Tuesday, February 27, 2007

شکوائیه ای برای تمام فصول


یک مریضی بدی دارم و کسی هم نیست که دوا درمون درست و حسابی براش سراغ داشته باشه، هی میخوام تمرین کنم مثل شهروندهای جهان اول از تعارض و پاچه این و اون رو گرفتن فاصله بگیرم ولی نمیشه! ، اتمسفر ایرون می طلبه که گیر بدی،غر بزنی، فحاشی کنی و آخرش هم مثل سگ پشیمون بشی چرا این کارها رو کردی!،آقا من قیٌم نمی خوام،دیگه بعضی چیزا حالیم میشه، اونایی رو هم که سر در نمیارم می پرسم، باور کنید در مورد اینکه چرا حتی قدم از قدم بر میدارم فکر می کنم!،آقا من دنبال استقلال فکری و یک فضای باز برای نفس کشیدنم و فقط نگاه کردن، اگه دست بگیری جلو چشمهام دیگه نمیتونم فکر کنم!، اگه برام آقا بالاسری کنی نمیتونم خودمو کنترل کنم، در بهترین وضعیت هم قاط میزنم،اونم قاط مخلوط با بستنی و هویج اضافه.....

این روزها وبلاگستان به چند لایه و کاست و Generation تبدیل شده!، هر کی از راه برسه باید سرسپردگی همه پیشکسوتها رو قبول کنه، باید اگه میخواد تعداد مخاطبهای بیشتری نوشته هاشو بخونن از بلاگ گردونهایی استفاده کنه که بیشترشون یکدونه دیکتاتور تمام عیار و اونم نمیدونم به چه دلیلی در کسوت اندیشه! در راسش نشسته، باور کنید اگه کسایی مثل روبوی نازنین که خودش پاسوخته همین جماعته نبودن، چشمهام رو میبستم و جمع می بستم که همه این بلاگ گردونها یکی یکدونه دیکتاتور کوتوله زیر لباسشون قایم شده!!، به اسم شرایط عضویت هر کدوم یک لیست از انواع چیزهای بدتر از سانسور از همکاران بلاگ گردونشون طلب میکنند!، واین به همین جا ختم نمیشه،در حین کار هم خیلی بی ادبانه و خودمختارانه هر بلایی خواستند سر مطالبی که لینک دادید میارند!، باور کنید شاید به جرات بزرگترین مشکل اخلاقی من اینه که بیش از اون چیزی که جامعه ازم میخواد به خودم سخت می گیرم تا بتونم در آرامش باشم ولی بعضی از این حضرات به این هم راضی نمی شوند، باید خودمون رو در پای خودخواهیشون قربانی کنیم تا راضی بشن، ولی دیگه کافیه هربار که با هرکدومشون برخورد کردم و دیدم دارن اولدرم بولدروم میکنن با کمال شرمندگی یک عدد آبروریزی پیش بنده طلب دارند!!،علیرغم سفارشهای وبلاگ سلمان برای پرهیز از جنجال و عدم واگویی حقایق اخلاقی و سیستماتیکی که برای طرفین قائله محفوظه و با دعای خیر برای بروبچ بالاترین و 2در2 و ایاکس که امیدوارم درد و بلاشون بخوره تو سر دیکتاتورهای روشنفکرنما!!! ، بقیه حضرات بدونن که به منتقدانشون یکی دیگه هم اضافه شده!!!

مدرنیته از طریق رها کردن سمبولیسم و درک رئالیسم


نگاهی به اسطوره ها،ادیان،مکاتب وباورهای مدرن بشریت روند تردید ناپذیری از تبدیل شدن استعاره های سمبولیک برای بیان واقعیتهای موجود به رئالیسم محض را ثابت میکند،بی تردید در چندین هزارسال قبل فهم و پذیرش هیچ واقعیتی به راحتی صورت نمیگرفته و نخبگانی که میل به قدرت و فرماندهی و اصلاحگری بشریت داشتند،ناگزیر بودند که این واقعیات رو در جامه ای از سمبولیسم و استعاره بپیچند تا محدوده فکری آن دوره تاریخی توان پذیرش و گردن نهادن به آن را داشته باشند، بیایید کلاه خودمون رو قاضی کنیم، آیا میشد عرب زبان نفهم و جاهلی که الفبای شعور و زندگی دوران خودش را هم درک نمیکرد صرفاً با قانونگذاری به سمت مسیر تمدن سوق داد؟ یا می بایست کاری کرد که از ترس و واهمه در قبال واقعیتهایی چنان مهم فقط بی اختیار پذیرفته و عمل کنند؟
این روند در تمامی ادیان و مکاتب فکری آغازین وجود داشته ولی هر یک پس از پا گذاردن به دوران مدرن دچار تغییرات مهمی شدند و توانستند که حجاب استعاره رو به کناری بذارن و واقعیتها را لمس کنند، جوامع مدرن همگی این خاصیت رو بعنوان زیربنای مدرنیته قبول دارن، ولی متاسفانه شاخصه اصلی جهان سومی بودن در همین عدم دریافت چنین واقعیتی است ودست و پا زدن در سمبولیسمی که گویا انتها نداره.....

پ.ن: این رو هم نگاهی بیاندازید یکی از اهل کتاب به همین موضوع اشاره داره....

Sunday, February 25, 2007

داغ داغ از اسکار 79ام


بلاخره 79 امین دوره جوایز اسکار به پایان رسید، مارتین اسکورسیزی به جایزه دلخواهش رسید و فیلمش The Departedمجموعاً 4 تا اسکار رو مال خودش کرد(بهترین فیلم،بهترین کارگردانی،بهترین فیلنامه اقتباسی و بهترین تدوین)،باز هم سیاهپوستها و این بار به حق فارست ویتاکر رو برای آخرین پادشاه اسکاتلندThe Last King of Scotland مستحق جایزه بهترین بازیگر مرد دونستند،جایزه بهترین بازیگر زن علیرغم پیش بینیها به هلن میلر انگلیسی برای ایفای نقش ملکه انگلیس درThe Queen رسید که سهم جزیره نشینها رو حفظ کرده باشه!، فیلم بابل فقط تونست اسکار بهترین موزیک متن رو مال خود کنه و به نظر من ناکام اصلی اسکار امسال بود و Miss Little Sunshine با دو اسکار فیلمنامه ارژینال و نقش مکمل مرد برای آلن آرکین سالخورده دفاع جانانه ای از سینمای مستقل آمریکا کرد، از شگفتیهای اسکار میشه به فیلم Pan's Labyrinthکه 3 تا اسکار چهره پردازی و فیلم برداری و گارگردانی هنری رو به خودش اختصاص داد و کسی انتظارشو نداشت خصوصاً با حضور فیلمی مثل Apocalypto که ناکام بعدی اسکار امسال بود و مل گیبسون بدون اسکار به خونه رفت،Happy Feetهم اسکار بهترین انیمیشن رو برد تا خیال بچه ها و بزرگترهارو برای امسال راحت کرده باشه و دزدان دریایی کارائیب: صندوقچه مرد مرده هم فقط اسکار جلوه های ویژه رو برد تا نشون بده گیشه به چه چیزی ارتباط داره.....

پ.ن: عکس و تفصیلات رو اینجا ببینید.....

ایرلندیها،موسیقی،رقص


ایرلندیها رو به مبارزات و خلق و خوی تند و آرامش ناپذیرشون می شناسیم، پدر یانکی ها و آمریکایی تبارهای اصیل که در تاریخ بریتانیا همیشه مشکل جدی و مزاحم همیشگی قدرت حاکمه و سلطنت فخیمه محسوب می شدند، تصویر شخصیتهای ایرلندی رو در فیلمها با اعتراض،آشوب، روح پر تلاطم و موسیقی متفاوت و شناسنامه دارشون قاب بندی می کنند. نوای موسیقی ایرلندی شما رو به لمس سرزمینی دست نیافتنی با ساز و موسیقی و رقصی متفاوت دعوت می کنه.....
بریتانیا بعنوان مهد اصلی و آمریکا پایگاه دوم موسیقی ایرلندی محسوب میشن، نفوذ فولکلور ایرلندی سبکهایی مثل کانتری و راک اندرول آمریکایی رو وامدار خودش کرده.
نابغه های موسیقی ایرلند در کلاس جهانی قرار دارند و کمتر کسی میتونه از کنار نامهایی مثل:
U2, Horslips, Clannad, The Cranberries, The Corrs, Van Morrison, Thin Lizzy, Ciarán Farrell, Sinéad O'Connor, My Bloody Valentine, Rory Gallagher, Republic of Loose ,The Pogues و Westlife بی تفاوت عبور کنه. در کنار سبکهای پاپ و آلترناتیو، بزرگان به نامی در خلق و اجرای موسیقی کلاسیک هم در تالار مشاهیرش پرورش داده. موسیقی سنتی و فولکلوریک ایرلندی قدمتی 200 ساله داره و مضامین و عناصرش رو سینه به سینه از فرهنگهایی مثل The Celts کسب کرده، اسباب موسیقیایی یک ارکستر ایرلندی که مایه اصلی اعجاز این موسیقی پر شر و شور به حساب میاد شامل: Fiddleنوعی ویلون که تفاوت ظاهری خاصی نداره ولی از لحاظ آرانژمان سیمها و پرده ها، نواهای متفاوتی تولید می کنه، Flute and Tin Whistle نوعی فلوت ساده و برنجی که صدایی مثل فلوت زن شهر هاملین داره و میتونه ذهنتون رو به دنبال خودش بکشه و در واقع سبک خاصی از اجرا اون رو متفاوت میکنه، Uilleann pipesنوعی ساز بادی بسیار مشکل از لحاظ تکنیک نوازندگی که خودشون معتقدند 3 دوره 7ساله یا 21 سال وقت نیاز داره که یک نوازنده هنرمندشو بشه تربیت کرد!!، Harp همون چنگ خودمون!، Accordion and Concertina آکاردئون رو میشناسید ولی کنسرتینا برادرزاده کوچکترشه!!، Banjoهمون گیتار کاسه گردی که تو اجراهای سبک کانتری حتماً دیدید، Bouzoukiگونه خاصی از ماندولین که از یونانیها در قرن نوزدهم به عاریه گرفته شده!، Mandolin این هم یکی از خواهرزاده های اصیل عود به حساب میاد!، Bodhrán از سازهای کوبه ای شبیه دهل که بیشتر لرها در ایران مینوازند و Harmonica هم که اسباب بازی خیلی از ماها بوده و ترکیبی از ساز دهنی و ارگ به حساب میاد و یک ساز بادی است، میباشد.
موسیقی ایرلندی رو برای رقص ساختن و تعریف ملموستری نداره!!، در نتیجه به محض نواخته شدنش احساس خاصی به پاها و پایین تنه تان دست میده!!!!
Set dancing
و Stepdancing دو سبک محبوب رقص ایرلندی است که تو دنیا هم خواستار زیادی داره و Step dancing خودش از رقص قدیمی Sean nós dancing نشات گرفته که بسیاری از ایرانیها در حدود سالهای1994-1995با اجرای بی نقص و باشکوه مایکل فلاتلی Michael Flatley و جین باتلر Jean Butler در اثری با نام Riverdance با اون آشنا هستند که رقصی است در انواع جمعی ، تک نفره و زوجی با ریتمی تند همراه با حرکات کوبه ای پاها و بسیار منظم که شما رو یاد مارشهای نظامی میاندازه....
حدود سالهای دهه هشتاد میلادی بود که اولین بار با صدای غیرمتعارف و تحریرهای نا آشنا ولی خوشایندی از
Dolores O'Riordan خواننده بی مانند سبک راک گروه The Cranberries آشنا شدم و وقتی تونستم معنی شعراشون رو که تمی سیاسی و مبارزاتی در مورد آزادیخواهان ایرلند درک کنم واقعاً هوادارشون شدم!! هنوزم کارهاشون رو بعد از بیست سال دنبال میکنم. از گروه خانوادگی The Corrs هم خیلی خوشم میاد در این گروه موسیقی ایرلندی غلبه بیشتری داره و هر یک از اعضا خانواده یکی از سازهای اصیلشون رو می نوازند.
پ.ن: تا یادم نرفته بگم موسیقی ایرلندی شاخه ای از فرهنگ و موسیقی
Celtic محسوب میشه که یک تمدن پیش از میلاد مسیح و نشات گرفته از تمدن رومی است و دنباله اون رو در بسیاری از فرهنگهای اروپای غربی میتونید دنبال کنید.....

Saturday, February 24, 2007

توانمندی ژاپنی در پناه اسطوره های باستانی



نگاه کردن به فیلمهای ژاپنی و روبرو شدن با خود ژاپنیها فقط یک حقیقت رو به ذهن منتقل می کنه:
موجودات متفاوت، فرهنگ متفاوت و دستاوردهای متفاوت!
در یکی از این سمینارهای ژاپنی با گروهی از مدیران و سرپرستاشون برخورد داشتم و از نزدیک حس کردم که چیز متفاوتی نسبت به ایرونیها تو وجودشون هست و دلیل رشد باورنکردنی اقتصاد و تکنولوژیشون هم بی ارتباط با اون نیست، در طی همین سمینار که به معرفی فرهنگ مدیریت تعمیرات و نگهداشت در کارخانجات ژاپنی می پرداخت نشون میدادن که تعهد انجام وظیفه به چه صورت در روحشون رسوخ کرده و مثل یک ارتش به کار و وظیفه نگاه می کنند! صبح اول وقت از عالیترین مدیر عملیاتی مجموعه تا پایین ترین رده کارمندی در جلو ساختمان واحد عملیاتی مربوطه در حین سلام صبحگاهی به چک و بازرسی لباس کار همدیگه به صورت دو به دو میپردازند و بعد برای یک مدت 10 دقیقه ای همگی ورزش صبحگاهی می کنند!
بعد گزارش گیری شیفت روز از شیفت شب شروع میشه و کلیه اطلاعات شیفت شب در حضور مدیر به شیفت بعدی انتقال پیدا میکنه سپس در پایان تحویل و تحول شیفت همگی با هم شعار از پیش تعیین شده شرکت رو در مورد تعهداتی که هر کس در شرکت داره با صدای بلند تکرار میکنند! و پس از اون چرخه کار شروع میشه و هر کسی با لباس کار و تجهیزات ایمنی پا به سایت عملیاتی میذاره، تمامی کارمندان مشمول انجام تمامی وظایف واحد هستند ودر هر لحظه هر تغییراتی رو تحت نظر دارند و سعی می کنند که کوچکترین نقص رو در صورت امکان خودشون بر طرف کنند، بدون استثناء همگی شرکت رو مال خودشون و از خودشون میدونند و.....
تمامی این باورها از خانواده و فرهنگ ژاپنی شروع میشه و بر خلاف تصور همه مدیران ایرانی از برکات علم مدیریت نیست!!، اگر چه مدیریت ژاپنی و خصوصیات ممتاز اونهم وجود داره ولی همه چیز در اون خلاصه نمیشه و براتون میگم که چرا؟
ارزشهای ژاپنی تا قبل از عملیات اعجاب برانگیز ژاپنی ها در جنگ جهانی دوم در خلیج پرل هاربر، کاملاً ناشناخته و درک اون دور از ذهن آمریکاییها قرار داشت، به همین خاطر ناگهان با افتضاحی مثل از بین رفتن ناوگانشون درپرل هاربر- اقیانوس آرام اونهم در اسکله و بندرگاه روبرو شدند، حقیقتی با این حد از قدرت تخریب دولت آمریکا رو برانداشت که گروهی از سربازان در رده های مختلف از ارتش ژاپن رو طی سالیان بعد از پایان جنگ برای برداشت بهتری از فرهنگ ژاپنی در اسارت تحت مطالعه و تحقیق قرار بده تا شاید بتونه رمز اونچه که خلبانان کامیکازه ژاپنی رو وادار میکرد تا خودشون و هواپیماهاشون رو برای منفجر کردن یک هدف نظامی به اون بزنند، آشکار کنه....

Giri (義理) ارزش ژاپنی که در انگلیسی مترادف Dutyفرض میشه ولی از لحاظ غنای معنایی یک دنیایی برای خودش داره و به در خدمت و وفادار به خدمت گذاری شخص یا شرکت یا سازمان بودن اشاره داره، واژه Giriبه طرز خاصی در فرهنگ ژاپنی ریشه داره و یک الزام خانوادگی، اجتماعی و ملٌی محسوب میشه!، گونه های متفاوتی از تاثیر اون رو میشه در فرهنگ ژاپنی دید:

- فرمانبرداری بی چون و چرای کودکان ژاپنی از والدین

- تعهد بیمارگونه برای جبران هدیه که از شخصی میگیرند

- پاین ترین نرخ اخراج کارکنان در اقتصاد جهانی!، به علت وفاداری بی حد و حصر ژاپنیها به سازمانهایی که در آن خدمت می کنند و این تا آنجاست که اگر کالا یا خدماتی مورد نیاز آنها باشد که در شرکت خودشان تولید میشود تا پای مرگ هم رضایت نمیدهند که از تولید کننده دیگری آن را تهیه کنند!!!

Ninjō (人情) ارزش ژاپنی در تاکید بر عاطفه و حس همدلی انسانی که مکمل و در تضاد محتوایی با Giriاست! و نقدی بر اجبارهای اجتماعی آن در فرهنگ ژاپنی است!،این دوگانگی سعی در توازن روح ژاپنی داره و همزمان در حین وفاداری بی چون و چرا به آنچه اجبار اجتماعی است به تلطیف روح ژاپنی، معتقد به یگانگی و ویژگی فرهنگ ژاپنی و نقد خودشیفتگی فرهنگی می پردازه!
مثال مشهور
Ninjoعاشق شدن یک سامورایی به شخصی از طبقه اجتماعی پایینتر یا شخصی از خانواده دشمنان است، تعلق و وفاداری ایثارگرانه ژاپنی یا همان Giriو عواطف لطیف انسانی یا Ninjoسامورایی را بر سر دوراهی بی بازگشتی به نام Shinjū (心中) یا خودکشی توامان عاشق و معشوق میگذارد!
از انسانهایی با ارزشهای فرهنگی این چنینی که تونستند چندین هزار سال به همین منوال ارزشهاشون رو حفظ کنند ایا انتظار دیگری هم دارید؟

پ.ن: Samurai () شرافت نظامیگری و سلحشوری در دوران پیش از صنعتی شدن ژاپن است که واژه سامورایی از فعل Samorau که بعدها به Saburau تغییر کرده،مشتق شده و به معنای سرسپردگی و خدمت جانفشانه به یک اشرافی است که در زمان قدیم به کاستهای طبقاتی معادل فئودالهای وطنی اطلاق میشده!

پ.ن:توضیحات عکس بالاSamurai helmet with a half-face mask, made of leather and iron, Edo period, 17th century. Asian Art Museum of San Francisco.


گرجیها و اثر حضورشان در ایران


یک بار برای قدردانی از اقلیتهای قومی که سالیان ساله که تو ایرون زندگی میکنند و همسایگان نازنینی هستند یک مطلب نوشتم و با عنوان ارامنه شروع کردم ، یکی از مخاطبان اومد و یادآوری کرد که گرجیها هم در اقلیتند و هیچکس از مبداء و سلوک تاریخی این قوم چیز زیادی نمیدونه و من هم که عاشق موسیقی و رقص پر تب وتاب گرجی بودم از فرصت استفاده کردم و رفاقت شکل گرفت، و بعدها برام مسجل شد که اگر هم ورزش باستانی-زورخانه ای که اینقدر ایرانی بودنش رو تو بوق میکنیم ریشه های مشترک غیر ایرونی نداشته باشه،حداقل دو حرکت چرخ تیز و چرخ چمنی اون و ریتمهای موسیقی ضربی همراهی کننده اش بدون تردید گرجیه! و از موسیقی و رقص جنگاوران گرجی اقتباس شده....
اون دوستی که صحبتش شد الان مجموعه جالبی از تاریخچه کوچ گرجیها به ایران و علتهای آن و وقایع مهم دوران اقامت گرجیها رو در وبلاگش گذاشته، قرار هست که قضیه رقص و موسیقی گرجی رو هم برای اطلاع همگان حسابی حلاجی کنه و ارائه بده.
مثلاً برای من خیلی جالب بود که بدونم پل الله وردیخان یا همون سی و سه پل اصفهان چرا 33 دهانه و طاق داره؟ و اینکه این یادگار تاریخی الله وردیخان یا اوندیلادزه برای قوم گرجیهاست که همیشه الفبای سی و سه حرفی شون رو به یادشون میاره!!!!

نقل پیرزن،چس فیل! یا همونPOPCORN


چند شب پیش تو یک مکان عمومی که غرفه پذیرایی هم داره، یک دفعه ویارم گرفت که از فروشنده بخوام یک بسته نقل پیرزن بهم بده! و وقتی با چشمهای گشاد و دهن بازش روبرو شدم ، حواله اش دادم به یک همشهری که این اصطلاح براش آشنا بود و با خنده بهش گفت: منظورشون پاپ کورنه!، گلاب به روتون خوب شد نگفتم چس فیل! و الا باید دست به یقه هم می شدیم!، شیرازیها این سوقات آمریکایی رو به نام نقل پیرزن میشناسن و اشاره به اینه که پیرزنهای بی دندون این تنقلک فرنگی براشون مثل نقل میمونه!!، داشتم بعد از این یکی دوتا دیالوگ و کمی گپ زدن با فروشنده ها به این فکر میکردم که تاریخچه پاپ کورن رو امروز براتون رونمایی کنم و چیزای جالبی هم توش پیدا شد.....
میگن ردپای ذرت بوداده پاپ کورن رو تا حدود 5600 سال قبل در حفاری باستانشناسان در نیومکزیکو در سال1948در غاری به نام
Bat Cave دنبال کردند و تونستن ثابت کنن که ذرت منشاء کاملاً آمریکایی داره و این اصلاً حقیقت نداره که پاپ کورن و سالن سینما با هم متولد شدن!
همه متفق القولند که کاشفین سرزمین جدید از بومیان آمریکایی روشهای کاشت و پخت غذا با ذرت و همچنین ذرت تفت داده با روغن و نمک رو یاد گرفتند و در حدود قرن 18میلادی این خوردنی محبوب در تمامی خیابانها و فستیوالها و کارناوالهای آمریکایی به فروش میرسید تا اینکه ذرت بوداده فروشان! تصمیم گرفتند در حوالی سالنهای نمایش اطراق کنند و تماشاچیها بعنوان تنقلک با بسته ای پاپ کورن به سالن وارد میشدند، گردانندگان سالنهاکه از فروش سودآور پاپ کورن شم اقتصادیشون قلمبه شده بود!، فروشندگان دوره گرد رو از دور خارج کردند و
Movie Snack Bar متولد شد که به سرعت در همه سالنهای نمایش سراسر دنیا کپی برداری شد و ایضاً به ایرون خودمون هم رسید!، انواع کره ای وکچاپی،با پنیر،با زیره،با آویشن،بدون چربی و بدون نمک،شیرین و هر مدل دیگه ای که فکرشو بکنید از این ذرت بوداده ساخته شده و خروار خروار خریداری میشه،ذرت بوداده حاوی مقادیر معتنابهی فیبر وکالری پایینه که اگربا جریان هوای داغ و بدون چربی و نمک فرآوری بشه اصلاً چیز بدی نیست و میشه گفت از هر اسنک دیگه ای که با ذرت درست میکنن سالمتره. وبلاخره این هم چندتا نکته جالب در مورد پاپ کورن که شاید نشنیده باشید:
ایالت ایندیانای آمریکا بزرگترین تولید کننده ذرت در سراسر امریکاست ودر آمریکا بانمکش رو بیشتر می پسندن ولی در آسیا شیرین و بانمک هر دو خواهان داره!، دمای متناسب برای پفیدن ذرت بوداده حدود175 درجه سانتیگراده،اولین بار پاپ کورن در سال 1912 در یک سالن سینما سرو شد،اولین دستگاه تولید پاپ کورن به روش تجاری و صنعتی در 1885 توسط شخصی به نام
Charles Cretorsدر شیکاگو اختراع شد،پسران پیشاهنگ آمریکایی بعنوان یک سنت پاپ کورن رو در درب منازل آمریکاییها به فروش میرسونند و درآمدشو صرف فعالیتهای خیریه می کنند!

Friday, February 23, 2007

جنگ چیز مقدسی نیست!


جنگ چیز مزخرفیه و هر کی گفته که مقدسه، یا تو عمرش جنگ ندیده یا احمقه یا مخاطبینشو احمق فرض کرده یا به بیماری دیگران به کشتن دهی ! از نوع حاد مبتلاست!، تعطیل آخر هفته بود و وقت فیلم دیدن و یک فیلم دراماتیک و خوش ساخت از کارگردان فیلم آمیلی یعنی ژان پیرجونیت که در سال 2004 ساخته و اکران شد و باز هم به سراغ اودری توتو محبوبش رفته بود که امروز بی تردید تنها بازیگر زن فرانسویه که هالییود برای کشوندنش به امریکا بیتابی میکنه! اسم فیلم به فرانسوی بود: Un long dimanche de fiançailles یا همون عبارت انگلیسی: A Very Long Engagement 2004 یا دوران عقد بسیار طولانی که شاید برای بسیاری از ایرونیها به دلایل مختلف هم رخ میده و دختر خونه باباش میمونه منتظر تا داماد بتونه بیاد ببردش سر خونه زندگی خودش!
ولی اینجا صحبت از چیز دیگه ای هست، فیلم با نمایی از صف سربازان فرانسوی در جنگ جهانی اول شروع میشه در حالیکه راوی داستان کوتاهی در مورد زندگی 5 نفر سرباز میگه که همه گی در یک چیز مشترکن: خودزنی در حین جنگ برای فرار از جبهه و بازگشتن به صفوف امن پشت جبهه و آغوش گرم خانواده، یکی از این 5نفر پسرجوانیه که دلداده ماتیلده(اودری تاتو) است و تمام فکر و ذکرش اینه که برگرده و دوباره به شنیدن صدای قلبی که مثل دستگاه تلگراف مورس ! میزنه گوش بده!، تمام فیلم بازگویی مکرر جنایت دولتمرداییکه که این 5 نفر رو برای تنبیه به خطوط فیمابین خودشون و دشمن فرستادن که در همون خط مقدم کشته بشن و بازنگردن و ماتیلده با باوری مالیخولیایی و خرافی سعی میکنه امید زنده موندن پسرجوان رو هر جور شده برای خودش زنده نگه داره و فیلم نهایتی زیبا داره با تصاویر زیبایی از فرانسه ،بازسازی جنگ و صحنه های دلخراش مرگ و میر در جبهه با همون تکنیک فیلم نجات سرجوخه رایان استیون اسپیلبرگ و عشقی که پایانی نداره....
شاید جالب باشه که بدونید جودی فاستر معروف در این فیلم فقط یک نقش کوتاه بازی میکنه ولی خیلی قشنگ و روان و نشون میده که همیشه این هالیوودیها نیستند که میتونند از بزرگان سینمای دیگر نقاط دنیا نقشهای کوچک بگیرن! و این دفعه سینمای فرانسه این کار رو کرده!

کامی عسگر تنها نماینده کاندید شده ایرانی در اسکار


تا چند لحظه دیگه بزرگترین اتفاق سینمایی جهان در سالن کداک تیاتر برگزار میشه و این در حالیه که ما نماینده ای در بخش فیلمهای خارجی نداریم ولی مشکلی نیست چون یک نفوذی کاندید شده !و یک نفوذی کاندید نشده! برای فیلم تحسین برانگیز مل گیبسون آخر زمان
در سالن حاضر خواهند بود و از انواع حقوق مسلم ما ایرانیها!!!دفاع خواهند کرد. کامی عسگر ایرانی مقیم و دانش آموخته آمریکا که از حسن تصادف هم کلاسی و هم دوره ای شون مک کورمک معروف از دولتیان تاثیر گذار ایالت متحده آمریکاست، برای ادیت صدای فیلم آخر زمان شانسهای زیادی برای روی سن رفتن داره و فرهاد صفی نیا نویسنده سناریوی فیلم نیز از پایین توی جمع سازندگان فیلم به اون دلگرمی خواهد داد،در مورد فیلم زیاد صحبت نمی کنم،چون قبلاً مفصل معرفی شده، ولی کامی عسگر قبلاً هم با تیم مل گیبسون سر فیلم مصائب مسیح همکاری داشته و جزء رفیق فابریکهای گیبسون برای پروژه های اون به حساب میاد!،از زیباییهای فیلم صدابرداری در جنگل و دیالوگهایی است که به زبان مایایی در طول فیلم ادامه پیدا میکنه و فضای فیلم رو خیلی اریژینال جلوه میده.
پ.ن: این هم سفارش دوست عزیز زیر خط ...،ما در خدمتیم!

Thursday, February 22, 2007

يسنا در واژگان فارسي


واژه‌ي جشن نيز از “يسنا“ (Yasna) اوستايي و به معناي ستايش و پرسش و به معني عيد است و ايرانيان كهن نيز آن را به همين مفهوم و معنا به كار مي‌بردند.لينك
اساسا واژه « يسنا » به معناي جشن و سرود ني است . اوستا ، مجموعه سرودها ئي بود كه ايرانيان، با همراهي موسيقي در جشنهايشان ميخوانده اند .
هرروزي ، جشني بود، و هرروز ، خدائي ديگر، با ابزار موسيقي خودش ، جشن خودش را براي انسانها برپا ميكرد . خدايان ايران ، همه جشن ساز بودند ، كارشان« ساختن جشن» بود. لينك

پ.ن: اين مطلبو گذاشتم براي همه اونهايي كه تا بحال اسم يسنا به گوششون نخورده! بابا جان ديگه نپرسيد!

بکش خوشگلم کن!


خبر مرگ مدل 21 ساله برزیلی به علت کم اشتهاییAnorexiaونارسایی تغذیهED Syndrome یکبار دیگر توجه رسانه های سراسر جهان را به صنعت و کسب و کار غیرشفاف و دنیای پنهانی مدلها جلب کرد،
Ana Carolina Reston
که در بین همکارانش به کارولینا رستون معروف بود با 172 سانتیمتر قد و تنها40کیلوگرم!! وزن از 25 اکتبر2006 در بیمارستان به علت نارسایی کلیوی بستری بود و درگذشت و جان خود را بر سر مفاد قراردادهای ظالمانه و غیر انسانی گذارد که با مدلها بر سر حفظ ابعاد بدن انعقاد میگردد ، او دختری از طبقه متوسط از یکی از محله های شهر سائوپولو بود که برای چندین آژانس معروف در کشورهای چین،ترکیه، مکزیک و ژاپن کار می کرد و همچنین طراحان معروفی مثل Armani و Versace از فیگورهای او برای تبلیغ کارهایشان استفاده میکردند.
علیرغم مقادیر هنگفتی سرمایه گذاری و گردش مالی در کسب و کار زیبایی و مد و آژانسهای مرتبط به علت سانسور خبری و عدم جنجال در مورد ناهنجاری و نابسامانی جنبه های انسانی این شغل مطالب کمی به چاپ رسیده و هنوزCatWalk جایگاهی رویایی برای دختران جهان سوٌمی و طبقه های ضعیف و متوسط به شمار میرود.

پ.ن: نسخه کامل این گزارش رو برای زنستان تهیه کردم و نمیدونم قراره کی چاپ بشه!!(چاپ شد!!)

فمینیسم و مردسالاری،دو روی یک سکه


من فمینیست نیستم ولی جواد ومردسالار هم نیستم!،از وقتی یادم میاد اهل فرق گذاشتن ونادیده گرفتن حق و حقوق خانمها نبودم، نمیشه گفت این اثرمحیط خونوادگیمون بود و نمیشه گفت نبود..اینه که فکر میکنم مادرزادی اینجوری بودم!!!

ما دوتا داداش بودیم ویک آبجی که 15سال تفاوت سنی با من داره واز من کوچیکتره،تو خونواده هم تا حدود 15 سالگیم،انگشت شماری دختر همسن و سالم پیدا میشدو به حکم پرشروشوری و هایپراکتیویته!! بودنم که هنوزهم ، هم خودمو آزار میده هم دیگرون! بیشتر تو جمع پسرها بُر میخوردم،شاید اگه خواهری گیرمون نمیومد اصلاً خیلی از تفاوتهای دختر و پسرهارو نمیفهمیدیم تا موقع زن گرفتمون بشه! با این دیوار جنسیتی که بیرون خونه هم برامون کشیده بودند سعی میکردیم تا پیش نیومده از دخترها فاصله بگیریم ، این بود که بنا به عرف فاصله رو حفظ می کردیم ولی این باعث نشد که خیلی گیج و گول بمونم و موقعش که رسید به حکم طبیعت وتیپیکم ،تو مدت کوتاهی عقب موندگیموجبران کردم!!

ازدواج و یک یار همراه تونست تو مدت کوتاهی فقر فهم جنسیت مقابل رو برام بر طرف کنه و کمکم کرد با دیدگاه جدیدی این جنس عجیب که تومنی ، 5 تومن با من فرق داره رو بهتر بشناسم!.

این که از همون اولش گفتم من فمینیست نیستم انگاره شخصی خودمه و براش دلیل دارم و میتونم ثابت کنم نفی اولی شبیه شدن به یک مردسالار هم نیست!چون به باور من مردسالاری و فمینیسم دو روی یک سکه هستند!!

اگرچه فمینیسم جنبه های معتدل و روشنفکرانه تری هم داره ولی رویکرد افراطی اش دیگه از جواد وطنی خودمون شورتره!

اجازه بدید از اساطیر شروع کنم از شش هزار سال قبل از میلاد مسیح زمانی که سیطره جهان در ید اساطیر و باورهای زنانه و مادر سالار بود، زمانی که GaiaیاGaeaیاGe!با ریشه یونانی سمبل و الهه انسانی زمین بود و آفرینش و چرخه حیات در قالب نوزایی و باروری زن دیده می شد و این اعجوبه خلقت برهمه چیز و همه کس برتری داشت، مرد فقط ابزاری برای تولید مثل محسوب میشد و سایر امتیازات اجتماعی در اختیار زنان قرار داشت ، الهه زمین دخترانی در قالب ملکه داشت که بر سرزمینهای مختلف استیلا داشتند و فقط از مردی در پایان هر سال و یک شب کام میجستند که فرزندی برای ازدیاد نسل ملکه و ترجیحاً دختر!! تولید کنه!و این آخرین شب زندگی چنین مردی بود و سپس قربانی میشد تا ملکه با خوردن بعضی از جوارح!! او قدرت و جاودانگی بیابد!!!!این ساخت اعتقادی با تغییراتی همراه بود تا به زمانی رسید در حدود 2500سال قبل از میلاد که طوایفی شرور و پرستنده نرینه مقدس پیدا شدند که اسباب مادر زمین رو برچیدند و به حکومتهای زن سالار پایان دادندو تا اواخر قرن 18 میلادی و اوایل قرن نوزدهم میلادی به حکم مذهب و حکومت همون مسیری رو رفتند که قبل از اون زنان هم میرفتند!!! کار به جایی رسیده بود که در عهد رنسانس زیبایی زنانه اگر با سواد و دانش همراه میشد ترکیب ساحره گی رو نصیب صاحب بخت برگشته اش می کرد و بعدش هم سوختن در میان شعله های اتش و اتهام ارتداد و نیابت شیطان و و و.....!!!

زنان رو از فعالیتهای اجتماعی، سواد آموزی و سودای بازگشت به دوران گایا!! منع کردند تا کار به جایی رسید که در اواخر قرن هیجدهم علیامخدره ای با نام ماری وولستونکرافت ، نویسنده و فیلسوف بریتانیایی رساله سیصد صفحه ای A Vindication of the Rights of Woman (1792). را در اثبات و محق جلوه دادن حقوق زنان منتشر کرد، اگرچه حرکتهای اولیه یا موج اول فمینیسم بیشتر به محدودیتهای زنان اشاره میکرد ولی در طی سالیانی که تا کنون میگذره موضوعاتی مانند: تبعیض، رفتار قالبی، شیء‌نمایی، بی‌داد و پدرسالاری وحقوق تناسلی، خشونت خانگی، برابری دست‌مزد، آزار جنسی، و تبعیض جنسیتی در راس فعالیتهای این جنبش عظیم قرار گرفته است.

اینجوری که من می بینم زن و مرد7-هزارساله که تاریخ و ماهیت جهان رو بازیچه استیلای یکی بر دیگری قرار دادن و حالا در هزاره سوم نوبت اون رسیده که بر سر یک سفره بشینن و به اندازه هم لقمه بردارن!

اگر این باور عینیت پیدا کنه میشه امیدوار بود طرفین غائله هر یک به شناختی از توانائیهای یکدیگر،ضعفهای یکدیگر و هم افزایی که میتونه از برایند توانائیهای اونها بدست بیاد، برسند و این جنگ بی پایان یک جایی تموم بشه! و نباید فراموش کرد که مبارزات خانمها از خشونت و ویرانی کمتری بهره میبره و این یعنی یک مزیت استراتژیک در هزاره سوم!، اینکه چرا تو جامعه بسته ایرونی اقبال خانمها به تحصیل،مشارکت اجتماعی ودست انداختن به گوشه های قدرت روز به روز بیشتر میشه یک ارتباط تنگاتنگی با بیدارشدن اسطوره ها داره و حقی که میخوان بدون خونریزی پسش بگیرند...و اگه می بینید تو انتخابات شوراها چیزی مثل خط و خال و جمال باعث و بانی موفقیت شده، زیاد سخت نگیرید!از تئوریهای سیکل معیوب و کوتوله شدن جامعه که بگذریم خانمها دارن از فرصت کوتاهشون استفاده می کنن، شاید از همین خیل اندک مدیر و جامعه شناس ساخته بشه،شاید ده سال دیگه همون دانشجوی 25ساله ای که این روزها خیلی حرفش هست تبدیل به یک آنجلامرکل بشه!!!!

پ.ن:کارل گوستاو یونگ روانشناس سوئیسی که انگاره های روانشناسانه اش رو از دل شناخت اسطوره،هنر و فلسفه بیرون کشیده،کهن الگو یا الگوی باستانی رو پیشنهاد میکنه که در ناخودآگاه همه ما انسانها وجود داره و اون باور مادریگانه است!

پس زیاد به خودتون زحمت ندید اینم میتونه دلیلی باشه برای جذبه ای که در خانمها هست و آقایون ازش غافل نمیشند!

پ.ن: این مطلبو قبلاً تو وبلاگ گروهیمون هم پست کرده بودم پس ایراد نگیرید!

Tuesday, February 20, 2007

اومدم چون اجبار دارم

دهه چهارم عمر زمان سپری شدن دغدغه است،زمان کنار گذاشتن همه اون چیزهایی که تو سه دهه قبلش میتونست نگرانتون کنه ولی حالا دیگه جایی برای نگرانی نیست، نه این که منبع نگرانی برطرف شده باشه، نه به هیچ وجه!!،فقط سمت و سوی نگاهتون میتونه اینقدر صیقلی و تفت دیده شده باشه که نگرانی تو ضمیرتون خونده نشه ، یک جور توجیه یک جور آرامش برای فرافکنی آگاهانه مشکلات.اینجا هستم از این پس تا هر وقت که بشه، تا هروقت که دلیلی برای موندن باشه،طرح قالب وبلاگم کار مشترک پابرهنه بر خط و چندتا دیگه از وبلاگبازهای دیگه هست ولی خودم تو وادی ساخت و ساز غریبم،بیشتر دنبال طرح فکرم ولی مجبورم از این پس بزنم تو کار ساخت و ساز شاید یک موقع مجبور شدم!،برم یک جای دیگه ،جایی که به این سادگی دسترسی به پابرهنه هایی مثل خودم و این دوست نیست.

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes