچه نقدهای بسیاری از طرف منتقدین طراز اول سینمای جهان معمولاً توجه را به سمت بازیگران جنبی ولی پر درخشش فیلم نیز جلب می نماید ولی قائده بازی همان است که بود!.
شاید رفتار جشنواره کن در سال 2009 از معدود تصمیمهایی بود که  برنده نقش دوم اسکار مرد  را حایز  دریافت نخل طلای نقش اول شناخت ولی باز هم تا تغییر این نگاه مرسوم راه درازی باقی است.
شاید تعریف الگوریتمی مبتنی بر نظر تماشگران,داوران و منتقدین برای شناسایی بهترین نقش های فیلم فارغ از کلیشه فعلی قدمی مهم برای شناسایی بازیگرانی به مراتب پرمایه تر از ابرستاره ها باشد!.فقط روزی را تصور کنید یک نقش چند دقیقه ای با چند دیالوگ  کوتاه و ایفای درخشان بتواند اسکار برتر را برای سیاهی لشگر فیلم به بار آورد!,چه روزی خواهد شد آن روز!...
 
تمام مقدمه طولانی بالا بعد از تماشای "جنگوی رهیده" به ذهنم رسید, وقتی بازی فوق انتظار  کریستف والتز توانست اینچنین صحنه فیلمی آمریکایی و وسترن را مال خود کند,گرچه بعد از معرفی وی به عرصه هالیوود دیگر در آمریکا ناشناس نمانده,ولی هنوز هم سهمی بیشتر از اسکار نقش دوم مرد برایش به ارمغان نیاورده است.
والتز 50 ساله پیش از این در اروپا و کشورهای آلمانی زبان بسیار سرشناس بوده و فقط نقشهای اهدایی تارانتینو توانست او را به دروازه نقشهای مطرح هالیوودی نیز رهنمون باشد.وی توانمندی ویژه ای برای ایفای نقشهای از خاکستری تا سیاه را با خود همراه دارد گرچه در فیلمی از جنس فیلمهای تارنتینو می تواند نقش محبوب یا حتی شهید  را نیز بازی نماید!.
پ.ن: البته به نظر می رسد ذهن چالش برانگیز تارانتینو نیز مخلوطی از گیشه و به چالش کشیدن آکادمی را همزمان نشانه رفته است وگرنه حضور برادپیت و جیمی فاکس وزنه کمی برای فیلم نیست ولی در عوض این والتز است که نظرها را خیره کرده است!.
پ.ن: استفاده از موزیک سبک رپ سیاهپوستان و عینک آفتابی با فریمی که در زمان وقوع داستان هنوز ساخته نشده بوده,به همراه صحنه های فوران خون مشابه ژانر انیمه های ژاپنی مورد علاقه تارانتینو در یک قاب از همان اغراقهایی که باید با امضای کوئنتین کبیر تماشا کرد!.
 


Monday, March 25, 2013

تجربه ایرانی در Royal Albert Hall

اعتراف می کنم تا قبل از  اجرای سال 2011 Adele در  رویال آلبرت هال حتی نام این مکان را نشنیده بودم ولی صحنه های زیبایی که از نمای داخلی ان در هنگام اجرای آدل دیدم باعث شد تا همزمانی اجرای گوگوش در این مکان را با تاریخچه و بعضی اطلاعات جنبی در مورد این مکان گره بزنم.

سالن اجرای کنسرت رویال آلبرت هال در منطقه Kensington Gardens لندن به سال 1867 میلادی به دستور ملکه ویکتوریا شروع به ساخت و در سال 1871 به بهره برداری رسید. معماران بنا از گروه مهندسان سلطنتی بوده وسبک معماری بنا به معماری ایتالیایی قرن نوزدهم تعلق داشته که خود از  معماری  دوران رنسانس ایتالیا الهام گرفته شده بود.
علیرغم تمام شهرت این بنا تا قبل از قرن بیستم میلادی, بیشترین شهرت آن به محل برگزاری  فستیوال تابستانه موسیقی کلاسیک BBC Proms باز می گردد که از 1941 به طور مرتب در این محل برگزار شده است, ولی فهرست بسیار طویلی از مناسبتهای مهم بریتانیا و جهان , اجراهای هنری و مجامع مهم اجتماعی علمی , ورزشی و  هنری وجود دارد که اعتبار اجرای مراسم در این مکان را افزون می نمایاند.
اجرای معروف آدل  و هیجان زدگی اش از امکان اجرا در این سالن در عین شهرت جهانی که وی  طی موفقیتهایش بعد از آلبوم "19" به ان دست یافت, باعث شد تا به تماشاگران, سلوکشان حین اجرای کنسرت, طرز پوشش لباس و فرهیختگی مردمانی که به دیدن اجرای موسیقی پاپ و نه موسیقی کلاسیک یا اپرا ! آمده اند ,بیشتر دقت کنم واز زمانی که شبکه تلوزیونی من و تو اجرای گوگوش در این سالن را تبلیغ کرده به موضوعاتی از قبیل نحوه رفتار تماشاگر ایرانی و کد لباس  و پوشش  بیشترحساسیت نشان داده ام.(با توجه به آنچه در مورد رویدادهای نه چندان بسنده رفتاری هم میهنانم در اینگونه کنسرتها شنیده یا خوانده ام)
با توجه به اطلاعاتی که از گیشه های فروش بلیط این سالن به دست آورده ام, به طور معمول این سالن محدودیت کد پوشش را برقرار نمی  نماید مگر آنکه به دلیل مشخصات اجرا یا سطح اجتماعی مدعوین و دیسیپلین های مورد درخواست برگزارکنندگان نوع خاصی از پوشش اعلام گردد ولی در عین حال لباسهای بسیار راحت و اسپرت و به خصوص استفاده از پوششهای برهنه در قسمت بالاتنه برای خانمها مرسوم نیست.
با توجه به انعکاس کنسرتهای برگزار شده در این سالن در سطح بریتانیا و گاهی در سطح بین المللی ,رفتار و کردار فرهیخته مدعوین بویژه آنانی که به تماشای نماد موسیقی و فرهنگ ملٌی خویش نشسته اند می تواند سفیر فرهنگی ایرانیان باشد.
پ.ن: قیمت بلیط  مراسم و کنسرتهای این سالن دامنه متفاوتی بر حسب انتفاعی بودن یا خیریه به خود اختصاص می دهد و در خصوص این مراسم که به جشن موفقیت  آلبوم "اعجاز" خانم گوگوش تعلق دارد از رقم نسبتاً گزاف 180 پاوند انگلیس برای محل تجمع ایستاده (ارزانترین بلیط)  برای هر نفرآغاز می گردد!, که در صورت تکمیل شدن همه سالن طی شبهای اجرا موفقیت مالی بی نظیری برای برگزار کنندگان محسوب خواهد شد.در مقایسه اریک کلاپتون طی ماه می آینده در همین سالن اجرا دارد و قیمت بلیطهایش بین 388 پاوند تا 2550 پاوند برای هر نفر متغیر است!!.( امیدوارم قیمت بلیطهای این کنسرت ارتباط منطقی با رفتار و فرهیختگی شرکت کنندگان آن داشته باشد.)
پ.ن: از این سالن برای محل فیلمبرداری بعضی فیلمهای معروف نیز استفاده شده که از جمله میتوان به نقطه اوج فیلم "مردی که زیاد می دانست" هیچکاک نیز اشاره کرد.
پ.ن : عکسهای داخلی سالن برای من ایرانی که سالنی معتبرتر از تالار وحدت را در داخل ایران تجربه نکرده بسیار حسرتبار است!, ولی نباید فراموش کرد که کشور میزبان از قرن 12 میلادی پارلمان داشته و نسخه تمدن بخش اعظمی از جهان را نیز پیچیده و از همه جالبتر اینکه این بنا را از قرن 19 میلادی  بنا کرده است,اگر همه این تجربه های تاریخی  شرط لازم باشد تا بتوان چنین فیلاهارمونیکی داشت باید چند قرن دیگر هم صبر کنیم!!؟.
پ.ن: تقدم توسعه سیاسی بر فرهنگ یا بالعکس را قبول دارید؟

Tuesday, March 19, 2013

نوروز برتر از مدیریت تغییر آمد پدید!

 مناسبت نوروز با قدمتی در حدود 538 سال قبل از میلاد بیش از هر مضمون دیگری به پتانسیل فرهنگ ایرانی برای  تغییر و مدیریت آن اشاره دارد, مفهوم نوروز به بیانی باستانی پشت سرگذاردن سختی ها و مرارتهای زمستان, خشکیدن و دوباره جوانه دادن, افتادن و دوباره برخاستن را به همه ملتهایی که مناسبتی این چنین داشته اند یادآور شده است. 
 از زمان کوروش دوم بخشش محکومان, پاکسازی مکانهای عمومی و ترفیع لشکریان به یمن بهار و نوروز رسم بوده است.امید به بهبود وضع و حال مردم و دیار از حداقلهای شمیمی است که با بهاربه مشام می رسیده است.
پ.ن: به باور من مفهوم مدیریت تغییر کاملاً با واژه و فرهنگ  نوروز مطابقت دارد و این در حالی است که مدیریت تغییر به سختی بیش از 4دهه قدمت دارد و عمر نوروز از سه هزار سال نیز فراتر رفته است.
پ.ن: برای تبریک نوروز 1392 بهتر از ترانه  نوروزانه استاد یغمایی و ملودی شاد آن به همراه تصویر خط نقاشی زمینه برای تقدیم ندارم,سال جدید را با همه تغییرات متصورش و آمادگی هرچه بیشتر مردم دیار نوروز به همه عزیزانم تبریک می گویم.

Friday, March 15, 2013

Christ Stopped at Eboli

خاطرات نوجوانی نسلی که تازه پا به دوران ویدئو های بتاماکس گذارده بود و در 3 کانال تلوزیون وطنی آن روزها فراتر از تئاترهای داخلی یا هر از گاهی فیلمهای مثله شده خارجی چیز دندان گیرتری نصیبش نمی شد, با شنیدن بعضی عناوین فیلم ها یک لحظه با احساس خوبی در هم می آمیزد...
نوجوانی من شاید از یک لحاظ دارای این خوش شانسی بود که کادر تامین برنامه تلوزیون قسمتی از مرام و مسلک  دهه 60 خودشان را زیر نام آثار هنری اروپایی به ذهن و روان ما تزریق کردند!, بعضی آثار نئورئالیستی ایتالیایی و آثار فیلمسازان شوروی سابق علیرغم انواع سانسور به پرده تلوزیون و سینما راه یافتند و شاید همین باعث شد که سالها بعد به مدد تکنولوژی های اطلاعاتی جدید نوجوانهای قدیم به دنبال صحه گذاری این آثار با بینشی جدید, بدون سانسور و به زبانهای اصلی اقدام کنند!.

جیان ماریو ولونته فقید در خلال همین سالها و با آثار متعدد ایتالیایی و بعضاً یونانی در گوشه ذهن من برای همیشه باقی ماند و اگر بنا بر واکاوی ذهنم هم باشد فیلم Christ Stopped at Eboli با نام اصلی Cristo si è fermato a Eboli اثرفرانچسکو رزی بیش از سایر کارهایش برایم ماندنی شد. فیلم همسن و سال اتفاقات سال 1357شمسی است و با توجه به موج نئورئالیسم اروپای آن سالها نقبی به دوران فاشیستی موسولینی و روشنفکرآزاری طعم آشنایی برای انقلابیون جوان ایرانی داشت.
فیلم دوساعت و نیمه  در اکران تلوزیونی ایران با نام"مسیح هرگز به ابولی نیامد" و پخش سریالی! همراه شد. با توجه به نام اصلی فیلم و معادل انگلیسی آن تا قبل از تماشای نسخه اریژینال این تغییر نام مانند سوالی برایم مدام تکرار می شد تا اینکه متوجه شدم نام مذکور از یک مونولوگ دکتر کارلو لوی شخصیت اصلی فیلم در ابتدای فیلم زمانی که به محل تبعیدش در جنوب ایتالیا انتقال داده می شود بر گرفته شده است.

ماجرای فیلم  از کتابی با همین نام  به مشاهدات و تجارب شخصی دکتر کارلو لوی در حین تبعیدش به شهرکوچکی در جنوب ایتالیا (جایی شبیه برازجان خودمان!!) در خلال سالهای 1935-1936میلادی می پردازد,او دانش آموخته رشته پزشکی بوده ولی تا قبل تبعید به تکمیل تجربه پزشکی نپرداخته و در عوض نقاش و نویسنده مطرحی در شهر زادگاهش تورین بوده است.تفاوت ماهوی اقلیم,اقتصاد و معیشت محل تبعید با شهر زادگاه لوی او را با واقعیتهای جدیدی در مورد کشورش و مردم فرودست جنوب ایتالیا آشنا می سازد.
دیالوگهای به یاد ماندنی وی با مردم کوچه و بازار,فرماندار دست نشانده دولت فاشیستی موسلینی و کشیش دائم الخمر ابولی و عمق بدبختی مردم آن دیار که راهی جز مهاجرت به امریکا و دور ماندن از فقر و افاقه زمان جنگهای توسعه طلبانه دوچه در آفریقا برایش باقی نمانده بود , دلایل کافی بود که آن همه سانسور و دست بردن در خط روایی داستان در نسخه پخش شده در ایران را به خوبی توجیه کرد!.ملغمه خرافه و کاتولیسم روستایی ایتالیای دهه 40 میلادی به درستی سرزمینی را که حتی مسیح به آن پا نگذارده در این فیلم رقم زده است.
پ.ن: فاصله جدی بین روشنفکر و مردم کوچه و بازارهیچگاه مانند مواجهه دکتر لوی با مردم ابولی پیش چشمهایم جان نگرفته بود.
پ.ن: از جیان ماریو ولونته  Giordano Bruno  و "گام معلق لک لک" اثر تئوآنجلوپلوس را نیز توصیه می کنم,گرچه وی با  وسترنهای سرجیولئونه در دنیا بیشتر شناخته شده ولی در سینمای هنری با نقشهای دراماتیک و سیاسی اش شهرت یافته بود.


 

Saturday, March 9, 2013

یسنا و عنفوان هفت سالگی

یسنا از مرحله هجی کردن و نوشتن گذر کرده و شاید بتوان تا بعد از عید انتظار داشت که بتواند کتابهای کتابخانه شخصی اش را از دم تیغ مطالعه بگذراند!.
هنوز هم مثل اکثر دختربچه ها عاشق نقاشی است و کم کم به سبک طراحی کاراکترهای عروسکی نزدیک می شود.
 
پ.ن: اگر در میان  خوانندگان کسی هست که در مورد تفسیر نقاشی کودک دستی داشته باشد و در خصوص این سبک توضیحاتی در اختیارمان بگذارد,کمک  شایانی نموده است.

Friday, March 8, 2013

به پیشواز دوران بدون منازعه Band of Brothers

دیدن و الهام گرفتن تنها مجرای تنفسی است که "چشمهایی که فکر می کنند"  تا کنون با آن زیسته است,پس دنیای ام را از پس تجاربم, فیلم , موزیک, کتاب یا سفری که باشما به اشتراک می گذارم نظاره کنید.اگر شما نیز همسفر همین وادی باشید که بسی سعادت و اگر هم نباشید شاید شوق سفر شما را نیز به حرکت در آورد.


از زمانی که سریالهای بلند تلوزیونی به مدد اینترنت و دی وی دی اریژینال به بازار تماشگران ایرانی راه یافته شاید بیش از یک دهه نمی گذرد و در شلوغی محصولات متوسط و بیشتر علمی تخیلی یا اکشن و انواع نازل ترکی,امریکای لاتین و کره ای,  تک ستاره هایی نیز در آسمان می درخشند که با برندهای خوش نامی چون HBO یا BBC گره خورده اند,آثاری که بیشتر در فرمت سریالهای کوتاه عرضه شده اند ولی به مراتب ماندگارتر ارزیابی می شوند.
سریال خوش ساخت و عمیق Band of Brothers از معدود آثاری است که در ژانر جنگ از کلیشه سازی, ارزش گذاری و سفید و سیاه جلوه دادن انگیزشهای انسانی پرهیز نموده و به مدد تهیه کنندگان نابغه ای چون اسپیلبرگ و هنکس که پس از موفقیت  نجات سرجوخه رایان این ژانر را به درستی آزموده بودند بر اساس یک داستان واقعی شکل می گیرد.
گروهان E موسوم  به Easy Company از گردان دوم,هنگ 506 پیاده چترباز از لشگر 101 هوابرد ایالات متحده آمریکا درسال 1942 به صورت آزمایشی برای عملیاتهای ویژه با استفاده از هواپیمای C-47 تشکیل گردید و آموزشهای ویژه ای را به همین منظور در Camp Toccoa ویرجینیا گذرانید.این گروهان برای اولین ماموریت برون مرزی خویش در جنگ جهانی دوم مامور گردید تا در نرماندی فرود آمده و افتخار موسوم به  D-Day را در  6 ژوئن 1944رقم زد.
داستان از روایت بازماندگان واقعی گروهان مذکور  در زمان ساخت  سریال آغاز گردیده و با دوره آموزشی کمپ توکوآ به پیش می رود و در طی 10 قسمت و 11 ساعت روایت بیش از 440 روز حضور گروهان را از پیاد شدن در سواحل نرماندی فرانسه تا پایان جنگ جهانی دوم و بازگشت از اطریش به تصویر می کشد.
در هیچ کجای داستان به هاله تقدس, معصومیت از اشتباه و گناه , تصمیم های جنگی 100% درست, دیو صفتی آلمانیها در مقایسه با فرشته سیرتی آمریکائیها در طی روایت جنگ بر نخواهید خورد.حضور انسان با همه کاستیها,تمام خودخواهی و اشتباهات مکررش در لباس هر دوطرف مخاصمه دیده میشود,از طرف دیگر بارقه ای از انسانیت نیز گاه به گاه در هر دو جبهه به چشم می آید. طرفین در طی مسیر جنگ تا جولای 1945 رنج می برند و از طولانی شدن آن تا پای خودزنی و بستری شدن در بیمارستان یا بازگشت حتی در جلد یک معلول استقبال می کنند.استفاده از مناظر اروپایی و طبیعتی نزدیک به محل واقعی وقوع تاریخی داستان و تجارب اعجاب آور تکنیکی ساخت لحظات واقعی صحنه نبرد که از موفقیتهای فیلم نجات سرجوخه رایان به عاریت گرفته شده شما را تا احساس کامل فاجعه جنگ همراهی می کند.
بازیهای Damian Lewis و Lewis Nixon در کنار گروه بسیاری از بازیگران جوان آن زمان مانند                    Michael Fassbender , Tom Hardy, James McAvoy که اکنون به صحنه گردانان اصلی هالیوود تبدیل شده اند طراز بالایی از بازیگری را نیز در این سریال رقم زده است.
پ.ن: نمی دانم هیچ کدام از کارگردانان عمده  ژانر جنگ در ایران مانند حاتمی کیا این اثر را دیده اند یا تحت تاثیر آن قرار گرفته اند یا اینکه بدون آنکه از وام گرفتن حس حاکم بر ساختار آن نام برده باشند از آن چیزی به عاریت گرفته باشند,ولی می دانم هرچه در این سالها تحت نام هنر دفاع مقدس از مالیاتها و بیت المال این خاک هزینه شده در مقابل فقط همین سریال رنگ باخته است.
پ.ن: سریال به درستی در جای جای روایتش سوالات بیشماری را پیش روی دولتها و جنگ افروزان اصلی قرار داده و از زبان انسانهای گمنام جبهه های جنگ آنان را به پای میز محاکمه برای قبول مسئولیت آغاز هر جنگی فرا می خواند.
پ.ن: هیچ کدام از بازماندگان این گروهان در سالهای کهولت به سهم خواهی در قبال سالهای شرکت در جنگ اشاره نمی کنند و هیچ کدام خود را قهرمان نیز نمی خوانند,فقط آرزو می کنند ای کاش در هیچ جنگی شرکت نمی کردند.
پ.ن: تاثیرات عمیق روحی روانی بر بازماندگان جنگ و تبدیل آنها به موجوداتی که هیچگاه پیش از آن نبوده اند به درستی به آسیبهای روانی ناشی از جنگ می پردازد.
پ.ن: مرحوم پدر من نیز در سالهای ابتدایی خدمتش در ارتش,به رسته زمینی هوابرد و یگان چترباز پیوسته بود و بسیاری از صحنه های آموزش چتربازی سریال من را به  خاطره آلبوم عکسهای قدیمی پدرم اتصال می داد.
پ.ن: دیدن سریال را به همه و بخصوص آنهایی که هنوز جنگی را از نزدیک ندیده اند و آنهایی که در خصوص جنگ به واژگانی چون مقدس یا ارزشی یا فرصت می اندیشند توصیه می کنم,به همه کارگردانانی که می خواهند فیلم جنگی بسازند و آن را ندیده اند چندبار توصیه می کنم!.
پ.ن: فراموش نشود که در رده بندیIMDB این سریال حاثز رتبه باورنکردنی Rating: 9.6/10  است.


Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes