Thursday, January 27, 2011

خون و خونریزی در آثار ژاپنی


تماشای انیمیشن ژاپنی یا همان Anime ,بخشهای زیادی برای لذت بردن دارد ولی به شرطی که اطلاعات زمینه ای کافی برای درک فضاسازی انیماتورهای ژاپنی داشته باشید. بسیاری از این آثار بر خلاف تصور عامه ایرانی در ژانر کودکانه یا گروهای سنی نونهالان نمی گنجند و به لحاظ جامعه هدف برای نوجوانان و بالاتر از 16 سال تولید می شوند پس اگر دست به خرید یا دانلود این آثار می زنید به اطلاعات ساخت آن و هشدارهایی در خصوص استفاده از صحنه هایی آمیخته با خشونت, خون, برخورد فیزیکی یا اروتیسم کاملا توجه نمایید.
انیمیشن شمشیر اجنبی تولید 2007 از دسته آثاری است که بیشتر در رده خشونت و خون و خونریزی ! دسته بندی می شود و با توجه به نسخه ترجمه شده 96 دقیقه ای آن میتوان حدس زد که 6 دقیقه ممیزی ایرانی میتواند حول چه محورهایی باشد !.شدت کشت و کشتار و خونریزی در این گونه آثار من را بر آن داشت تا جستجو کنم و بفهمم رمز این خشونت بی پرده و عریان در آثار ژاپنی چیست و از کجا می آید, به همین منظور به سیستم استاندارد ممیزی آثار ژاپنی قبل از نمایش عمومی در ایالات متحده سر زدم و با کمال تعجب این روند ممیزی خصوصاً در مورد مفاهیمی مانند نشان دادن خون و اروتیسم بسیار سختگیر است تا آنجا که تولید کننده یا توزیع کننده اثر را وا می دارد تا در سکانسها نیز برای مجوز پخش گرفتن دست برده و بسیاری از نسخه های پخش شده در امریکا کاملاً تعدیل می یابند!,در بسیاری از اوقات برای فهم بهتر جامعه امریکایی, عناصر بی ضرر بصری ژاپنی نیز به عناصر آمریکایی تغییر می یابند!.
خون در فرهنگ و هنر ژاپنی در خدمت اروتیسم و افتخارات نمادین خرده فرهنگهایی چون سامورایی به کار گرفته می شود و به همین منظور نسخه متقابل و متعاملی در فرهنگهای دیگر به جز فرهنگ چین باستان ندارد. نسخه برداری آدمهایی مانند تارنتینو از سبک بصری نمایش خون و قطعه قطعه کردن بدن انسان را باید محصول وامداری از گستردگی و نفوذ آثار ژاپنی در دهه 60 و 70 میلادی به فرهنگ مغرب زمین دانست و نسلهای مشابه به شدت تحت تاثیر این عناصر بصری بوده اند.
پ.ن:انیمیشن ششیر اجنبی دارای اشارات زیبایی به فرهنگ سامورایی و مردم مداری این سنت پهلوانی است, اشاره به بستن شمشیر به غلاف به گونه ای که سامورایی قهرمان فیلم دراثر غلبه احساس یا نفرت و خشم نتواند شمشیر را از نیام بیرون بکشد و در واقع شمشیر و ضرب شست داشتن ولی به قول مولوی سرهنگی نکردن با مردمان اشاره بصری دلچسبی بود...

Wednesday, January 26, 2011

به احترام جفری راش تعظیم می کنم


اگر دلتان برای سکانسهای پر ملاط و پر دیالوگ که احساس گذر زمان را از شما می گیرند تنگ شده, اگر تگ گویی ها و دیالوگهای سکره آوری در حد و اندازه فیلمهای قدیمی بریتانیایی به سبک سرلارنس الوییر و مایک کین را طلبه شدید, همین الان از طریق تورنت یا فیلم فروش های شریف خیابان ولیعصر تهران یا منبع تامین فیلم تان در سایر شهرهای کشور و یا دست آخر در یکی از سینماهای آنور آب به تماشای شاهکار "سخنرانی شاه" بنشینید!.
پ.ن: به لطف سید که امیدوارم به مدد جدش آن دنیا هم بی فیلم نماند!, فیلم را دیدم و فقط در یک کلمه باید بگویم اگر اسکار جفری راش را از او دریغ کنند, نه در این دنیا و نه در آن دنیا خیر از فیلمسازی و کسب و کار پر رونق سینماهایشان نبرند!, جفری راش یک تنه, یک سر و گردن از کالین فیرت بالاتر ایستاده و فقط صد حیف که فیزیک جفری راش او را برای نقشهای چالشی دوم و چندم ساخته و پرداخته است والا سینما و تئاتر شکسپیری بریتانیا چنین نابغه ای را هر صد سال یکبار به خود دیده است!.پ.ن:نقبی هنرمندانه به لایه های زیرین زندگی شاهزاده دربار بریتانیا وهم ذات پنداری دو طرفه ذهن و زبان شاهزاده با معلم لکنت زبانش و اشاراتی که به وقایع تاریخی تاجگذاری جرج ششم مقارن سالهای جنگ دوم جهانی می شود از آن فرصتهایی است که به این سادگی ها و هر ساله دست نمی دهد!.
پ.ن: با دیدن فیلمی سایه دو بازیگر اصلی را بر بازی سایر بزرگان حاضر در فیلم به خوبی درک خواهید کرد,جایی که لشگری از بهترینهای حال حاضر سینمای بریتانیا کم فروغ می نمایند, وقتی هلنا بونهام کارتر نازنین رنگ ببازد دیگرمیشل گامبون و گای پیرس و بقیه فقط سیاه لشگری خواهند کرد!.
پ.ن: فیلم تا همین جا در 12 رشته اسکار کاندید شده است و پیش پیش بسیاری از جوایز دیگر را نیز درو کرده است.

Monday, January 24, 2011

از كه بپرسم؟


به اين ترتيب كه از بازخواني اسطوره ها بر مي آيد،اسطوره هاي باستاني از دل ناآگاهي هاي بشري برخاسته بودند و هر جا كه بشر نتوانسته بود بر چرخه علت و معلولي پديده اي فائق آيد دست به پردازش خداوندگاري زده بوده است كه تا پايان آن جهل مركب، خداوندگاري مي كرده است. چند هزار سال بعد نوبت به مذاهب رسيد و سوالات باقي مانده نيز به شكل معجزات وساختار تك پروردگاري بر فهم و ذهن بشر مستولي شدند. مرگ و حيات، ابتدا و انتهاي خلقت سوالات بي جوابي بودند كه تا عصر حاضر و هزاره سوم بعد ميلاد بشر را تنها نگذاردند...
در فرهنگ ايراني به مدد حافظه عرفي، مرگ در جواني يا جوانمرگي معمولاً قياسي عاميانه به نام ورپريدن دارد، زيرا مرگ جوان در اين مقياس دلايلي از قبيل كهولت يا نارس بودن هنگام تولد را بر نمي تابد پس تنها يك برچسب مبهم و بدون دلايل قابل فهم براي همگان باقي مي ماند كه آن را به نزديكترين توجيه عالم نزديك كنيم.
در نبود اطلاعات آماري پردازش شده براي توجيه نرخ مرگ و مير و محدوده سني مرگ در كشورمان، به درستي مشخص نيست كه دقياً چه تعداد نفوس در طي 50 ساله اخير و بر اساس چه روندهايي و در كدام بازه هاي سني فوت شده اند و همانطور كه از چنين بلبشويي بر مي آيد انگشت اتهام نيز به سمت هيچ كجا قابل نشانه رفتن نيست.
پ.ن: برادر عزيز دو خواهر وبلاگنويس خوب و دوست داشتني(گازنگير- زندگي يعني همين) كه طي مدت بسيار كمي و به قول همان عوام از جلوي چشمان خانواده ور پريد، مانند بسياري ديگر از جوانمرگي هاي اين سالهاي اخير نشانه و ريشه علمي اثبات شده اي براي مرگش در اختيار نيست و جز حيف و صد حيف و جامه سوگواري چيزي براي خانواده به جا نگذارد ولي باز هم به يادم آورد اين همه مبهمات را به پروردگار يگانه نسبت دهم يا جهل سازمان يافته وطني؟؟!.

Sunday, January 23, 2011

از 20:30 نهراسيد


در دنيا دو نوع انسان بيشتر يافت مي نشود !، اوٌل آنهايي كه مستخدم شركتي يا شخصي هستند و دوٌم آنهايي كه خوشان ديگر را در استخدام دارند يا براي دل و منفعت خودشان كسب و كاري را اداره مي كنند.
از دسته اول كه معمولاً بيشتر آدمها در همين دسته جا گرفته اند،خوش به حال آنهايي كه در شركت، سازمان يا كسب و كاري مشغولند كه تركيب كار وشادماني و زندگي آنها را از فرسودگي و استرس تا حدودي دورتر نگاه مي دارد...
يكي از بستگان در رويال بانك كانادا مشغول به كار است و از قبل مي دانستم كه در سيستم رتبه بندي وشايستگي سالانه و ادواري هميشه جزء كساني است كه مشمول جوايز و قدرداني قرار مي گيرد.رويال بانك براي كارمندان لايقي كه طبق نظرسنجي مشتريان و پارامترهاي بهره وري بهترينهاي شعبات معرفي مي شوند،سفري 2 هفته اي به جزاير كارائيب را با يك كشتي تفريحي مجلل در نظر مي گيرد كه هر كارمند يك نفر به راعنوان همراه نيز مي تواند در اين سفر با خود همراه كند.
برنامه اين سفر شامل انواع تفريحات در جزاير محل اقامت و همچنين يك دوره سمينار و كنفرانسهاي حرفه اي در طي سفر دريايي و در كشتي است،با توجه به حضور 700 كارمند برگزيده به همراه نمايندگاني از مديريت بانك، فرصتي يگانه براي تعامل و برقراري ارتباطهاي حرفه اي بين همه شعب نيز در طول سفر بوجود آمده است.
پ.ن:بهتر است بدانيد فقط اين سفر 3ميليون دلار هزينه در برداشته كه سهم هر كارمند را به حدود 4300دلار ميتوان تخمين زد،اگرچه بانك ميتوانسته به راحتي همين مبلغ را به حساب كاركنان بعنوان سود ويژه بهره وري واريز كند ولي با اجراي يك سفر دريايي با چنين جزئياتي اهداف به مراتب بهره مند تري را دنبال نموده است.اهداي جوايز نقدي روش مناسبي براي كاهش استرس كار يا مابه ازاي جبراني زحمات پرسنل نيست!،بهتر است قبل از هزينه كردن ،رويكرد هزينه نيز با اهداف مديريت منابع انساني همسو گردد.
پ.ن:در اين ميان از گزارشهاي اخبار 20:30 نيز هراس نداشته باشيد،اين جماعت در هر صورت مضموني براي كوك كردن مي يابند،اين شما هستيد كه بايد كاركنان تان را براي دوره هاي طولاني تري شاداب و آماده به انجام كار حفظ كنيد!.

Friday, January 21, 2011

درسهای مدیریت پسماند در متن Toy Story 3

نگاه ایرانی یا مشرق زمینی به اسباب بازی از دو دیدگاه اقتصادی و میزان توسعه یافته گی که دومی هم بی تاثیر از اقتصاد نیست, ارتباط تامی دارد. اسباب بازیها نشانه های مشخصی از نوع گذران کودکی و رشد شخصیتی کودک را به همراه دارند و هیچ بزرگسالی نیست که با دیدن اسباب بازیهای آشنای دوران کودکی کمی احساساتی نشود یا برای لمس کردن آن قدمی به جلو نگذارد, ولی به هر تقدیر به جز دسته خاصی که به هر دلیلی در زمان کودکی از لحاظ بازی و بازیچه به سطح اقناع نسبی دست نیافته اند و از لحاظ روانشناسی حتی در بزرگسالی نیز به دنبال بازیچه های جدید عنان از کف می دهند و بسیاری از اسباب بازیهای کودکشان را برای اقناع شخصی خود ابتیاع می نمایند, بقیه آدم بزرگهایی هستند که این مرحله را به نسبت اقتصادی والدین شان کمی تا قسمتی متعادل از سر گذرانده اند!.دیدن قسمت سوم انیمیشن موفق داستان اسباب بازی با توجه به مضمون بسیار جالب وداع اسباب بازیها با صاحبان دلبندشان که دیگر هیچ وقت کودک نخواهند بود, من را به یاد بهترین اسباب بازیهای کودکی ام انداخت و اینکه شاید بخشی از نمونه های زیاد تخریب نشده آنها جایی در انباری مادرم به امانت باشد.
بخش دیگر ماجرا مربوط به ایده مدیریت پسماند اسباب بازیها است, چیزهایی که بی سبب یا با سبب سالها بدون استفاده در خلال اسباب کشی ها از جایی به جای دیگر حمل شده تا شاید به درد نوه و نبیره نیز بخورد یا نخورد!, در حالیکه اگر در همان سالهای پایان نوجوانی به مهدکودکهای بهزیستی یا مراکز نگهداری کودکان اهدا می شد میتوانست دوران کودکی , کودکان دیگری را نیز بسازد و اقناع کند. عدم فرهنگ سازی برای اهدای اسباب بازیهای بلا استفاده و عتیقه ما و کودکانمان به جز تبدیل شدن به حجم اضافه زباله چه سرنوشتی در پیش خواهد داشت؟, فراموش نکرده اید که تاریخ مصرف بسیاری از اسباب بازیها به دلیل غلبه مدل و نوع ساخت بر ذهن کودکان امروزی بسیار کوتاه است و به راحتی اسباب بازی 10 سال پیش را به در عین نونوار بودن به چیزی نامطلوب برای کودکان دهه و نسل بعدی تبدیل خواهد کرد.پ.ن: تصمیم گرفته ام که با بزرگتر شدن یسنا او را با طعم اهدای اسباب بازیهایی که دیگر نقشی در دنیای کودکی اش بازی نمی کنند, آشنا کنم و با کمک وی و مامان یسنا چند محل مناسب را برای اهدای انباری پر و پیمان اسباب بازی هایش پیدا کنیم.
پ.ن:اشاعه فرهنگ استفاده از اسباب بازیهای دست دوم در محلهای عمومی نگهداری کودکان روش بسیار بسنده ای برای مدیریت و افزایش عمر مصرف اسباب بازی ها است و بخشهای کوکان در بیمارستانهای دولتی نیز از چنین رویکردی استقبال خواهند کرد و با توجه به پلاستیکی شدن اکثر قطعات اسباب بازی های امروزی با اهدای مجدد آنها به دیگران و استمرار استفاده از افزودن آنها به طبیعت و محیط زیست مان پرهیز کنیم.
پ.ن:در این انیمیشن اشاره های بسیار مستقیمی به سرنوشت اسباب بازیهای که به سطل زباله انداخته می شوند, شده است و در مقایسه در پایان فیلم صاحب اسباب بازیها با قبول این واقعیت که شاید این اسباب بازیها سرنوشت بهتری در دست کودکان دیگر داشته باشند,بهترین آنها را به کودک دیگری اهدا می نماید.
پ.ن: به این ایده های اهدای اسباب بازیها نیز به عنوان الگویی راهبردی دقت کنید:
1-اهدای اسباب بازی به سازمانها یا فروشگاه های خیریه, اهدا به بیمارستانها, اهدا به مراکز نگهداری از کودکان, اهدا به زنان آواره و مهاجر کشورهای فقیر همسایه, اهدا به برنامه های حمایتی خیریه برای کودکان خارجی, ایجاد گروه های همیاری که بتوانند این اسباب بازیها را به دست مصرف کنندگان نیازمند برسانند و بسیاری از روشهای دیگر که شاید هنوز زیرساخت مناسب آن در کشورمان فراهم نباشد.
2-ایجاد شبکه های مانند والدین ساکن برکلی, که با هم اندیشی برای بازیافت و استفاده مجدد از اسباب بازی کودکانشان راه حلهای موفقی یافته اند.
3-به عنوان خبر خوش چیزی شبیه همین شبکه را با حسن استفاده از موقعیت اداری ام از فردا در شهرک و شرکت متبوعم به راه خواهم انداخت و با ایجاد دستورالعمل و برنامه فرهنگ سازی در شهرک و برای کارکنان آنها را به این کار برای تامین نیازهای روستاهای اطراف و مراکز دولتی مناسب ترغیب خواهم کرد!.امیدوارم تماشای فیلم برای شما هم جرقه انگیز باشد!.عکس بالا برنامه خیریه یک دپارتمان آتش نشانی در آمریکا است که اسباب بازیهای کودکان شان را اهدا کرده اند.

Wednesday, January 19, 2011

Triage 2009 حدفاصل زرد و آبي

بلاخره فرصت شد كه يك فيلم قابل توجه را تماشا كنم و چنين چيزي بنا به روال عادي اين وبلاگ،يعني يك پست ديگر!.
در ميادين جنگ فرايند خاصي براي درمان مجروحين پيشبيني شده كه بنا بر يك استاندارد توسعه يافته،در هنگام پذيرش مجروح در بيمارستانهاي صحرايي و جنگي ،پزشك مسئول پذيرش اوليه با كارتهايي الويت درماني بيمار را براساس مشخصات جراحت و نيازمندي هاي آن را مشخص مي كند،اين الويت بندي را در انگليسي Triage مي نامند.
استانداردهاي امروزي بعد از تجربه جنگهاي جهاني در دنيا 4الويت را با چهار رنگ در اين روش پيشبيني كرده است كه كه به ترتيب الويت، اولين گروه كساني هستند كه كمكهاي پزشكي ديگر دردي را براي آنها دوا نخواهد كرد يا مجروحين غيرقابل درمان و گروههاي بعدي به مجروحيني كه بايد هر چه سريعتر به خطوط پشت جبهه انتقال داده شده و مورد مداوا قرار گيرند، مجروحيني كه ميتوانند تاخير زمان انتقال را تحمل كنند و مجروحيني كه در مرحله آخر قرار دارند ميتوانند جراحتهاي خود را با درمانهاي سرپايي التيام بخشند يا بدون ضرورت انتقال به پشت جبهه هستند.
ماجراي فيلمي به نام Triageنيز در مورد عكاس جنگي است كه در طي عكسبرداري از صحنه هاي درگيري نيروهاي كرد در طي سالهاي پاياني دهه نود ميلادي با عراقيها، همكار عكاس خود را طي يك سانحه انفجار و ماجراهاي بعد آن از دست مي دهد و دچار ضربه روحي و برهم خوردن تعادل رواني اش مي گردد.فيلم با تدويني غير خطي صحنه هاي متفاوت زماني را پس و پيش مي برد تا با وضعيت خبرنگار افسرده با هنرنمايي كالين فارل بيشتر آشنا شويد. آن استاندارد 4 گانه كذايي در اين فيلم و يك بيمارستان صحرايي بسيار نامناسب كه در دل يك صخره در كوهستانهاي كردستان عراق مخفي شده به دو الويت آبي و زرد كاهش يافته، در الويت زرد مجروح احتمالاً زنده مي ماند و كمكهاي درماني ميگيرد و در الويت آبي مجروح قابل درمان تشخيص داده نمي شود و به تشخيص پزشك كرد معدوم مي شود!.
پ.ن: محروميت و نسل كشي كردها و توجيه پزشك كرد براي نجات مجروح از درد و رنج با معدوم كردن آنها و اشاره دردناكي كه وي به زندگي سراسر آميخته جنگش مي كند و مي گويد فقط خودش از كودكي تا كنون درگير سه جنگ با ايرانيها، سه جنگ با عراقيها و دو جنگ با تركها بوده است،عمقي از فاجعه نفرت انساني انباشته در كردستان را نشان مي دهد كه بعيد به نظر مي رسد حداقل از ديدگاه غربيها منجر به آشتي و همزيستي مسالمت آميزكردها با اين سه همسايه در آينده باشد.
پ.ن:با وجود آنكه با كردهاي ايراني آشنايي دارم و بابسياري از آنها هم كلاس و همكار بوده ام ولي هيچگاه اين نفرت را احساس نكرده ام، شايد اين موضوع آنطور كه اين فيلم نشان مي دهد نباشد ولي بايد باور كنيم كه سالها جنگيدن و كشته دادن از بازماندگان ،انسانهاي دلخوش و خوشبيني نخواهد ساخت.
پ.ن:اثرات رواني جنگ بر بازماندگان توسط مارك عكاس جنگي فيلم بسيار زيبا و دردناك به تصوير كشيده شده است و بازي كريستوفرلي در سالهاي سالمندي بعنوان پزشك روانكاو نيز خالي از لطف نيست، اين روانكاو با تجربه جنگهاي داخلي اسپانيا به كمك مارك مي شتابد...

Monday, January 17, 2011

در غيبت اطلاع رساني بهداشتي


به يمن بارندگي هاي به تاخير افتاده و فضاي تنفسي پر از گرد و غباري كه اين روزها همه شهرها و بويژه مناطق صنعتي و پر تردد وسائط نقليه را درگير خود ساخته، گونه هاي جديدي از بيماريهاي در رديف آنفولانزا، سرماخوردگي يا همان زكام همه جا و همه كس را مستاصل كرده است، گونه هاي مذكور به محض شيوع با هوشمندي خاصي تكثير شده اند و به راحتي هر نوع ايمني فيزيولوژيك انساني را با تبعات متفاوتي درگير مي كنند. با توجه به درمانهاي متفاوتي كه توسط پزشكان وطني ارائه مي شود و در چند مورد انواع بدون عفونت را نيز مستحق دريافت آنتي بيوتيك دانسته اند و اشتراك انواع اين بيماري با ايجاد سرفه هاي بي امان و بي پير!، مجبور شدم تفالي به شبكه جهاني بزنم تا پيش از هر چيز بفهمم كه سرفه چيست و چرا ايجاد مي شود:
سرفه واكنش معمولي سيستم تنفسي به اشياء و ذراتي است كه به هر بخش از مجاري يا اعضاي تنفسي راه يافته باشد،پس اگر سرفه ميكنيم بايد بدانيم كه احتمال وجود گرد و غبار و ذرات ميكروسكوپي در هواي تنفسي اطرافمان بالاتر از حد نرمال است.ايجاد مخاط و ترشحات پشت حلق نيز از راه هاي طبيعي خارج ساختن ذرات همراه با سرفه مي باشد.سرفه معمولي به هيچ وجه مضر نيست و بعنوان يك سيستم تدافعي بدن نبايستي حذف گردد ولي اگر شدت،خشكي و تكرار آن در واحد زمان به طرز بيسابقه اي افزايش يابد به گونه اي كه مخل آسايش و تنفس انسان گردد،آنوقت بايستي به انواع روش آن را تحت كنترل و كاهش درآورد.
1-خشك شدن سرفه ها نشانه خوبي نيست و بايستي توسط نوشيدنيهايي چون مخلوط عسل در آب گرم به همراه چند قطره ليموترش تازه مجاري گلو را تر و تازه نگاه داشت تا منجر به ايجاد ترشحات تازه در مسير مجاري تنفسي گردد.
2-اگر از افرادي هستيد كه در موقع خواب از ارتفاع كمتر بالش يا مخده لذت ميبرديد،اينبار بايد كمي ارتفاع بالش را بيشتر كنيد تا وضعيت سر بالاتر از گردن در هنگام خواب قرار گرفته و جريان سرفه هاي خشك با جريان يافتن ترشحات كنترل گرديده و كاهش يابد.
3-بي جهت به دنبال داروهاي گران قيمت يا خارجي ضد سرفه نباشيد،هدف همه اين داروها كاهش خشكي مجاري تنفسي و ايجاد ترشحات است كه ميتواند توسط انواع داروهاي گياهي كه توليد لعاب مي كنند نيز فراهم گردد،فرمولهاي مادربزرگهايمان اينجا به مراتب بهتر از داروهاي شيميايي جواب مي دهند!.
4-جماعت اهل دود و دم بيهوده دنبال درمان سرفه هاي بي انقطاع نباشند،اول فكري به حال اعتيادتان به دودهاي مختلفي كه به حلق و ريه تان فرو مي كنيد باشيد!.
5-زدن ماسك و اجتناب از در معرض دود و دم و گرد و غبار بودن يكي از بهترين روشها براي كاهش سرفه هايتان است،از زدن ماسك به دلايل واهي سرباز نزنيد!.
6-در شرايط بسیار خاصي سرفه مي تواند منشاء دستگاه گوارشي نيز داشته باشد و با كارهايي از انواع فوق الذكر درمان نگردد،در اين صورت پزشك متخصص گوارش را دريابيد.
7-از تركيب داروهاي شيميايي با نسبتهاي خود ساخته يا تجربي كه به گوشتان خورده براي درمان سرفه اجتناب كنيد اين تركيبات هركدام به تنهايي تفوق بهتري بر عليه سرفه دارند وفقط پزشكان حاذق هستند كه ميتوانند با بعضي آزمايشات و كنترل سير درمان با اطمينان مشخص كنند كه درمان سرفه شما با كداميك بيشتر امكانپذير است. مثلاً شربتهاي حاوي اكسپكتورانت كمك مي كنند تا مخاط ترشحي رقيقتر شده و از اين طريق بهتر جريان يابند.
پ.ن:ورود به مطالبي از اين دست فقط از سرناچاري و عدم اطلاع رساني گسترده در مورد شيوع اين نوع جديد آنفولانزا است كه من و خانواده ام را نيز چندين هفته اي است كه به انواع سرفه و تب و دردهاي سراسري بدن دچار كرده و در مورد مامان يسنا تا پاي رفتن زير ماسك اكسيژن و تزريق سرم هم پيش برد.

Saturday, January 15, 2011

پنبه چلچراغ 413ام را می زنیم




در این وانفسایی که که مجله های ادبی-فرهنگی اگر خنثی و بی ربط نویس و زرد نباشند عمری نخواهند کرد, چلچراغ به صاحب امتیازی فریدون عموزاده خلیلی از اهالی اسبق حوزه هنری و تیم حاج آقا زم و بروبچ!, توانسته که سال نهم را به شماره گان 413 ام را در قالب هفته نامه برساند و البته شماره هایی بوده است که ظرفیتهای طرف مقابل را در نوردیده و با کمی تا قسمتی اعتراض با چاشنی توقف خودخواسته(بخوانید خودجوش!) نیز همراه شده است ولی اگر فرصت تورق آن دست داده باشد از لحاظ سبک نوشتار و نه مضمون! و سلایق خوب و نوین آرایش جلد و صفحات می تواند کمی مجذوبتان نماید.
در چنین مجموعه ای برای من به ترتیب بایستی بخش سینما چشمگیرتر باشد ولی از سر بی ذوقی ! من یا صاحب ستون سینمای جهان این ملغمه فیلمهای معرفی شده کمی تا قسمتی بی نمک از آب در آمده و از همه بی مزه تر معرفی فیلمهایی است که خود نویسنده نیزنظر خوشی در مورد مضمون و کارگردان و بازیها و کل اثر ندارد و فقط معلوم نیست با چه انگیزه ای فضای این ستون را به آن اختصاص داده است!.
پ.ن:من متوجه نشدم که شرح مربوط به سه گانه فیلم های سوئدی دختری با خالکوبی اژدها با نام اصلی Män som hatar kvinnor چگونه با نام دیوید فینچر و دانیل کریگ قاطی شده است! ولی مطمئن هستم جنبه طنز نداشته!, امیدوارم بخشهای دیگر محتوی چنین گافهایی نباشد!.
پ.ن: اگر تیم آرایه صفحات و جلد این مجله سالها بعد در فضایی دیگر به همین قوت و سرپنچه گی بمانند چه نشریاتی که از زیر دستشان بیرون نخواهد آمد!.
پ.ن:از کنایه تیتر فارسی زبان اهل بهشت خیلی خوش به حال شدم!.
پ.ن: روی جلد این شماره اخیر به همان ببر مادرمرده اهل سیبری که قرار بود با خوردن گوشت خر ایرانی تبدیل به ببر مازندران کذایی شود,تعلق دارد.

Tuesday, January 11, 2011

پرواز فشاركي


نقد بي مسئوليتي در دوران حاضر فقط منجر به هدر رفتن انرژيهاي مثبت و تاثير دو چندان بر كاهش اميدواري مي گردد به همين خاطر غر زدن و انگشت اتهام را روانه اين و آن كردن را كنار مي گذارم.
در سكوت و سكون و عدم وجود نشريات منتقد،در پرواز شب گذشته نشريه اي را ديدم كه نوك پيكان را مستقيماً به سوي دولت دكتر مهندس همه چيز دان كذايي گرفته است و به خوبي پيدا است كه جبهه جديدي در حال گشوده شدن و فرجي در تكوين است.
از آنجايي كه دكتر مهندس محبوب خود سمت شاگردي وزير راه را نيز دارد، در تيتر همين روزنامه در مورد سانحه غم انگيز پرواز اروميه به نقل از وزير راه خواندم كه : "مردم فشار مي آورند كه پرواز مي كنيم!" با توجه به پيشينه دانشگاهي ايشان و عدم تجارب كار اجرايي مستمر و وقوف كمي تا قسمتي آكادميك بر مقوله ترافيك ريلي، بد نيست به ياد ايشان بياورم كه مجوز پرواز به هواپيما از هر مقام ذيصلاح يا بي صلاحيتي صادر مي شود به جز خواست و فشار مردم!، براي سقوط بعدي دنبال دليل احمقانه ديگري باشيد!.
پ.ن: همسر يكي از همشاگرديهاي دانشكده نيز در ميان جانباختگان بود كه شنيدن خبر فوتش در اين سانحه كمي تا قسمتي باعث شد كه اين تيتر مسخره را به سخره بگيرم.

Wednesday, January 5, 2011

جوانان وطن و آداب موج سواري


بحرانها و چالشهاي اجتماعي دهه 60 و 70 ميلادي به زمامداران و دولتمردان كشورهاي توسعه يافته آموخت كه نيروي عظيم و غيرقابل كنترلي در لايه جوان جامعه هر لحظه به انتظار طغيان وتقاضاي تغييرات بنيادين نشسته است،اين انرژي كه در خوشبينانه ترين شكلي نيز مي تواند باعث هزينه هاي سياسي-اقتصادي زيادي گردد بايستي از طريقي كنترل شده و به جوي آرامش باز گردد، از اين رو است كه روانشناسي جوان و جامعه جوانان به شكل فزاينده اي در دستور كار قرار گرفت و بعنوان مطالعه اصلي، رفتارهاي ويژه اين سنين و به خصوص غلبه هيجان و درگير عاطفي شدن با امواج كاذب و حقيقي اجتماعي بعنوان يكي از بهترين حربه هاي كنترلي مشخص گرديد.
در عصر ما با توجه به عمر كوتاه اينترنت و شبكه هاي اجتماعي نسل جوان بيشترين حاضرين و كاربران آنلاين محسوب شده و به راحتي مي توان به آمار بالاي 70 درصد كاربران كمتر از 25 سال تكيه كرد.چنين فراواني بدين معني است كه شبكه هاي اجتماعي و محيطهاي عمده آنلاين مورد وثوق و تمركز سياستگذاران نيز قرار دارد و ساختن امواج كاذب و درگيري ذهني براي اين گروه كه شايد به نوعي بخاطر دسترسي به اطلاعات متنوع،گروه با ريسك بالا نيز در نظر گرفته شوند ميتواند آنها را از پيوستن به جريانهاي چالشي بازدارد.داغ شدن يك خبر در ساختارهاي دست چين كننده خبر و بازي با تيترهاي كوچك و بزرگ و همچنين نفوذ آن تا هزاران كيلومتر آنطرفتر فقط با تايپ كردن چند كاراكتر در مقايسه با اعزام نيروهاي مسلح و بستن خيابانها و بي آبرويي در نزد اذهان عمومي كار ساده تر و كم هزينه تري به نظر مي رسد كه سياستمدار جماعت به هيچ وجه از آن روگردان نيست.
پ.ن:موج به راه افتاده پس از نمايش بعضي از كليپهاي منتشر نشده مديري در چنين ايامي در حاليكه صحنه هاي مميزي نشده اين كليپها نشان مي دهد هنوز تصميم جدي براي پخش عمومي در داخل كشور براي آنها گرفته نشده است و موفقيت نجومي درآمد قهوه تلخ ونزديك شدن باز پخش و ادامه توزيع نسخه هاي جديد فقط يك بازي رقابتي-مالي به نظر مي رسد كه قرار است از بيشتر فروختن يك اثر بدون دفاع از مضمون يا سازنده و فقط در قالب يك رقابت ناسالم كسب و كار بكاهد.جوان عزيز هموطن من نيز بايستي ياد بگيرد كه موج مذكور قرار نيست حقيقت و ذات مديري يا همايون،شبكه هاي لس آنجلسي يا صدا وسيماي وطني را عريان كند در پس اين پرده بسي فتنه فقط براي چندين ميليارد تومان ناقابل! مي رود و شما با پاره كردن گلوي خودتان و صفحات بالاترين فقط نقش هدايت كننده اين مبالغ رابه سمت يكي يا طرف مقابلش عوض خواهيد كرد!.

Tuesday, January 4, 2011

با كدام ضريب نفوذ اينترنت؟


همانطور كه اين روزها شاهد هستيد، به طرز عجيبي و با فشار مضاعفي كه حتماً ناشي از همت مضاعف دولت خدمتگزار است در راه رسيدن به قله هاي پيشرفت و توسعه در حال تلف شدن هستيم!.در اين راه گويا دوستان يكباره و يك شبه به اين نتيجه رسيده اند كه همه خدمات مربوط به طرح هدفمندسازي را از طريق شبكه اينترنت و برخط ارائه دهند ولي به گمانم هنوز فرصت نكرده اند در مورد زيرساخت مورد نياز و ضريب نفوذ اينترنت در كشورمان دست به تحقيق زده و با استفاده از آمار و اطلاعات مقرون به واقعيت تبعات چنين رويكردي را بسنجند.با توجه به آمارهاي ضد و نقيضي كه در مورد نفوذ اينترنت در ايران وجود دارد و از 11تا 50 درصد هم نوسان مي كند ! ،در خوشبينانه ترين وضعيت نيمي از جمعيت كشور به اينترنت دسترسي دارند كه با توجه به آمار نوع سرويسهاي دسترسي بيشتر اين جمعيت از سرويسهاي كم سرعت بهره مند هستند.در صورت ارايه يك خدمت جديد دولتي و سراسري فقط از طريق چنين سيستمي بدون آنكه نيازهاي زيرساختي براي نيم ديگر نابرخوردار از آن فراهم شده باشد مانند اين است كه آگاهانه چشم بر حقوق آن نيم ديگر بسته باشيم!.
همين الان در مورد خود من با مراجعه براي ثبت نام كوپن سيلندر گاز مايع با اشكال عدم شناسايي بنده و عدم تطابق كد ملي و تاريخ تولدم روبرو شدم، سامانه مذكور از طريق يك صفحه سوالات و انتقادات شما را ثبت ميكند و كد رهگيري نيز در اختيارتان مي گذارد ولي باز هم اين سوال باقي مي ماند چنين سامانه اي تا چه حد به تمامي بانكهاي اطلاعاتي مورد نيازش براي رفع اشكالي از نوع من دسترسي دارد؟، اصلاً چنين بانك اطلاعاتي پيشبيني شده؟ يا حداكثر به يك فهرست ناقص يا بروز نشده اكتفا گرديده است؟،
با مراجعه به بانك يك دفعه متوجه مي شويد كه ديگر پرداخت فيش مخابراتي به طريقه دستي امكان پذير نيست و هيچگونه اطلاع رساني نيز از پيش صورت نگرفته و بانك اصرار دارد شما پولتان را به كارتهاي اعتباري پرداختتان منتقل كنيد و سپس از طريق اينترنت اقدام كنيد!.
آگهي اعصاب خوردكن هر 10 دقيقه يكبار شركت ملي پالايش و پخش به اجبار شما را به استفاده از پرداخت بهاي سوخت توسط كارت سوخت تان تشويق مي كند و همه چيز يك شبه به خدمت گرفته شده كه در سرزميني با ضريب نفوذ اينترنتي كه من و شما مي دانيم چقدر است همه يكشبه پشت كامپيوتر و لپتاپهاي نداشته بشينند و همه نقل و انتقالات پولي شان را به دلايلي كه همه نيز مي دانند فقط از طريق حساب بانكي شان انجام دهند!.
پ.ن:به قول آقا رضا در فيلم مارمولك با پس گردني و اردنگي به بهشت فرستادن را ديده بوديم ولي با زور و اجبار كاربر شبكه شدن را فقط از همين الان است كه داريم حس مي كنيم!!.

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes